به عشق ظهور به شرط بصیرت به امید شهادت



جزئیات مهم از حمله موشکی سپاه به پایگاه آمریکا از زبان افسر دانمارکی+فیلم

به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم ، تلویزیون دانمارک با یک افسر دانمارکی که در زمره نیرو‌های مستقر در کنار نیرو‌های آمریکایی پایگاه عین الاسد بود درباره انتقام موشکی ایران گفت‌وگو کرد. نیرو‌های دانمارکی به همراه سایر نیرو‌های اروپایی روز بعد از حمله ایران مستقیما به سمت کویت عقب نشینی کردند.

افسر دانمارکی در پاسخ به این سوال که دقیقا چه اتفاقی افتاد، جواب داد: به دنبال حمله، ما فورا به پناهگاه‌های امن و مستحکم زیرزمینی پناه بردیم و با ترس و وحشت منتظر بودیم تا این که صاعقه‌ای از آسمان نازل شد و خاک زیادی داخل پناهگاه ما ریخت تا جایی که نزدیک بود خفه شویم. همان موقع آژیر‌های خطر به صدا درآمدند.

او در ادامه درباره این که چرا آژیر‌های هشدار قبل از رسیدن موشک نخست به صدا درنیامدند، گفت: به نظر می‌رسد موشک‌ها به دستگاه‌های رادارگریز بسیار دقیقی مجهز بودند. بعد از آن حملات موشکی پیاپی ادامه یافت و تقریبا 13 موشک شلیک شد.

این نظامی دانمارکی گفت پناهگاه‌ها هرگز هدف حمله قرار نگرفتند و افزود: اگر چنین می‌شد فاجعه تمام عیار قرن رخ می‌داد، زیرا هزاران سرباز و افسر از تابعیت‌های مختلف در آن‌ها بودند. به نظر می‌رسد ایران به دنبال حملات کیفی و دارای مضمون و معناست نه حملاتی کمی که حاصل آن کشته شدن سربازان باشد. ضمنا به نظرم این پیامی به دنیاست با این محتوا که ایران می‌خواهد به جهان بگوید برخلاف آنچه که آمریکا به شما القا می‌کند ما مسلمان هستیم نه قاتل و اگر این طور بودیم هزاران سرباز و افسر را زیر خاک دفن می‌کردیم.

 

 

وی تاکید کرد: موشک‌ها بسیار دقیق بودند و اهداف مورد نظرشان را با دقتی عالی نشانه رفتند؛ بدون آن که حتی یک موشک سقوط کند یا از هدف منحرف شود. از اینجا می‌توان فهمید ایرانی‌ها نقشه‌های دقیقی از پایگاه هاه، مقر‌های مدیریتی، پناهگاه‌ها و آشیانه هواپیما‌ها داشتند و می‌توانستند پناهگاه‌ها را هم در حالی که در اوج آرامش و تسلط بودند بزنند.

این نظامی در ادامه به توضیح وقایع بعد از حمله پرداخت و گفت: آمریکایی‌ها بعد از پایان هشدار یعنی حدود یک ساعت بعد از حمله خارج شدند. آمبولانس‌ها و ماشین‌های آتش نشانی به محل آمدند و وقتی ما در پناهگاه بودیم صدای بالگرد‌های نظامی و فریاد سربازان را می‌شنیدیم، ولی به دستور فرماندهان خود و از ترس حملات بیشتر خارج نشدیم. صبح که بیرون آمدیم دیدیم آتش بیش از هفت نقطه مهم را سوزانده و خودرو‌ها سوخته و ساختمان‌ها ویرانه شده اند.

وی افزود: ما از مقر‌های آمریکایی اطلاعات کمی داریم و بعضی از آن‌ها مقر‌های مشترک هستند. اما نقاطی هم هستند که ما نمی‌شناسیم و به عنوان نیرو‌های دانمارک وابسته به ائتلاف بین المللی اجازه ورود به آن‌ها را نداریم. اما آنچه قطعا می‌دانم این است که دستگاه‌های کنترل رادار‌های غول پیکر با همه تجهیزاتشان به علاوه مقر اطلاعات نظامی آمریکا به صورت کامل منهدم شدند. انبار‌های اسلحه نیز تخریب شدند و تا نیم ساعت بعد از حمله در آن‌ها انفجار رخ می‌داد. باند پروازی جنگنده‌ها و سکو‌های دیده بانی هوایی و پایگاه‌های شلیک موشک زمین به هوا به طور کامل تخریب شدند و دستگاه‌های حسگر هوایی و حرارتی هم از بین رفتند.

او درباره ادعای آمریکا مبنی بر اصابت موشکها به مواضع نیروهای عراقی گفت: باید این را اضافه کنم که ایران جناح عراقی یا پناهگاه‌ها و مراکز درمانی و خدماتی را نشانه نرفت و فقط به جناح آمریکایی و اهداف منتخب تمرکز کرد که این نشان می‌دهد ایرانی‌ها نقشه‌هایی دقیق از همه پایگاه‌های نظامی و خارجی در عراق و کل منطقه خاورمیانه دارند.

در نهایت خبرنگار از وی پرسید: پس چرا آمریکایی‌ها به حجم خسارت‌ها اعتراف نمی‌کنند؟ او پاسخ داد: این مسئله به ت‌ها و شرایط آن‌ها مربوط است و من نمی‌دانم چه فکری می‌کنند. شاید نمی‌خواهند مردمشان نگران شوند و این از تصمیم آن‌ها برای جلوگیری از ورود خبرنگاران به پایگاه تا به این لحظه روشن است.

به گزارش باشگاه خبرنگاران جون، آمریکا در حمله‌ای مانه و جنایتکارانه، سیزدهم دی ماه سردار قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس، نائب رئیس الحشد الشعبی و جمعی از همراهانشان را در مسیر فرودگاه بغداد ترور کرد. این اقدام تروریستی آمریکا به دستور مستقیم دونالد ترامپ انجام شد. اقدامی که با انتقادات بین‌المللی روبرو شد و موجی از خشم و انزجار در ایران را به دنبال داشت. 

بامداد روز چهارشنبه روابط عمومی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بیانیه‌ای از حملات سنگین موشکی نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به دو پایگاه آمریکایی در عراق در انتقام ترور ناجوانمردانه سردار قاسم سلیمانی» و یارانش خبر داد.


به گزارش خبرنگار امنیتی و دفاعی خبرگزاری تسنیم، موضوع سقوط بسیار عجیب پرواز شماره 752 هواپیمای اوکراینی در تاریخ 18 دی 98 که بر اثر اصابت اشتباه موشک پدافند ایران و پیرو یک خطای سهوی اپراتور انجام شد، همچنان محل بحث‌ها و بررسی‌های فنی و کارشناسی است.

اولین بار صبح شنبه هفته جاری(20 دی)، ستاد کل نیروهای مسلح در اطلاعیه‌ای اعلام کرد که این سقوط بر اثر اصابت موشک پدافند بر اثر خطای سهوی بوده، اما در عین حال در اطلاعیه به نکاتی اشاره کرده است که نیازمند مداقه است؛ من‌جمله اینکه نظر به افزایش بی‌سابقه تحرکات هوایی در منطقه، نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران به‌منظور پاسخگویی به تهدیدات احتمالی در بالاترین سطح آماده‌باش قرار گرفته بودند.

امّا در توضیحات تکمیلی سردار حاجی‌زاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه اطلاعات جزئی‌تری به مردم ارائه شد. حاجی‌زاده ضمن عذرخواهی از مردم و تاکید بر اینکه این مسئله بر اثر خطای انسانی اپراتور پدافند صورت گرفته، گفت که رادار های هشدار در این واقعه خطر شلیک موشک کروز از ناحیه دشمن متخاصم را منتقل کرده بود.

هرچند خطای انسانی محرز است و اپراتور به اشتباه هواپیمای مسافربری را موشک کروز فرض کرده و به آن شلیک کرده است، و هرچند چرایی صدور اجازه پرواز به هواپیمای مسافربری در چنین شرایط حساسی همچنان محل سوال و پیگیری رسانه‌هاست، امّا چند روزی است برخی کارشناسان داخلی و همچنین بعضی از رسانه‌های خارجی به طرح این نکته و پرسش نیز پرداخته‌اند که چگونه سامانه پدافندی مورد بحث در این صحنه اولاً ارتباط رادیویی خود را از دست داده و همچنین چگونه هواپیمای مسافربری را موشک کروز دیده است؟

سایت The Drive از رسانه‌های غربی در این بین این گمانه را مطرح کرده است که احتمالاً سیستم جنگ الکترونیک آمریکایی‌ها هواپیمای مسافربری را برای بخشی از پدافند ایران به عنوان یک هدف جنگی نشان داده است. در هر صورت خطای انسانی پدافند قطعی است و او به هر حال این هواپیما را موشک کروز دیده، امّا در صورتی که این گمانه‌ها راجع به جنگ الکترونیک آمریکا تقویت شود بدین معنا خواهد بود که ارتش آمریکا عملاً یک جنایت جنگی بزرگ را صورت داده و هواپیمای مسافربری را قربانی چنین نبردی کرده است. حال آنکه نیروهای نظامی ایران نیز علیرغم توانمندی بالای خود در جنگ الکترونیک از روش‌های غیرانسانی به هیچ وجه استفاده نکرده‌اند. آنچنان که فرماندهان نظامی ایران از جمله آقایان حاجی‌زاده و سلامی توضیح دادند در جریان حمله موشکی سپاه به پایگاه آمریکایی عین‌الاسد سیستم جنگ الکترونیک ایران با توانمندی خاص خود توانسته برای دقایقی کنترل هواپیماها و پهپادهای آمریکایی در منطقه را مختل کرده و آنها را از حالت عملیاتی خارج کنند که باعث شوک سنگین به فرماندهان آمریکایی شده است.

سایت "درایو" از احتمال نقش جنگ الکترونیکی آمریکا در هدف قرار گرفتن هواپیمای مسافربری نوشته است

شبهه دیگری که مطرح شده احتمال نقش رژیم صهیونیستی در دستکاری سیستم هواپیمای اوکراینی است که بتواند به رادار علائم اشتباه صادر کند. یکی از نشانه‌هایی که در این زمینه مطرح می‌شود نحوه‌ی اطلاع‌رسانی برخی منابع صهیونیستی درباره سقوط هواپیمای بوئینگ خط هوایی اوکراین است. در خبری که بر روی یکی از این سایت‌ها منتشر شده به صراحت آمده است که هواپیمای اوکراینی سه هفته پیش در فرودگاه بن‌گوریون تلاویو بوده است؛ اما چنین نکته‌ای در بخش‌های انگلیسی بسیاری از سایت‌های عبری حذف شده است.

اطلاع‌رسانی یک سایت عبری درباره هواپیمای اوکراینی؛ این بخش از اطلاعات این سایت‌ها در بخش‌های انگلیسی به طور کامل حذف شده است


ترجمه انگلیسی سایت عبری فوق‌الذکر با گوگل‌ترنسلیت/ در این بخش نوشته شده است که هواپیمای اوکراینی سه هفته پیش از سقوط در اسرائیل بوده.

چرایی و چگونگی یک فیلم‌برداری مشکوک آنهم در یک فضای نسبتاً بیابانی و در یک ساعت مشخص در نیمه‌شب توسط فردی ناشناس که با یکی از عناصر رسانه‌های غربی (نریمان غریب) مرتبط بوده و چرایی و چگونگی اطلاع‌رسانی فوری برخی رسانه‌های عربی مانند الحدث سعودی نیز جزو دلالت‌های دیگری است که مسئله را کاملاً مشکوک و واجد شرایط بررسی بیشتر می‌کند.


الحدث عربستان سعودی ساعتی بعد از سقوط هواپیما و در حالی که هنوز هیچ بررسی فنی در این باره صورت نگرفته بود اعلام کرد که هواپیمای اوکراینی بر اثر اصابت موشک پدافندی ایران سقوط کرده است!

آنچه در ذیل می‌آید توضیحات مفصل و فنی یک کارشناس نظامی درباره گمانه‌ی احتمال بهره‌گیری آمریکا از یک جنایت جنگالی در ماجرای هواپیمای اوکراینی است:

امروزه جنگ الکترونیک به یکی از مهمترین شاخه‌های درگیری‌های نظامی تبدیل شده است. در این حوزه رزم، به دلیل گسترده بودن فضای اقدام و ضد اقدام، پیچیدگی‌ها دو چندان می‌شود. همین گسترده بودن امکان عملکرد، سبب ناشناخته ماندن بخشی از توان جنگ الکترونیک (که به صورت مخفف جنگال نامیده می شود) تا روز درگیری شده است.

سامانه‌های راداری و مخابراتی به طور کلی دارای دو جزء اصلی شامل فرستنده» و گیرنده» هستند که فرستنده، وظیفه ارسال امواج با فرکانس خاصی را برعهده دارد. پیش از آن تمام کارها شامل تبدیل داده به موج و کُدگذاری (برای سامانه های ارتباطی و نه راداری) و. توسط اجزاء دیگری انجام شده است. پس از ارسال موج که می تواند به صورت تمام سمتی یا پرتو با عرض کم باشد، با رسیدن امواج به آنتن دستگاه گیرنده، کار بازتبدیل موج به داده‌ها انجام می‌شود.

در مقابل دشمن می‌تواند در هر یک از دو محل فرستنده و گیرنده که برای سامانه های مخابراتی جدا از هم و برای رادارها معمولاً در یک نقطه است، اقدام به ایجاد اخلال کند. با توجه به اینکه ابعاد آنتن‌های مربوط به امواج الکترومغناطیس به طول موج آنها (مع فرکانس) مرتبط است، ابعاد و وزن آنتن و منبع تأمین توان سامانه‌های اخلالگر نیز متفاوت خواهد بود. در واقع برای هر محدوده فرکانسی، نیاز به اخلالگر خاص خود وجود دارد.

* اما دشمن چگونه فرکانس‌های سامانه‌های طرف مقابل را می‌یابد؟

این کار به روش های مختلفی انجام می شود. استفاده از سامانه‌های شنود سیگنالی که با دریافت سیگنال‌های راداری طرف مقابل و تجزیه و تحلیل آن با الگوریتم های خاص در یک بازه زمانی قابل اتکا، موفق به کشف فرکانس کاری اصلی رادارها می شود یکی از مهمترین این راه‌هاست.

امروزه عمدتاً اینکار توسط سامانه‌های هواپایه مانند گونه‌های مختلف هواپیمای RC-135 انجام می شود. البته اینکار به سادگی صورت نمی پذیرد و با وجود راهکارهایی مانند جهش فرکانسی و استفاده رندم از فرکانس‌های مختلف، کشف فرکانس اصلی کاری نیازمند فرایند پیچیده تحلیلی بوده و در یک بستر زمانی طولانی ممکن می شود.

راهکار دیگر استفاده از روش‌های جاسوسی سنتی و کسب اطلاعات در مورد سامانه راداری خصوصاً فرکانس‌های کاری آن است.

در هر صورت با کشف مشخصات مهم رادار، دشمن می‌تواند اقدام به طراحی جنگ الکترونیک خود کند. در گذشته شکل اصلی و پرکاربرد جنگ الکترونیک، ارسال سیگنال‌های بسیار قوی روی رادار دشمن بود که سبب اشباع آنتن گیرنده می شد.

در این شرایط، کاربر در تمام صفحه نمایشگر خود، بازتاب راداری می‌دید که اصطلاحاً به آن سفید شدن رادار» گفته می شد. اما با پیشرفت الکترونیک دیجیتال و نرم افزارهای تحلیلی و کنترلی پیشرفته، راهکارهایی برای رفع این مشکل پدیدار شد به طوری که امروزه رادارهای پدافند هوایی ایران به طور تقریباً کامل در برابر این نوع تهاجم الکترونیک مصون شده اند.

اما شیوه جدیدتر و حرفه‌ای‌تر به جای ارسال حجم عظیمی از امواج برای اشباع، ارسال سینگال هایی با فرکانس مشابه رادار هدف است به طوری که این سیگنال ها مشابه امواج بازتابی از هدف خاصی مثلاً پهپاد یا موشک کروز یا هواپیمای جنگنده باشند.

در واقع با دانستن اینکه مثلاً یک موشک کروز خاص در برابر راداری با طول موج (یا فرکانس) باند L چه میزان بازتابی را در این رادار خواهد داشت، می‌توان سیگنال جعلی متناسب با آن را ایجاد کرده و به صورت تمام سمتی در یک گسترده زاویه ای وسیع یا با پرتوهای محدود و به سمت منطقه مشخص ارسال کرد.

در نتیجه کاربر رادار روی صفحه نمایش خود، تعدادی هدف مشاهده خواهد کرد که در صورت دقیق بودن سیگنال‌های جعلی، آنها را با هدف مدنظر دشمن اشتباه خواهد گرفت. راهکارهای بسیار گسترده دیگری نیز در حوزه جنگ الکترونیک وجود دارد از جمله نفوذ به شبکه و جعل مشخصات هویتی در سامانه‌های شناسایی دوست از دشمن و القاء مشخصات یک هدف نظامی به غیرنظامی یا به عکس. در این راهکار که بیشتر مبتنی بر قابلیت های سایبری است، مشخصات یک هدف نظامی و غیرنظامی عوض می شود تا دشمن به اشتباه هدف دوست را دشمن تشخیص دهد یا به عکس. البته تبدیل هدف غیرنظامی به نظامی، در این روش جنگ الکترونیک کاملاً ناجوانمردانه و غیرانسانی بوده و از نظر حقوقی مصداق جنایت علیه بشریت تقسیم بندی می شود هر چند که در دنیای جنگل امروز، تنها کشورهای قدرتمند هستند که می توانند در برابر چنین جنایتی، حق خود را بگیرند.

* در شب حادثه بوئینگ 737 چه اتفاقی افتاد؟

همانطور که در ابتدای متن گفته شد، در بامداد 18 دی 1398 سپاه در عملیاتی با دو رویکرد بازدارندگی در برابر های رو به افزایش آمریکا و نیز انتقام از ترور شهید سپهبد قاسم سلیمانی اقدام به عملیات هجومی به پایگاه هوایی دشمن یعنی آمریکا در کشور عراق کرد. مقامات ی و نظامی آمریکایی تصریح کرده بودند که در صورت اقدام ایران، آنها نیز به اهداف متعددی در خاک ایران حمله خواهند کرد در نتیجه نیروهای مسلح کشور خصوصاً در بخش پدافند هوایی به عنوان عامل اصلی دفع تهاجم هوایی دشمن در آماده باش 100 درصد جنگی قرار گرفته بودند.

بنا بر اطلاعات موجود، در زمان حمله موشکی ایران، نزدیک به 10 هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی در مناطق مد نظر ایران برای حمله، در حال پرواز بودند که به محض شروع عملیات، واحدهای جنگ الکترونیک اقدام به از کار انداختن لینک های ارتباطی و انتقال داده آنها کرده و موفق به قطع ارتباط آنها با پایگاه و خاک اصلی آمریکا می شوند.

با مشخص شدن اجرای حمله موشکی، پرنده های باسرنشین و بدون سرنشین متعدد آمریکا با دستور مقامات نظامی منطقه ای آنها از حالت آماده باش به پرواز در آمده و منتظر تصمیم کاخ سفید می شوند. این حرکت از دید پدافند هوایی کشور مخفی نمانده و سطح آماده باش جنگی در سراسر شبکه یکپارچه پدافند هوایی کشور مجدداً مورد تأکید قرار می گیرد. زیرا هر یک از هواپیماهای جنگی سرنشیندار دشمن می توانست مبدأ پرواز موشک های کروز هواپرتاب تاکتیکی یا بمب های دورایستا باشد.

اما با گذشت چند ساعت، احتمالاً بر اساس آنچه از گفته‌ها می‌توان حدس زد، اتفاق دیگری رقم می خورد. هواپیماهای جنگ الکترونیک آمریکا در نواحی از مرزهای کشور اقدام به ایجاد اهداف کاذب در رادارهای مرزی می‌کنند؛ امری که سبب تشخیص موشک‌های کروز روی این رادارها می‌شود، اهدافی که در واقع جعلی بودند.

در بیانیه ستاد کل نیروهای مسلح که سه روز پس از حادثه منتشر شد نیز صریحاً ذکر شده که از نقاط مختلفی از کشور، اخباری مبنی بر رؤیت اهداف پروازی متخاصم روی صفحه رادارها به تهران رسیده است.

آنچنان که از گفته‌ها می توان به صورت احتمالی برداشت کرد: با اعلام خبر شلیک موشک های کروز در شبکه یکپارچه پدافند هوایی، به تمام یگان هایی که در خط سیر احتمالی این موشک های جعلی بودند، اعلام خبر شده و آمادگی برای درگیری با آنها تأکید می شود. هر چند که با گذشت زمان اندکی و عدم مشاهده اهداف کروز در رادارهای داخل کشور، فرضیه جعلی بودن اهداف مشاهده شده در مرزها، شکل می گیرد.

در این شرایط و در ساعات ابتدایی روز 18 دی، یک هواپیمای مسافربری بوئینگ 737 خطوط هوایی اوکراین به اشتباه هدف موشک یک سامانه پدافند هوایی کوتاه برد تور-ام-1 روسی قرار می گیرد که متأسفانه منجر به سقوط و شهادت تمام سرنشینان آن می شود.

طرح گرافیکی از عملیات جنگالی توسط هواپیما علیه اهداف زمینی

در این بین آنچنان‌که از اظهارات فرماندهان می‌توان به نحوی استنتاج کرد، با قطع ارتباط اپراتور پدافند،  از احتمال جعلی بودن اهداف کروز رویت شده هم خبری به اپراتور داده نمی شود. در صورت اعلام این خبر، سطح حساسیت خدمه نسبت احتمال متخاصم بودن اهداف مشاهده شونده در رادار کاهش می یافت.

سوال دیگری که در اینجا مطرح می شود این است که با توجه به اینکه سامانه تور-ام-1 به عنوان یک سامانه پدافند هوایی، دارای زیرسامانه تشخیص دوست از دشمن نیز هست، چرا هواپیمای 737 را به عنوان هدف دشمن شناسایی کرده است؟ در اینجا گفته می شود که ممکن است دشمن با استفاده از روش جنگ الکترونیک تحت شبکه، موفق به نفوذ به سامانه‌های اطلاعاتی این هواپیما شده و شناسه غیرنظامی این هواپیما را تغییر داده باشد. هواپیمای بوئینگ 737 سری 800 که در حادثه فوق ساقط شد، از نمونه های پیشرفته و متصل به شبکه بوده است. در صورت صحت این گمانه، عملکرد دشمن مصداق جنایت جنگی بوده و سبب اشتباه گرفته شدن هواپیمای غیرنظامی با هدف نظامی شده است.

گمانه‌های مربوط به اجرای جنگ الکترونیک توسط دشمن روی خود هواپیمای 737 یا روی سامانه پدافندی، در روزهای اخیر بسیار مورد توجه محافل تحلیلی نظامی در دنیا قرار گرفته و کارشناسان مختلف با بیان حقایقی از این نوع حملات که توسط آمریکا و رژیم صهیونیستی در سال های اخیر صورت پذیرفته در واقع به صورت ضمنی در حال تقویت احتمال وقوع چنین جنایتی توسط دشمن دارند.

برای مثال، به نوشته وبگاه breakingdefense سامانه های جمینگ مدرن علاوه بر قابلیت های سنتی مانند ایجاد نویز، امکان تحت کنترل گرفتن پهپادها، القای مختصات غلط به سامانه های ناوبری مهمات هدایت شونده یا ایجاد اهداف کاذب با دقت بالا روی رادارها را دارند.

ذکر این نکته هم جالب خواهد بود که سایت FAA (نهاد رگولاتوری پرواز های داخلی و خارجی آمریکا) ساعاتی قبل از این واقعه در اطلاعیه‌ای پرواز هواپیماهای تجاری و غیر تجاری آمریکایی بر فراز ایران را ممنوع اعلام کرده و در آن گفته بود  احتمال خطا در محاسبات یا خطا در شناسایی برای هواپیماهای بر فراز ایران وجود دارد.

در هر صورت باید منتظر ماند تا با توجه به عمق فاجعه و البته پیدا کردن ابعاد بین المللی، اطلاعات بیشتری از شرایط زمان و مکان حادثه و اطلاعات جعبه سیاه و نوار مکالمات داخل کابین منتشر شود تا ابعاد ماجرا برای افکار عمومی که به شدت از این حادثه و مرگ دردناک نزدیک به 180 انسان بی گناه متأثر شده است روشن شود.

در صورت نقش داشتن آمریکا در این قضیه، ضمن نیاز به هوشمندی بیش از پیش توان پدافند(به دلیل مواجهه با چنین دشمن جنایتکاری)، نیاز به برخورد جدی با دولت جنایتکار آمریکا از هر طریق ممکن وجود دارد.


یکی از اولین مباحثی که پس از رونمایی از علت واقعی سقوط ذهن بسیاری را درگیر کرد این بود که با وجود شرایط بسیار حساس کشور در آن مقطع و امکان بروز هرگونه حادثه چرا حداقل پروازها در آن بازه زمینی لغو نشده است. سردار حاجی زاده در این خصوص این گونه می‌گوید:

نمیخواهم کسی را متهم کنم، از دید من هروقت شرایط جنگی می‌شود باید این اتفاق توسط مسئولین ذیربط می‌افتاد اما به هر ترتیب نیفتاد. و کسان دیگری باید این کار را می کردند.»

شاید بتوان یکی از مهم‌ترین ضعف‌ها در سقوط پرواز اوکراینی و فرجام تلخ آن را دقیقا در همین موضوع پیدا کرد. نهاد یا نهادهایی که مسئول انجام پروسه پرواز ممنوع و زمین‌گیر کردن پروازهای کشور در آن لحظه بودند کدام نهادها بودند و آیا پاسخگو خواهند بود؟

در عین حال، این سوال و ابهام برای بخشی از جامعه پیش آمده که به نظر می‌رسد نیروهای مسلح در بیان واقعیت، تاخیر کرده‌اند. در حالی که چنین موضوع حساسی که شامل پارامترهای مختلفی چون علت حادثه، اشتباهات فرد یا گروه شلیک‌کننده، احتمال هک سیستم یا هر نوع ابهام دیگر، نیازمند بررسی تخصصی است و در حالی که ایکائو (سازمان هوانوردی بین المللی) در تحلیل خود از این ماجرا، رسما پیش‌بینی می کند که این جمع بندی ۳۰ روز طول بکشد، اما ایران در عرض ۳ روز، این اقدام را انجام داده است.

چرا تشخیص اشتباه در آن شرایط رخ داد؟

مسئله بعدی در خصوص این تراژدی، شلیک اشتباه سامانه تور ام ۱ است. در این خصوص باید به شرایط حساس چند ساعت پس از وقوع پاسخ موشکی کشورمان به آمریکا اشاره کرد که هر لحظه بیم جنگ می‌رفت. در این شرایط، از مفهوم نظامی مه جنگ»   یا Fog of War استفاده می‌شود؛ اصطلاحی که به دشواری تصمیم‌ گیری در میانه درگیری‌ ها اشاره دارد و فشار و حساسیست روانی بالا بر نیروها را توصیف می کند.

در واقع کارشناسان نظامی این شرایط را به زمانی اطلاق می‌کنند که وخامت شرایط به شکلی است که مانند شرایط مه و غبار، تشخیص اطلاعات درست از نادرست یا سره از ناسره سخت و دشوار می‌شود. در واقع این شرایط عدم‌اطمینان نسبت به محیط اطراف را در میدان جنگ توصیف می‌کند. در این شرایط نیروهای نظامی، اپراتورها و افراد دخیل در شرایط آماده‌باش استرس، فشار و هیجانی چندین برابر شرایط معمول را تجربه می‌کنند و این مسئله احتمال خطای آنها را بالا می‌برد.

کشورهای مختلف همگی تلاش دارند با استفاده از آموزش‌ها، ابزارها و فناوری‌های مختلف در چنین شرایطی درصد خطا را هرچه می‌توانند، کمتر کنند. برخی از کارشناسان خطای صورت‌گرفته از سوی یک سامانه پدافندی کشورمان را در راستای بخشی از همین مسئله تلقی می‌کنند. چنین سامانه های پدافندی، در شرایط جنگی اختیارات بیشتری پیدا می‌کنند و می‌توانند بدون طی سلسله‌ مراتب مرسوم در صدور فرمان آتش، تصمیم به شلیک بگیرند.

کروز از کجا آمد؟

هشدار شلیک موشک کروز یکی از موارد مهمی است که واکاوی آن به روشن شدن ماجرا کمک می‌کند. با توجه به اینکه در آن ساعات و به دلیل تهدیدهای مداوم ترامپ برای شلیک به ۵۲ نقطه کشور، پدافند به صورت آماده باش کامل درآمده بود، سامانه و افراد فعال در تور ام ۱، هدفی که در رادار خود در نزدیکی آن است را به عنوان موشک کروز تشخیص می دهد که سرلشکر سلامی فرمانده کل سپاه، علت آنرا علاوه بر خطای فرد شلیک کننده، نوع حرکت هواپیما و محل استقرار سامانه دانست که به موشک کروز شبیه بوده است.

تحت تاثیر جنگ الکترونیک قرار گرفتن یا نوعی از حمله سایبری یکی از گزینه‌های موجود در این شرایط است که مشخص شدن حقایق کافی از آن همچون ماجراهای استاکس نت و امثالهم، زمان طولانی‌تری را طلب می‌کند. بر این اساس، بررسی‌های مشرق از برخی رسانه‌های خارجی فعال در حوزه دفاعی نشان می‌دهد، نمی توان به طور کلی، موضوع احتمال حمله سایبری و جنگ الکترونیک را در این موضوع کنار گذاشت به صورتی که حتی بعضا اشاره می شود که واحد ۸۲۰۰ اسرائیل مقصر "مرگ" هواپیمای اوکراینی در آسمان ایران است.»

پایگاه تحلیلی پولیتوس در این زمینه با اشاره به اینکه "پس از اصابت موفقیت‌آمیز موشک‌های ایرانی به پایگاه‌های آمریکایی در عراق، گزارش‌هایی مبنی بر اینکه نیروی هوایی آمریکا قصد حمله به مراکز استراتژیک ایران را دارد به آن‌ها داده‌شده بود"، افزوده است: درست در همان لحظه حساس، یک بوئینگ مسافربری در مجاورت یکی از مراکز مهم نظامی سپاه به پرواز درآمد و این تقارن زمانی سرنوشت‌ساز با "خطای انسانی" ترکیب شد تا به‌طور تصادفی، موشک شلیک‌شده، هواپیمای مسافربری را به آتش بکشد.

به نوشته این پایگاه تخصصی، کارشناسان مرکزی به نام "Veteranstoday" معتقدند که واحد ۸۲۰۰ اسرائیل در ازکارافتادن سیستم هواپیمای پرواز PS۷۵۲ درگیر بوده چراکه  این حمله سایبری تروریستی اسرائیلی بود و هکرهای اسرائیلی با تغییر در کد شناسایی هواپیما و تعویض جای "دوست و دشمن"، هواپیماهای اوکراینی را به‌عنوان "دشمن" تعریف کردند که همین منجر به پرتاب موشک سیستم پدافند هوایی ایران شد.

این کارشناسان خاطرنشان می‌کنند که عمده تراشه‌های مورداستفاده در ساخت تراشه‌های نظامی سایبری در سراسر جهان درخطر نفوذ هستند چراکه این تراشه‌ها با استفاده از فن‌آوری آمریکایی ساخته‌شده و دارای خلل قابل‌نفوذ برای دسترسی‌های غیرمجاز هستند و پیش‌ازاین نیز سرویس‌های اطلاعاتی اسرائیل از طریق حمله هکرهایشان توانستند در مقاطعی سانتریفیوژهای هسته‌ای ایران را مختل کنند.

"به همین دلیل است که روسیه و چین برای تولید و آماده‌سازی زیرساخت‌های سایبری خود فن‌آوری دیجیتال تولیدی خود را برای دفاع از امنیت ملی به کار می‌گیرند و به همین دلیل است که کشورهایی مانند ایران ممکن است هنوز در مقابل نفوذ سایبری اسرائیلی آسیب‌پذیر باشند. "

به اعتقاد این رسانه، "برای جلوگیری از حملات سایبری آینده اسرائیل به اهداف نظامی و غیرنظامی، این تروریسم سایبری باید افشا شود و با پایان دادن به این رفتار مانه، خطر تسلط اسرائیل بر فناوری سایبر، به همه جهانیان اعلام شود و بسیاری از کارشناسان خاطرنشان می‌کنند که وضعیت هواپیمای اوکراینی یادآور داستان مرگ یک‌باره سیستم هواپیمای شناسایی روسی "ایل-۲۰"، در آسمان سوریه، در سپتامبر ۲۰۱۸ است که درنتیجه اقدامات عمدی دولت صهیونیست، به زمین‌خورده بود. "

از سوی دیگر، بحث هایی در خصوص امکان استفاده آمریکا از سامانه جنگ الکترونیک سوتر (Suter) نیز در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی مطرح است که این سامانه، یک نوع سیستم جنگ الکترونیک است که هدف از کارکرد آن، فریب سیستمهای دفاع هوایی و موشکی حریف است. کارکرد این سامانه به گونه ای است که با ارسال امواج الکترونیکی و الکترومغناطیسی به سیستمهای دفاع هوایی و موشکی و نفوذ در رایانه آنها و یا شبکه یکپارچه پدافندی، ضمن ایجاد اختلال در فرایند کارکرد آنها، پالس ها و داده های غلط را برای آنها ارسال میکند.

اگرچه شواهد و مستندات زیادی در حال حاضر برای تایید چنین موضوعی وجود ندارد و مواردی چون برد این نوع سامانه ها، عدم کشف چنین اخلال هایی در سامانه های موجود در اطراف تهران و نحوه اجرای چنین اقدامی، باعث کمرنگ شدن احتمال آن می شود اما با توجه به انواع اقداماتی که در سالهای اخیر توسط اسراییل و آمریکا برای به هم زدن آرامش و امنیت کشورمان به اجرا گذاشته اند، طبیعتا نمی توان به طور کامل و سریع چنین گزینه هایی را کنار گذاشت


ویدئویی ازسفارش سردار حاجی زاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه را در مورد پارتی‌بازی خود برای پسر ۱۷ ساله‌اش مشاهده می‌کنید.

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، صحبت‌های صریح و شفاف سردار حاجی زاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران درباره جزئیات حادثه سقوط هواپیمای اوکراینی چند روزیست در شبکه‌های مجازی با واکنش‌های متعددی روبرو شده است. عده‌ای به دنبال حوادث اخیر گویا منتظر بهانه‌ای بودند تا از آب گل‌آلود ماهی بگیرند و زحمات و خدمات این سردار فداکار و دیگر همکارانش را زیر سوال ببرند.

به بهانه اتفاقات اخیر ویدئویی از صحبت‌های سردار حاجی‌زاده بازنشر شده است که در آن از پارتی بازی‌ خود برای پسر ۱۷ ساله‌اش می‌گوید که دیدن و شنیدن صحبت‌های این فرمانده در این روزهای پر التهاب خالی از لطف نیست. او اشاره می‌کند که فرزندش برای رفتن به سوریه و دفاع از حرم اهل بیت پافشاری می‌کند و او مجبور به پارتی بازی برای ثبت نام او می‌شود.این مصاحبه مربوط به تاریخ ۲۴ شهریور ۱۳۹۶ است.

در ادامه صحبت‌های سردار حاجی زاده را با جزئیات بیشتر می‌بینید و می‌شنوید.

 

غرامت 3 میلیارد دلاری:  سفر امیر قطر به تهران در مقطع زمانی صورت می گیرد که تهران به شدت درگیر بررسی ماجرای سقوط هواپیمای مسافربری اکراینی است که سحرگاه پنج شنبه و همزمان با آغاز حملات تلافی جویانه سپاه پاسداران به پایگاه نظامی عین الاسد آمریکایی در غرب عراق به اشتباه هدف پدافند هوایی قرار گرفته و پس از سرنگون شدن تمام سرنشنیان آن جان باختند.

اگرچه سپاه پاسداران در بیانیه ای رسمی مسئولیت سرنگونی هواپیمای مسافربری اکراینی را برعهده گرفته است، اما از زمان اعلام خبر تا زمان نگارش این مطلب، سوالات بسیاری درباره نحوه سرنگونی این هواپیما مطرح شده و همچنان بی پاسخ مانده است، موضوعی که سبب شده این قضیه با ابهامات بسیاری همچنان مواجه باشد.

در این شرایط امیر قطر در سفری از قبل اعلام نشده و در راس هیأتی بلند پایه وارد تهران می شود، صرف نظر از زمانبندی سفر که علامت سوال های زیادی را ایجاد کرده است، انتشار خبری در وبگاه "میدل ایست انلاین" باعث شده، تا این علامت سوال ها پر رنگ تر شوند.

"میدل ایست آنلاین" با انتشار خبر سفر روز گذشته (یک شنبه) شیخ تمیم بن حمد آل ثانی به تهران، مدعی شده بود، انگیزه سفر غیر منتظره امیر قطر در بحبوحه تنش های منطقه ای جاری بین ایران و آمریکا ارائه پیشنهاد پرداخت غرامت ۳ میلیارد دلاری این کشور به بابت سرنگونی هواپیمای اوکراینی است.

در این مطلب هیچ اشاره ای به دلیل این اقدام قطر نشده است. در عین حال، این ادعا در حالی مطرح می شود که طبق برآوردهای صورت گرفته از سوی مقامات ذیربط کشوری، مجموع غرامت پرداختی ایران بابت این سانحه حدود ۱۵۰ میلیون دلار است.

سوالی مهمی که در ذهن مطرح می شود، این است که " آیا جنگ الکترونیک و شبیه‌ سازی شلیک موشک کروز در شب حادثه سقوط هواپیمای مسافربری اکراینی، از پایگاه ‎آمریکایی‌ العدید در قطر علت ارائه چنین پیشنهادی از سوی امیر قطر شده است".

دومین نکته قابل تامل، توئیت "امیر "، دیپلمات سابق وزارت خارجه جمهوری اسلامی و مدیر مرکز تحقیقات و پژوهش های بین المللی وابسته به وزارت خارجه است که همزمان با سفر امیر قطر به تهران در صفحه شخصی خود در توئیتر به زبان عربی چنین نوشت: "اولین سفر امیر قطر به تهران برای ادای توضیحات درباره موضوع استفاده از پایگاه نظامی العدید در عملیات ترور شهید قاسم سلیمانی و شهید ابو مهدی المهندس و همرزمانشان و عمل به وعده اش مبنی بر بستن آن لانه و مرکز تروریستی صورت می گیرد و انتظار چنین می رود"

همان طور که گفته شد، آنچه تاکنون در رسانه های مختلف درباره ترور سردار قاسم سلیمانی به طور کلی و نقش داشتن قطر در این عملیات به طور خاص مطرح شده، تا وقتی از سوی مقامات جمهوری اسلامی تایید نشود، در حد یک ادعا باقی می ماند.

اما توئیت امیر می تواند، تایید ضمنی بر همراهی و مشارکت قطری ها با آمریکایی ها نه تنها در ترور سردار قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس و همرزمانشان باشد، بلکه تایید ضمنی دیگری بر دست داشتن قطری ها در سرنگونی هواپیمای مسافربری اکراینی و کشته شدن تمام سرنشینان آن باشد/ مشرق


https://media.ana.ir/1398/10/23/637145153808907124.mp4

 

 

 

براساس فیلمی که در شبکه‌های اجتماعی من و تو» منتشر شده است، در ثانیه‌های ۳۸ تا ۴۴ صدای مسلح کردن اسلحه و پس از آن تیراندازی در کنار دوربین گزارشگر شنیده می‌شود.

نکته قابل‌تأمل دیگر این است که اکثر افرادی که طعمه این تیراندازی‌ها شده‌اند ن هستند. ازاین‌رو واضح است که اربابان این نفوذی‌های فتنه‌گر این پروژه را باهدف جریحه‌دار کردن احساسات عمومی و پیوستن مردم عادی به جریان اغتشاش و دمیدن در موج اعتراضات و شعله‌ور کردن آن  برای به آشوب کشیدن کشور طراحی کرده اند.


عصبانیت #قلاده به گردن های دست آموز آمریکاییها در توهین به عکس #سردار_دلها؛ از حضور دهها میلیونی مردم در مراسم سردار شهید سلیمانی و ایضاً سیلی سخت سپاه به آمریکاییها که باعث سقوط هیمنه پوشالی آنها در پیش چشم جهانیان شد؛ نه غیر مترقبه بود و نه غیر قابل درک.

◽️ اینها اگر هرازچندگاهی برای #اربابان_یانکی خود دُمی نجنبانند؛ خماری از سرشان نمیرود و روزگارشان نمیگذرد.

◽️ هرچه باشد؛ ارباب شان این روزها به سختی از #حضور_مردمی و #سیلی_سخت سپاه؛ گیج و منگ بود و باید یک جوری این جوّ سنگین را تغییر میدادند که البته به فضل الهی نخواهند توانست.

◽️ چون قدرت #خون_شهید قویتر از آنست که با این حرکتهای مذبوحانه از بین برود. مگر ظالمان تاریخ توانستند تاثیر خون حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه را خنثی کنند؟

#قلاده_های_طلا 
#دم_جنبانک_های_کدخدا 
#بجنگ_تا_بجنگیم

 

فتنهٔ ۹۸ رسماً کلید خورد. توییت ۲۴ ساعت قبل از سقوط هواپیما که در آن گفته بود: آنهایی که به عدد ۵۲ اشاره میکنند به عدد ۲۹۰ هم فکر کنند IR655 هیچوقت ملت بزرگ ایران را تهدید نکنید» در واقع خبر از عوض کردن میدان جنگ از نظامی به امنیتی و کشاندن جنگ به درون حاکمیت جمهوری اسلامی بود.

✔️سقوط مشکوک هواپیمای مسافربری با گرای دقیق در راستای تکمیل پروژهٔ شبیخون بنزینی و با هدف به راه انداختن جنگ داخلی و رو در رو قرار دادن مردم و سپاه با یکدیگر صورت گرفت.

✔️ که با ورود رهبری به قائلهٔ بنزین نتوانسته بود با استعفایش خلاء قدرت ایجاد کند، امروز آمادهٔ استعفا است و قطع به یقین این آتش برافروخته با نقش آفرینی خودش را با استعفا، ایجاد خلاء قدرت و تشدید دو قطبی بین مردم شعله ور خواهد ساخت.

✔️اگر میخواهید امنیت و آرامش برقرار شود را دستگیر کنید. اگر میخواهید تولید بحران متوقف شود را باید جلب کنید. اگر میخواهید شورش های خیابانی جمع شود را باید محاکمه کنید. اگر میخواهید دستاورد های کشور خنجری نشود و به سینه نظام برنگردد را باید بازداشت کنید.

✔️اگر میخواهید نیتی عمومی برطرف شود را بگیرید، اگر میخواهید مرزهای شرق کشور امن شود را بگیرید، اگر میخواهید اعتماد مردم به نظام از بین نرود را بگیرید، اگر میخواهید انتقام سخت از امریکا بگیرید، را بگیرید، اگر میخواهید کشور را از جنگ داخلی نجات دهید، را بگیرید.

✔️اگر میخواهید ترور و خیانت و وطن فروشی و تزریق ناامیدی به جامعه را متوقف کنید را بگیرید. 

✔️اگر میخواهید بفهمید چه کسی جلوی پرواز هواپیماهای مسافربری را در شب عملیات موشکی علیرغم درخواست های مکرر پدافند هوایی گرفت را بگیرید.

✔️پیش از آنکه با به راه انداختن بازی استعفا خلاء قدرت، دوقطبی شدید، جنگ خیابانی و حفرهٔ امنیتی عمیق در کشور ایجاد کند و به طور همزمان امریکایی ها حملهٔ از بیرون را رقم بزنند و انقلاب مجبور شود همزمان جنگ داخلی و خارجی را متحمل شود.

✔️این سناریو دقیق است و هر لحظه بیشتر به ساعت صفر آغاز عملیات های پی در پی امنیتی نزدیک میشویم.

 آمریکا میتواند سیستم بوئینگ را از خاک کشورش کنترل کند 

۱۱ فروردین ۱۳۹۸ | #فعال شدن سیستم خودکار بوئینگ در اتیوپی: در مکالمه خلبانان #بوئینگ سانحه دیده ۷۳۷ اتیوپی هنگام سقوط که به رسانه‌ها درز کرده، بیانگر فعال‌شدن #سیستم_کنترل_خودکار دماغه هواپیما است که بر خلاف خواست خلبان برای اوج گرفتن، دماغه هواپیما را به سمت زمین سوق داده است.

۱۷ دی ۱۳۹۸ | یک فروند #بوئینگ ۷۳۷ آمریکایی متعلق به هواپیمایی اوکراین در شرایط جنگی در ایران، یکباره تغییر مسیر داده و به سمت یک مرکز حساس نظامی هدایت شد

طبق اطلاعات علمی و تجربیات سایر کشورها مشخص شده است که: شرکت #بویینگ می تواند از ساختمان مرکزی خودش در آمریکا هواپیماهای خود را هنگام پرواز از کنترل خلبان خارج کند و به هر #سمت بخواهد تغییر مسیر دهد.

‼️ تقاضامندیم مسئولان امنیتی، ی و. این مسئله را به صورت جدی پیگیری کرده و در صورت فعال شدن سیستم خودکار توسط آمریکا دامنه #انتقام_سخت را گسترده تر کرده و انتقام خون هم وطنانمان را بگیرند

 

شب گذشته خبری در فضای مجازی و پایگاه‌های خبری گوناگون منتشر شد که همه را به تعجب واداشت. خبر این بود که سفیر انگلیس در میان تجمع‌کنندگان مقابل دانشگاه امیرکبیر بازداشت شده است.» حاضران در صحنه می‌گویند وی در فروشگاهی در روبه‌روی دانشگاه امیرکبیر هماهنگ‌کننده این تجمع غیر قانونی بوده و سبب تحریک و هدایت برخی اقدامات افراطی و ساختارشکنانه شده است. تا جایی که تجمع‌کنندگان که ابتدا برای ابراز همدردی با حادثه‌دیدگان سقوط هواپیمای بوئینگ جمع شده بودند، شعارها و رفتارهای ساختارشکنانه‌ای از خود نشان دادند. 
با این حال به نظر می‌رسد، یک نوع تقسیم کار جدی بین آمریکا و انگلیس خبیث در ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته است. 
آمریکا که در داخل کشورمان سفارتی ندارد، در تلاش است جمهوری اسلامی را در منطقه محدود کند که با ترور ناجوانمردانه حاج‌قاسم سلیمانی این موضوع علنی شد، البته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بنا به مطالبه سراسری مردم ایران با سیلی محکم خود آمریکا را سر جای خود نشاند؛ اما انگلیس با سوءاستفاده از سفارت خود، برنامه ایجاد فتنه و آشوب در داخل کشورمان را برعهده دارد و سفارت انگلیس در تهران امروز به لانه جاسوسی تبدیل شده است. در اغتشاشات آبان ماه نیز برخی گفته‌اند رابرت مک‌ایر» در سفری به قم به دنبال ایجاد آشوب در این شهر مذهبی و انقلابی از طریق برخی افراد بوده است. 
@Setade_Ammariyon
حال که خباثت و دشمنی انگلیس علیه امنیت و آرامش کشورمان آشکار شده است، اولاً، مسئولان وزارت امور خارجه باید هر چه سریع‌تر موضعی قاطع در این زمینه بگیرند تا برای همیشه جلوی دخالت آشکار انگلیس در امور داخلی کشورمان گرفته شود. ثانیاً، رسانه‌ها و تحلیلگران خباثت و خیانت روباه پیر به ایران و ایرانی را به طور واضح به افکار عمومی به ویژه نسل جوان و جامعه دانشگاهی بیان کنند. 
ایجاد قحطی و کشتار نزدیک به ده میلیون نفر در جریان جنگ جهانی تنها نمونه‌ای از خیانت این کشور در قبال ایران عزیز و سربلند بوده است. ثالثاً، مردم عزیز مستحضر باشند که دشمن و دنباله‌های داخلی آن از حماسه بی‌نظیر و تاریخی شما در بزرگداشت سردار دل‌ها حاج قاسم سلیمانی به ستوه آمده و سودای ایجاد ناآرامی در کشور برای رسیدن به اهداف ناکام خود در آبان ماه امسال و زدودن یاد و نام این قهرمان مدافع وطن و حرم را دارند.

 

سلام 
لطفا بخاطر اهداف ی کاری نکنید که دستها در لحظه بلرزد و بجای اینکه موشک اتمی آمریکا روی هوا منهدم شود روی سر همه فرود آید که آنوقت خشک و تر با هم خواهد سوخت 
ما هنوز در شرایط نبرد با دشمن هستیم 
این همان سپاهیست که ۴۰ سال از تمامیت ارضی کشور دفاع کرد 
این همان سپاهیست که به پیشرفتهای موشکی آن افتخار می کنیم و احساس امنیت داریم و نمی ترسیم که پایگاه کدخدا را زده ایم 
این همان سپاهیست که در محاصره کامل اقتصادی و تحریم ما را از نظر موشکی به اینجا رسانید 
این همان سپاهیست که فرمانده اش تمام مسئولیت را می پذیرد نه مثل رییس‌جمهور بگوید که جمعه تازه فهمیدم 
به این سپاه افتخار می کنم 
در جنگ هم پیش آمده بود که نیروهای خودی به اشتباه با هم درگیر شوند همانطور که نیروهای دشمن هم به اشتباه با هم درگیر شده بودن 
نیروهای ما باید در لحظه تصمیمات درست بگیرند و اگر راست می گویید از دولت بخواهید که بجای آنکه بودجه سپاه را کم کنند بودجه بدهند که زیرساخت ها بهتر شوند 
خودتان می دانید که در مقایسه اگر آنها از نظر موشکی لکسوس دارند ما هم نزدیک آن را داریم پس حمایت باید کرد که از لکسوس بهتر بسازیم نه این نیروی انقلابی را تخریب کنیم 
خدا را شکر که سپاه دست دولت نبود که از نظر موشکی و دفاع موشکی در حد پراید باشیم

 

ناب آقای سردار حاجی‌زاده من، شما، ایرانی و غیر ایرانی همه از بروز این حادثه دلخراش شوکه و غمناک شدیم. اشتباه در همه جای دنیا رخ می دهد. آمریکایی‌ها کلکسیونی از اشتباهات کوچک و بسیار بزرگ دارند، چون جوامعی که خواهان پیشرفت هستند در تلاطم اشتباه و پیروزی تاب می خورند. سپاه، رئیس جمهور و دولت ما از همه داغداران عذرخواهی کرده و مسئولیت را قبول کردند اما به خاطر داریم که آن روزی که هواپیمای مسافربری ما به عمد مورد اصابت موشک آمریکایی ها قرار گرفت، همه سکوت کردند. در پی بی اهمیت دانستن هدف قرار دادن یک هواپیمای مسافربری نیستم و ومی به این کار نیست اما نباید فراموش کرد که این کار غیرعمد و اشتباه بوده است نه از روی عمد و برای همه دنیا هم این موضوع حل شده و قابل درک است و همانطور که کارشناسان نظامی مختلف در رسانه‌های غربی بیان کردند نیروهای مسلح هر کشوری در چنین شرایط بحرانی ممکن است دچار اشتباه شوند. ما مدیون فداکاری ها و جان نثاری هایتان در هشت سال جنگ تحمیلی هستیم. گر چه نقدهایی درست درباره وم ممنوعیت پروازها و اطلاع رسانی سریع وجود دارند باید گفت کشور ما در این زمینه تجربه نداشته و استانداردهای امنیتی لازم نیز وجود ندارند، همچنین صداقت و مسئولیت پذیری شما برای اشتباهی که از زیرمجموعه تان سرزده، قابل ستایش است و بسیار بسیار سخت است که علنا مسئولیت چنین اشتباهی را پذیرفته و خود را مسئول اشتباه زیرمجموعه دانست، آزمونی که بحمدالله حضرتعالی با موفقیت به انجام رساندید. هوافضای سپاه پاسداران به عنوان جزیی بسیار مهم و اساسی برای حفظ امنیت ملی کشور، به هیچ وجه نباید با این اشتباه مایوس شود بلکه باید با آموزش های بیشتر، اصلاح رویه ها و تبیین استانداردهای جهانی به پیشرفت رو به جلو ادامه دهد و سرش را بالا بگیرد وگرنه دشمن جرات جسارت را پیدا خواهد کرد. ضمن تسلیت به همه داغداران، باید عرض کرد که هیچ ایرانی از این اتفاق خوشحال نیست و همه متاسفم و متأثر هستیم چون ایرانی و انسانیم و این نکته را یادآوری می کنم که اگر امنیت هوایی کشور نباشد ایرانی هم وجود نخواهد داشت و نباید علت اصلی این حادثه که جنایت آمریکایی ها بوده فراموش شود. قدردان زحمات شما هستیم و می خواهیم بگوییم شما برایمان بسیار ارزشمند و محترم هستید و دوست نداریم که خدایی ناکرده، این حادثه غیرعمد، موجب شود که فکر کنید مردم ملامت تان می کنند و زحمات شما را از یاد می برند. مردم ایران خوب می دانند و تشخیص می دهند که خدمتگزار و دشمن و جنایت کار کیست. از صمیم قلب دوستتان داریم. درود بر شرافت، مردانگی و شجاعت شما سردار عزیز مخاطب دیگری نوشت: دمت گرم سردار که آنقدر شهامت داری یک تنه همه مسئولیت‌ها را می‌پذیری و عذرخواهی می‌کنی ، کاش تمام مسئولان شهامت شما را داشتند ، یادمان نرود این حادثه عمدی نبوده و چند روز قبل ساعت ۲ بامداد به خاطر چه چیزی الله اکبر می‌گفتیم. مخاطب دیگری نوشت: جان باختن 176 مسافر هواپیمایی اوکراین حادثه ای تلخ و تأسف بار است که امیدواریم ضمن برخورد با قاصران و مقصران آن، پیگیری های لازم برای جلوگیری از تکرار مجدد آن صورت پذیرد اما . کدام یک از ما به خاطر داریم که یک مسئولی از ملت عذرخواهی نموده باشد.به جز حضرت آقا چه کسی در این سالها بابت کاستی ها و نارسایی ها از ملت ما عذرخواهی نموده است؟ آیا حادثه قطار مشهد تبرییز را فراموش نموده ایم؟وزیر راه تنها با گفتن همه مسافران بیمه اند خود را فارغ از پاسخگویی به افکار عمومی دید! در قضیه برجام نا فرجام آیا نمایندگان مجلس از مردم بابت این انتخابشان عذرخواهی نمودند؟ در اغتشاشات سال 1396 چطور؟ قائله بنزین آبان ماه چه؟ حال که به دلی قصور یک نیروی جزء فرمانده ارشد از آبروی خود گذشته و رسما از ملت ایران غذرخواهی می نماید چرا باید اینگونه به آن هجمه شود؟ انتقام از داعش در دیر اور را فراموش کرده ایم؟ انتقام از داعش در البوکمال را فراموش نموده ایم؟ انتقام از گروه تروریسی حدکا را فراموش نموده ایم؟ اسقاط گلوبال هاوک را فراموش نموده ایم؟ انتقام سخت را فراموش نموده ایم؟ بیایید از مدافعان وطنمان آنگونه که شایسته آنان است حمایت نماییم.


نام :قاسم

نام خانوادگی :سلیمانی

تاریخ تولد :20 اسفند 1335 در کرمان

درجه :سپهبد

تاریخ شهادت :13 دی 1398 در بغداد

از تولد تا ازدواج و زندگی شخصی سپهبد سلیمانی

سپهبد حاج قاسم سلیمانی 20 اسفند 1335 در روستای رابر از استان کرمان متولد شد و در سالهای ابتدای جوانی از پیمانکاران سازمان آب کرمان بود.

سپهبد سلیمانی

حاج قاسم سلیمانی در سنین جوانی ازدواج کرد و حاصل چندین سال زندگی مشترک با همسرش یک دختر به نام زینب و یک پسر به نام محمدرضا است.

فرزندان سردار سلیمانی

فعالیت های نظامی سپهبد سلیمانی

حاج قاسم سلیمانی بعد از انقلاب سال 1357 و تشکیل سپاه پاسداران به این نهاد پیوست و تا پایان عمر در خدمت این نهاد بود.

دوران جنگ ایران و عراق

سپهبد سلیمانی بعد از انقلاب 1357 و همزمان با کار در سازمان آب کرمان عضو مجموعه ای به نام سپاه افتخاری شد و با آغاز جنگ عراق و ایران گروهی را به نام لشکر 41 ثارالله را تشکیل داد و تا سال 76 فرماندهی این لشکر را برعهده داشت و در عملیات مختلف با این گروه که متشکل از نیروهای رزمی کرمان بود حاضر میشد.

حاج قاسم سلیمانی

فرماندهی نیروی قدس

در سال 76 و همزمان با حضور قدرتمندان طالبان در افغانستان ، حاج قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انتخاب شد. فرماندهی سپاه قدس یکی از تجربه های موفق حاج قاسم سلیمانی بود که حرکات هوشمندانه و قدرتمندانه سردار سلیمانی در فرماندهی این سپاه زبانزد خاص و عام بود.

مجروحیت سپهبد سلیمانی

حاج قاسم سلیمانی اولین بار در عملیات مشترک ارتش و سپاه بنام طریق القدس در غرب سوسنگرد بر اثر انفجار گلوله از ناحیه دست راست و شکم مصدوم شد.

عملیات طریق القدس در آذرماه سال 60 به مدت 8 روز عملیاتی تهاجمی از سوی سپاه پاسداران، نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران و پشتیبانی نیروی هوایی ارتش و . بود که با پیروز نیروهای ایرانی همراه بود.

سردار سلیمانی

محبوبیت سپهبد سلیمانی با شکست داعش در عراق و سوریه

حاج قاسم سلیمانی از فرماندهان محبوب سپاه بود که سالهای زیادی از عمرش را در راه خدمت به این مرز و بوم سپری کرد اما نقطه عطف محبوبیت و شهرت جهانی این فرمانده سپاه مربوط به نبرد با داعش و شکست آنها در سوریه و عراق است.

خردادماه سال 93 بود که حملات گروه افراطی داعش به عراق آغاز شد و پیشروی این نیروهای تکفیری به سمت بغداد پایتخت عراق و جدی شدن خطر محاصره کردستان عراق کمک نیروهای ایرانی به فرماندهی سردار سلیمانی برای شکست داعش آغاز شد و نیروهای ایرانی توانستند از سقوط اربیل جلوگیری کنند.

نفوذ نیروهای داعش به سوریه و کشتار مردم بی گناه باعث جدی تر شدن موضوع شد و نبرد جدی علیه داعش به فرماندهی حاج قاسم سلیمانی آغاز شد. فرماندهی مستقیم سپهبد سلیمانی و حضور داوطلبانه مردم در جبهه های نبرد علیه داعش افتخار بزرگ دیگری را رقم زد و در 30 آبان 1396، سردار سلیمانی در نامه ای به رهبر انقلاب، پایان داعش را رسما اعلام کرد.

نشان ذوالفقار حاج قاسم از سوی رهبر انقلاب

نشان ذوالفقار عالی ترین نشان نظامی است که به پاس زحمات و رشادت های حاج قاسم سلیمانی از سوی مقام معظم رهبری که فرماندهی کل قوا را برعهده دارند در اسفندماه سال 97 به ایشان اهدا شد.

سپهبد سلیمانی

شهادت سپهبد سلیمانی

سپهبد حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه انقلاب اسلامی بامداد روز جمعه 13 دی ماه 1398 در یک عملیات تروریستی در فرودگاه بغداد به شهادت رسید.

در حادثه تروریستی آمریکا که منجر به شهادت سپهبد سلیمانی شد همراهان دیگری نیز حضور داشتند که همگی به شهادت رسیدند. ابومهدی المهندس نائب رئیس حشد الشعبی عراق ، شهید حسین پورجعفری از هم رزمان حاج قاسم، هادی طارمی ،شهرود مظفری نیا و وحید زمانیان از نیروهای حفاظت سردار سلیمانی بودند که در این حادثه به شهادت رسیدند.

مراسم باشکوه تشییع پیکر سپهبد سلیمانی

مراسم تشییع پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی با شکوهی بی نظیر در چند شهر مختلف ایران انجام شد و در نهایت پیکر پاک این فرمانده سپاه انقلاب اسلامی طبق وصیت خودش در گار شهدای کرمان به خاک سپرده شد.

مراسم تشییع سپهبد سلیمانی ابتدا در بغداد انجام شد و سپس پیکر پاک این شهید به اهواز و بعد از آن به مشهد آورده شد و مراسم باشکوهی در حرم امام رضا (ع) برگزار شد. مردم تهران ، قم و در نهایت کرمان با استقبالی پرشور مراسم بدرقه ای برای این فرمانده سپاه برگزار کردند.

تشییع سردار سلیمانی

 

 


ایسنا/کرمان سردار سلیمانی در حالی که اشک جاری شده بر گونه‌هایش را پاک می‌کرد، گفت: نمی‌دانستم دیگر پاهای خسته مادرم را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم.»

https://cdn.isna.ir/d/off/kerman/2020/01/03/3/61530175.jpg

مادربزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه می‌خوانند. بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت من به منزل می‌روم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید. 

بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت: این مطلبی را که می‌گویم جایی منتشر نکنید. گفت: همیشه دلم می‌خواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمی‌دانم چرا این توفیق نصیبم نمی‌شد. آخرین بار قبل از مرگ مادرم که این‌جا آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم. با خودم فکر می‌کردم حتماً رفتنی‌ام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد. 

سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونه‌هایش را پاک می‌کرد، گفت: نمی‌دانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم.

شادی روح سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و پدر و مادر بزرگوارش صلوات


این ۱۰ کتاب درباره حاج قاسم سلیمانی را از دست ندهید!

با برخی کتاب‌هایی که درباره زندگی و سلوک شهید سپهبد حاج‌ قاسم سلیمانی منتشر شده است، آشنا شوید.

درباره زندگی و سلوک شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی، کتاب‌های مختصری منتشر شده است که در ادامه در گزارشی که در سایت

کتاب نیوز» منتشر شده است، به ترتیب سال نشر معرفی شده‌اند:

۱. حاج قاسم: جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی‏ | علی اکبری‌مزدآبادی |  نشر یازهرا(س)‬‏‫ | 168 صفحه | ۱۳۹۴

۲. سربازان سردار: شجاعت‌ها و رشادت‌های سردار حاج‌قاسم سلیمانی و شهدای مدافع حرم | مرتضی کرامتی‌ | نشر سه نقطه | 176 صفحه | ‏‫۱۳۹۵.‬

۳. هجوم به تهاجم: بهمن ۱۳۶۰تا اردیبهشت ۱۳۶۱‏‫ به روایت حاج قاسم سلیمانی | مجموعه‌ روزی روزگاری قاسم سلیمانی کتاب اول | عباس میرزائی | نشر یا زهرا(س)‏‫ | 388 صفحه | ۱۳۹۵.

۴. نبرد سید جابر: اردیبهشت تا تیر ۱۳۶۱‏‫ به روایت حاج قاسم سلیمانی | مجموعه‌ روزی روزگاری قاسم سلیمانی کتاب دوم | عباس میرزائی | نشر یا زهرا(س)‏‫ | 360 صفحه | ۱۳۹۵.

۵. توافق سلیمانی ـ پوتین: امکان‌سنجی روابط راهبردی ایران و روسیه | شعیب بهمن | موسسه مطالعات اندیشه‌سازان نور | 200صفحه | ‏‫۱۳۹۶.‬

۶. سردار همیشه قهرمان | صغری طاهرخانی، علی فصیحی | 52 صفحه | ‏‫۱۳۹۶.‬‬

۷. برادر قاسم: جستاری در اندیشه‌های راهبردی حاج قاسم سلیمانی در حوزه ولایت، انقلاب، دفاع مقدس، شهادت، مدافعان‌حرم، فرهنگ و هنر | ابوذر مهروان‌فر | مهر امیرالمومنین(ع) | 284 صفحه | ۱۳۹۷.

۸. سلام سردار‏‫: ‏‫شانزدهمین همایش ادبی سوختگان وصل | مجموعه شعر تجلیل از سردار پرافتخار اسلام و مجاهد فی سبیل‌الله حاج قاسم سلیمانی | دفتر ادبیات و هنر، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه تهران |‫۲۳۰صفحه | 1397.

۹. الجنرال‌ قاسم سلیمانی: من ذکریات‌الجنرال قاسم سلیمانی | علی‌اکبر مزدآبادی | ترجمه عدنان زمانی | نشر شهرگان | 154 صفحه | ۱۳۹۷

۱۰. ذوالفقار: برش‌هایی از خاطرات شفاهی حاج‌قاسم سلیمانی | علی اکبری‌مزدآبادی | نشر یا زهرا(س)‏‫ | 248 صفحه | ۱۳۹۸.‬‬


خاطره گویی همرزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی

کرمان - ایرنا - همرزم سپهبد شهید سردار حاج قاسم سلیمانی گفت: زمانی به صورت عمقی به ماجرا نگاه می کنیم درمی یابیم همه حتی ملت های اروپا و آمریکا نیز مدیون حاج قاسم هستند زیرا اگر داعش حکومت تشکیل می داد هر کار دلش می خواست می کرد و سراغ همه می رفت.

سردار حسین فتاحی روز شنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا با بیان اینکه از زمان شروع جنگ و اواخر سال ۶۰ با حاج قاسم آشنا شدم و هشت سال فرمانده تیپ و بعد از آن فرمانده لشکر بود و من نیروی ایشان بودم افزود: سردار سلیمانی بعد از اتمام جنگ، مامور تامین امنیت منطقه شرق کشور شد و حدود  هفت سال نیز در این منطقه با هم بودیم.

وی گفت: حاج قاسم بعد از آن به نیروی قدس سپاه رفت و در این برهه نیز با ایشان ارتباط داشتم.

همرزم سردار دلها با بیان اینکه پنج روز قبل از شهادتش با هم نشست داشتیم و صحبت کردیم تصریح کرد: زندگی سردار سلیمانی سه مقطع تاریخی دوران جنگ، دوران تامین امنیت جنوب شرق و فرماندهی سپاه قدس دارد افزود: این دلاورمرد تمام همه این مقاطع را با موفقیت کامل پشت سر گذاشت و یکی از فرماندهان درجه یک سپاه بود.

وی با اشاره به فرماندهی لشکر ۴۱ ثارالله در جنگ تحمیلی توسط حاج قاسم سلیمانی گفت: این لشکر نیز همواره موفق و پیروز بود.

وی اظهار داشت: تاریخ نشان می دهد هر جنگی که اتفاق می افتد بخشی از خاک کشورها از دست می رفته در حالی که در جنگ تحمیلی یک وجب از خاک کشور ما جدا نشد و این به دلیل وجود فرماندهانی چون حاج قاسم بود.

سردار فتاحی با بیان اینکه تمام مردم دنیا مدیون حاج قاسم سلیمانی هستند گفت: سردار دلها بعد از اینکه ناامنی ها در شرق کشور گسترش پیدا کرد با دستور رهبری مسئولیت تامین امنیت این منطقه را بر عهده گرفت و منطقه را امن کرد و امروز امنیت موجود در استان کرمان و جنوب شرق کشور مرهون زحمات سردار سلیمانی است.

وی با اشاره به اینکه سردار سلیمانی در زله بم نیز پرتلاش ترین فرمانده بود تصریح کرد: من ۴۰ دقیقه بعد از وقوع زله به ایشان زنگ زدم و ماجرا را به حاج قاسم گفتم.

وی ادامه داد: حاج قاسم نیز به احمد کاظمی زنگ زد و نیروهای سپاه را به منطقه اعزام کرد و حدود ۱۲ تا ۱۳ شبانه روز در فرودگاه بم مستقر بود.

همرزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی تاکید کرد: اگر حاج قاسم با کمک نیروهای مقاومت داعش را از بین نبرده بود و سوریه را نجات نداده بود ضررش به همه مردم جهان می رسید.

وی تاکید کرد: شهید حاج قاسم سلیمانی در بعد اخلاقی و رفتاری نیز یک فرمانده نظامی مقتدر و مهربان بود به طوری که ایشان در صحنه نبر مقتدر اما پشت صحنه با همرزمانش مهربان بود.

عشق به شهادت در دل حاج قاسم سلیمانی موج می زند

سردار فتاحی با بیان اینکه شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی خیلی عاشق شهادت بود گفت: زمانی که قطعنامه آتش بس پذیرفته شد من با حاج قاسم بودم و یادم است که ناراحت بود و می گفت، سفره شهادت را دارند جمع می کنند.

وی اظهار داشت: اما خداوند وجود حاج قاسم سلیمانی را حفظ کرد تا در مقطعی دیگر خدمات ارزشمندی به جهان اسلام ارائه کند.

خدا برای حاج قاسم سنگ تمام گذاشت  

سردار فتاحی تاکید کرد: سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در طول حیاتش برای خدا و مردم سنگ تمام گذاشت لذا خدا نیز برای او سنگ تمام گذاشت و مردم در شهادتش سوختند زیرا بی ادعا بود و عشق و علاقمند به نظام و ولایت بود.

تواضع سردار دلها

وی با بیان اینکه حاج قاسم خیلی مخلص بود افزود: زمانی که در جنوب شرق ماموریت داشتیم شب به یک پاسگاه ژاندارمری که روستا بود رفتیم و قرار بود صبح برای شناسایی حرکت کنیم.

همرزم سردار سلیمانی گفت: آن شب به دلیل کمبود جا باید حدود ۱۴ نفر در یک اتاق می خوابیدیم در حالی که فقط یک تخت سربازی در اتاق بود.

وی ادامه داد: من به گمان اینکه سردار حاج قاسم سلیمانی برای استراحت به اتاق دیگری می رود قبل از ورود بقیه روی تخت دراز کشیدم.

سردار فتاحی گفت: زمانی حاج قاسم را در حال ورود به اتاق دیدم از جا بلند شدم اما حاج قاسم آمد داخل همان اتاق و از من خواست سر جایم دراز بکشم.

وی اظهار داشت: من با اصرار خواستم ایشان به جای من روی تخت بخوابند اما خطاب به من گفت من فرمانده تو هستم و به تو امر می کنم همانجا بخوابی.

وی گفت: آن شب حاج قاسم با وجود کمبود جا زیر تختی که من خوابیده بودم با سختی خوابید و به ما درس های بزرگی داد.  

مهمان نوازی حاج قاسم

سردار فتاحی گفت: زمانی فرمانده تیپ بودم و به کرمان می آمدم خدمت حاج قاسم می رفتم.

وی افزود: حاج قاسم علاوه بر اینکه با روی باز مرا به حضور می پذیرفت، ظهر نیز مرا به خانه خودش می برد.

وی اظهار داشت: تا جایی امکان داشت مشکلات را حل می کرد و سعی می کرد اطرافیانش را حفظ کند تا از مسیر انقلاب خارج نشود.

هیچی نگو

همرزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی با بیان اینکه یک روز گزارش اقدامات نادرست یکی از نیروها را به حاج قاسم ارائه کردم در پاسخ با طرح این سئوال که  آیا یک درصد احتمال می دهی او در این مسیر بماند و خوب بشود؟ و من گفتم بله. لذا حاج قاسم ادامه داد: پس هیچی نگو.

وی گفت: سردار دلها سرکشی به خانواده شهدا و جانبازان را علیرغم کار زیاد در راس امور خود قرار داده بود و خیلی از فرماندهانش مراقبت می کرد که اسیر و شهید نشوند.


کی دیگر از شهدای همراه سردار قاسم سلیمانی در حمله تروریستی ایالات متحده آمریکا در عراق، شهید شهرود مظفری‌ نیا است و  اصالتا اهل شهر کهک در استان قم است .

او نیز از نیروهای کادر حفاظت سردار قاسم سلیمانی بوده است. شهید مظفری‌ نیا متولد سال ۱۳۵۷ شمسی در شهر تهران شده  و در خیابان سراج شرق تهران (تهرانپارس) زندگی می‌ کرد. از وی دو فرزند دختر ۱۰ ساله و هفت ساله به‌ یادگار مانده است.

برای دانلود فیلم کلیک بفرمایید

 


سپهبد شهید قاسم سلیمانی یک الگوی کم نظیر فرهنگی و رفتاری برای گروه‌های جهادی بود. هنوز فراموش نکرده‌ایم که در ابتدای سال ۹۸ و موقع سیل‌های خانمان برانداز، قاسم سلیمانی با وجودی که یکی از بزرگ‌ترین فرماندهان نظامی جهان بود، اما با فروتنی تمام به میان سیل زدگان رفت و به آن‌ها یاری رساند. سردار عارف هاشمی، برادر شهید علی هاشمی که در جریان سیل امسال در خوزستان، میزبان قاسم سلیمانی و در کنار او بود، خاطرات قابل توجهی از آن شهید دارد. به همین بهانه با این فرمانده جهادی به گفتگو پرداختیم.

 

سپهبد شهید قاسم سلیمانی یک الگوی کم نظیر فرهنگی و رفتاری برای گروه‌های جهادی بود. هنوز فراموش نکرده‌ایم که در ابتدای سال ۹۸ و موقع سیل‌های خانمان برانداز، قاسم سلیمانی با وجودی که یکی از بزرگ‌ترین فرماندهان نظامی جهان بود، اما با فروتنی تمام به میان سیل زدگان رفت و به آن‌ها یاری رساند. سردار عارف هاشمی، برادر شهید علی هاشمی که در جریان سیل امسال در خوزستان، میزبان قاسم سلیمانی و در کنار او بود، خاطرات قابل توجهی از آن شهید دارد. به همین بهانه با این فرمانده جهادی به گفتگو پرداختیم.

سردار سلیمانی در کنار مردم سیل زده خوزستان

 

سردار شهید قاسم سلیمانی در زمان حضور میان سیل زدگان خوزستانی، به منزل شما آمدند و به محضر مادر شهید علی هاشمی رسیدند. آن طور که در مصاحبه قبلی با ما هم گفته بودید، گویا ارتباطی قدیمی میان خانواده شما و قاسم سلیمانی وجود داشت. درباره این ارتباط توضیح بفرمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم. شهادت سردار شجاع و افتخارآمیز و زیبا روی جبهه مقاومت، حاج قاسم سلیمانی را به محضر حضرت ولیعصر (عج)، مقام معظم رهبری و ملت شریف ایران تسلیت عرض می‌کنم. بعد از آنکه ارتش بعث عراق به ایران حمله کرد و جنگ تحمیلی آغاز شد، مردم از تمام نقاط ایران برای کمک و یاری به مناطق جنگی حضور یافتند. جوانان کرمانی هم در یک گردان به فرماندهی قاسم سلیمانی به منطقه دشت آزادگان آمدند و ابتدای کارشان در سپاه حمیدیه بود و کار‌های شناسایی را انجام می‌دادند که بعد‌ها خودشان تبدیل به تیپ و لشکر شدند.

هر چند که حاج قاسم زاده کرمان است، اما می‌توان او را فرزند خوزستان هم به حساب آورد، زیرا در اوج جوانی پا به عرصه دفاع مقدس در خوزستان نهاد و مجاهدت‌های جانانه‌ای کرد و در عملیات‌های متعددی شرکت نمود. چون فرمانده تیپ ۳۷ نور، برادر بنده سردار شهید علی هاشمی بود، از همان آغاز دوران جنگ تحمیلی با قاسم سلیمانی آشنا شد و یک رابطه دوستی عمیق بین آن‌ها شکل گرفت. بعد از شهادت و جاویدالاثر شدن سردار هاشمی، سردار سلیمانی این ارتباط را همچنان با خانواده و پدرمان ادامه دادند. بعد از اینکه حاج قاسم فرماندهی نیروی قدس سپاه را عهده‌دار شد، به مرور زمان این نیرو که درابتدا مطرح نبود جان گرفت و به روزتر شد و شهید سلیمانی توانست کار‌های خارق العاده‌ای در بیرون مرز‌ها انجام دهد که باعث شناخته‌تر شدن نیروی قدس شد. پس از سقوط صدام و رفت و آمد ایشان به عراق، ارتباط حاج قاسم با خوزستانی‌ها به مراتب بیشتر شد و این ارتباط تا پایان عمر بابرکت وی همچنان ادامه داشت. هر زمان هم که به خوزستان تشریف می‌آوردند، ابتدا به منزل پدری و به دیدار خانواده ما می‌آمدند. به جرات می‌توانم بگویم که حاج قاسم خلاء وجود شهید هاشمی را برای خانواده ما پر کرده بودند. یعنی همان برخوردی که شهید هاشمی با ما داشت، حاج قاسم هم داشت. گویی برادر واقعی خودمان و فرزند واقعی پدر و مادرم بود.

تیرماه امسال که سالروز شهادت حاج علی هاشمی بود سردار سلیمانی هم حضور پیدا کردند و می‌گفتند که این آخرین دیدار ایشان با ماست و به زودی پیش حاج علی خواهد رفت. ما باور نمی‌کردیم و حرفش را شوخی می‌دانستیم!

 

اوائل سال که در استان خوزستان سیل آمد، شهید قاسم سلیمانی هم برای کمک به مردم آن مناطق به خوزستان رفت. شما هم در کنار ایشان بودید. چه اتفاقاتی رخ داد؟
تصور مردم از سلیمانی یک فرمانده ارشد جنگی و چهره نظامی بود، اما او با یک چهره فوق‌العاده مهربان و مردمی بین سیل زدگان حضور یافت. حاج قاسم با رفتار و منش خود در دوران سیل کاری کرد که بعد از شهادتش، از کودک تا پیرمرد عشایری در تشییع جنازه او در اهواز شرکت کردند. حتی یک پیرمرد با تن رنجور و نابلد بودن راه، با پای پیاده از شادگان به اهواز آمد تا در تشییع او حاضر باشد.

او با دل این مردم کاری کرد که هم کودک خوردسال، هم پیرمرد ۸۰ ساله دیوانه او شدند! قاسم سلیمانی در قلب‌های مردم ورود کرد و بر قلب‌های مردم حکومت می‌کرد. چون او در روز‌های سیل خوزستان، اسلحه را زمین گذاشت و بیل دستش گرفت. من می‌دیدم که برای مردم و سیل زدگان‌اشک می‌ریخت. حاج قاسم این گونه نبود که دستور بدهد و برود. نمی‌رفت؛ تا لحظه آخر و تا موقعی که مردم یک روستا یا منطقه نجات پیدا کنند و امکانات بگیرند، کنار مردم می‌ایستاد.

حضور حاج قاسم همچنین در زمان سیل خوزستان، یک انسجام بین مدیران و نیرو‌های مسلح این استان به وجود آورد. در روز‌های سیل، وجود حاج قاسم و ابومهدی المهندس باعث دلگرمی بین مردم خوزستان بود. مردمی که همه دارایی و زندگی خود را از دست رفته می‌دیدند، قاسم سلیمانی برایشان یک منجی بود.

ماجرای بوسیدن دست یک پیرمرد سیل زده توسط قاسم سلیمانی چه بود؟
یک پیرمرد، کل زندگی‌اش را آب برده بود و خودش هم تا کمر در آب قرار داشت؛ فقط یک قاب عکس از تصویر امام خمینی (ره) دستش گرفته بود و می‌گفت هیچ چیزی نمی‌خواهم، اما عکس امام نباید خیس شود. این بود که حاج قاسم هم بر دستش بوسه زد.

انگیزه بالای قاسم سلیمانی برای حضور مداوم در جهاد را چه می‌دانید؟
به جرأت می‌توانم بگویم که ندای هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی» امام حسین (ع) در ۱۴۰۰ سال قبل را حاج قاسم لبیک گفت. او کسی بود که خودش به دنبال شهادت می‌رفت. همیشه هم می‌گفت که دعا کنید من شهید شوم. در نیرو‌های مسلح، هیچ وقت فرماندهان عالی رتبه در صحنه نبرد جلو نمی‌روند. اما او فرمانده‌ای بود که جلوتر از نیروهایش به دل خطر می‌رفت. معمولا وقتی یک منطقه پر از خطر است، محافظان اجازه نمی‌دهند تا شخصیت‌های مهم نظامی، وارد آن منطقه شوند. اما نمی‌شد جلوی قاسم سلیمانی را گرفت!

به نظرم در بغداد حاج قاسم اگر از فرودگاه بیرون می‌رفت از محالات بود که آمریکایی‌ها بتونند او را بگیرند یا هدف قرار بدهند. آن‌ها که اهل مسائل نظامی هستند می‌فهمند معنی این حرف چیست. باید بگردیم و ببینیم که چه کسی آمار او را به دشمن داد، وگرنه آمریکایی‌ها وغربی‌ها آنقدر جربزه ندارند که جرأت کنند دنبال شیری مثل قاسم سلیمانی باشند. اگر یادتان باشد، حاج قاسم می‌گفت ترامپ قمارباز، منِ سلیمانی فقط حریف تو و ارتش آمریکا هستم. یعنی می‌گفت که و بدون سپاه و نیروی قدس به تنهایی آن‌ها را حریف است.

قاسم سلیمانی فقط یک نفر از بزرگان ایران است و هزاران بزرگ در ایران وجود دارند که کل ایالات متحده که هیچ، کل دنیا هنوز نشناخته‌اند. ما اساتید بزرگی در جهاد داریم که هنوز که هنوز است شناخته شده نیستند. مثل یار صدیق و همیشگی حاج قاسم، یعنی سردار شامی (سردار اسماعیل قاآنی). اگر صهیونیست‌ها اهل تحلیل باشند –که نیستند- باید بدانند که شهید قاسم سلیمانی» به مراتب خطرناک‌تر از قاسم سلیمانی است. چرا؟ چون الان سردار شامی به دنبال آنهاست. سردار قاآنی، به فضل الهی، اسرائیل را به زانو در خواهد آورد. به این قضیه اصلا شک نداریم.

شهادت قاسم سلیمانی قطعا کمر آمریکا را خواهد شکست. آمریکا دیگر جایی در منطقه نخواهد داشت. اگر صدای من به مردم آمریکا می‌رسد به آن‌ها می‌گویم که به داد بچه‌هایشان که در منطقه هستند برسند و آن‌ها را از منطقه خارج کنند. اشتباه بزرگ محاسبه گران غربی این است که شیعه علی را هنوز نشناخته اند؛ ایران و مردم ایران را نشناخته‌اند. این‌ها اگر توانایی‌اش را داشتند زودتر از این حاج قاسم را می‌زدند، ولی تحت هیچ شرایطی این توانایی را نداشتند.

در حقیقت آمریکایی‌ها تجهیزات بالایی دارند، اما شکنندگی نیز خیلی بالاست. چون آن‌ها از مرگ می‌ترسند و مرگ را برای خودشان یک بلا می‌دانند. اما قاسم سلیمانی، پیامبر و اهل بیت را درک کرده بود. اگر غیر از شهادت برای حاج قاسم مرگ دیگری رقم می‌خورد، در اخلاص و عبادت او باید شک می‌کردیم. حاج قاسم با خونش، جهان اسلام و گام دوم انقلاب را تضمین کرد. او نه تنها باعث خروش میلیونی مردم ایران شد بلکه کل جهان را به حرکت در جهت انقلاب اسلامی واداشت. تردیدی نداریم که با شهادت سلیمانی، پیروزی از آن اسلام خواهد بود.

در پایان، اگر نکته‌ای مد نظر دارید بفرمایید.
حاج قاسم را ما زمینی‌ها نتوانستیم بشناسیم، حاج قاسم را فقط خدا شناخت. در منش و رفتار و عشق به ولایت او هیچ ناخالصی وجود نداشت و ذوب در انقلاب بود. خط قرمز قاسم سلیمانی نیز ولایت و انقلاب بود. خیلی‌ها باید این را متوجه شوند؛ آن‌هایی که دنبال پیکر حاج قاسم آمدند و در تشییع او شرکت کردند و بعد رفتند و تفکر دیگری را دنبال کردند، باید یکدست شویم؛ همه باید حاج قاسم شویم. حاج قاسم شهید شد، اما فرهنگ حاج قاسم زنده شد، تا ظهور حضرت ولیعصر (عج). فرهنگ حاج قاسم خیلی موثر است و باید برای آن کار شود. نویسندگان و شاعران، فیلمسازان و مداحان خوب ما باید به موضوعات و ابعاد شخصیتی و نظامی حاج قاسم بپردازند. من هم دست شما رومه نگاران و قلم به دستانی که برای حفظ این فرهنگ تلاش می‌کنید را می‌بوسم.

ما هم از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، بسیار سپاسگزاریم.

سردار شهید قاسم سلیمانی در زمان حضور میان سیل زدگان خوزستانی، به منزل شما آمدند و به محضر مادر شهید علی هاشمی رسیدند. آن طور که در مصاحبه قبلی با ما هم گفته بودید، گویا ارتباطی قدیمی میان خانواده شما و قاسم سلیمانی وجود داشت. درباره این ارتباط توضیح بفرمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم. شهادت سردار شجاع و افتخارآمیز و زیبا روی جبهه مقاومت، حاج قاسم سلیمانی را به محضر حضرت ولیعصر (عج)، مقام معظم رهبری و ملت شریف ایران تسلیت عرض می‌کنم. بعد از آنکه ارتش بعث عراق به ایران حمله کرد و جنگ تحمیلی آغاز شد، مردم از تمام نقاط ایران برای کمک و یاری به مناطق جنگی حضور یافتند. جوانان کرمانی هم در یک گردان به فرماندهی قاسم سلیمانی به منطقه دشت آزادگان آمدند و ابتدای کارشان در سپاه حمیدیه بود و کار‌های شناسایی را انجام می‌دادند که بعد‌ها خودشان تبدیل به تیپ و لشکر شدند.

هر چند که حاج قاسم زاده کرمان است، اما می‌توان او را فرزند خوزستان هم به حساب آورد، زیرا در اوج جوانی پا به عرصه دفاع مقدس در خوزستان نهاد و مجاهدت‌های جانانه‌ای کرد و در عملیات‌های متعددی شرکت نمود. چون فرمانده تیپ ۳۷ نور، برادر بنده سردار شهید علی هاشمی بود، از همان آغاز دوران جنگ تحمیلی با قاسم سلیمانی آشنا شد و یک رابطه دوستی عمیق بین آن‌ها شکل گرفت. بعد از شهادت و جاویدالاثر شدن سردار هاشمی، سردار سلیمانی این ارتباط را همچنان با خانواده و پدرمان ادامه دادند. بعد از اینکه حاج قاسم فرماندهی نیروی قدس سپاه را عهده‌دار شد، به مرور زمان این نیرو که درابتدا مطرح نبود جان گرفت و به روزتر شد و شهید سلیمانی توانست کار‌های خارق العاده‌ای در بیرون مرز‌ها انجام دهد که باعث شناخته‌تر شدن نیروی قدس شد. پس از سقوط صدام و رفت و آمد ایشان به عراق، ارتباط حاج قاسم با خوزستانی‌ها به مراتب بیشتر شد و این ارتباط تا پایان عمر بابرکت وی همچنان ادامه داشت. هر زمان هم که به خوزستان تشریف می‌آوردند، ابتدا به منزل پدری و به دیدار خانواده ما می‌آمدند. به جرات می‌توانم بگویم که حاج قاسم خلاء وجود شهید هاشمی را برای خانواده ما پر کرده بودند. یعنی همان برخوردی که شهید هاشمی با ما داشت، حاج قاسم هم داشت. گویی برادر واقعی خودمان و فرزند واقعی پدر و مادرم بود.

تیرماه امسال که سالروز شهادت حاج علی هاشمی بود سردار سلیمانی هم حضور پیدا کردند و می‌گفتند که این آخرین دیدار ایشان با ماست و به زودی پیش حاج علی خواهد رفت. ما باور نمی‌کردیم و حرفش را شوخی می‌دانستیم!

 

اوائل سال که در استان خوزستان سیل آمد، شهید قاسم سلیمانی هم برای کمک به مردم آن مناطق به خوزستان رفت. شما هم در کنار ایشان بودید. چه اتفاقاتی رخ داد؟
تصور مردم از سلیمانی یک فرمانده ارشد جنگی و چهره نظامی بود، اما او با یک چهره فوق‌العاده مهربان و مردمی بین سیل زدگان حضور یافت. حاج قاسم با رفتار و منش خود در دوران سیل کاری کرد که بعد از شهادتش، از کودک تا پیرمرد عشایری در تشییع جنازه او در اهواز شرکت کردند. حتی یک پیرمرد با تن رنجور و نابلد بودن راه، با پای پیاده از شادگان به اهواز آمد تا در تشییع او حاضر باشد.

او با دل این مردم کاری کرد که هم کودک خوردسال، هم پیرمرد ۸۰ ساله دیوانه او شدند! قاسم سلیمانی در قلب‌های مردم ورود کرد و بر قلب‌های مردم حکومت می‌کرد. چون او در روز‌های سیل خوزستان، اسلحه را زمین گذاشت و بیل دستش گرفت. من می‌دیدم که برای مردم و سیل زدگان‌اشک می‌ریخت. حاج قاسم این گونه نبود که دستور بدهد و برود. نمی‌رفت؛ تا لحظه آخر و تا موقعی که مردم یک روستا یا منطقه نجات پیدا کنند و امکانات بگیرند، کنار مردم می‌ایستاد.

حضور حاج قاسم همچنین در زمان سیل خوزستان، یک انسجام بین مدیران و نیرو‌های مسلح این استان به وجود آورد. در روز‌های سیل، وجود حاج قاسم و ابومهدی المهندس باعث دلگرمی بین مردم خوزستان بود. مردمی که همه دارایی و زندگی خود را از دست رفته می‌دیدند، قاسم سلیمانی برایشان یک منجی بود.

ماجرای بوسیدن دست یک پیرمرد سیل زده توسط قاسم سلیمانی چه بود؟
یک پیرمرد، کل زندگی‌اش را آب برده بود و خودش هم تا کمر در آب قرار داشت؛ فقط یک قاب عکس از تصویر امام خمینی (ره) دستش گرفته بود و می‌گفت هیچ چیزی نمی‌خواهم، اما عکس امام نباید خیس شود. این بود که حاج قاسم هم بر دستش بوسه زد.

انگیزه بالای قاسم سلیمانی برای حضور مداوم در جهاد را چه می‌دانید؟
به جرأت می‌توانم بگویم که ندای هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی» امام حسین (ع) در ۱۴۰۰ سال قبل را حاج قاسم لبیک گفت. او کسی بود که خودش به دنبال شهادت می‌رفت. همیشه هم می‌گفت که دعا کنید من شهید شوم. در نیرو‌های مسلح، هیچ وقت فرماندهان عالی رتبه در صحنه نبرد جلو نمی‌روند. اما او فرمانده‌ای بود که جلوتر از نیروهایش به دل خطر می‌رفت. معمولا وقتی یک منطقه پر از خطر است، محافظان اجازه نمی‌دهند تا شخصیت‌های مهم نظامی، وارد آن منطقه شوند. اما نمی‌شد جلوی قاسم سلیمانی را گرفت!

به نظرم در بغداد حاج قاسم اگر از فرودگاه بیرون می‌رفت از محالات بود که آمریکایی‌ها بتونند او را بگیرند یا هدف قرار بدهند. آن‌ها که اهل مسائل نظامی هستند می‌فهمند معنی این حرف چیست. باید بگردیم و ببینیم که چه کسی آمار او را به دشمن داد، وگرنه آمریکایی‌ها وغربی‌ها آنقدر جربزه ندارند که جرأت کنند دنبال شیری مثل قاسم سلیمانی باشند. اگر یادتان باشد، حاج قاسم می‌گفت ترامپ قمارباز، منِ سلیمانی فقط حریف تو و ارتش آمریکا هستم. یعنی می‌گفت که و بدون سپاه و نیروی قدس به تنهایی آن‌ها را حریف است.

قاسم سلیمانی فقط یک نفر از بزرگان ایران است و هزاران بزرگ در ایران وجود دارند که کل ایالات متحده که هیچ، کل دنیا هنوز نشناخته‌اند. ما اساتید بزرگی در جهاد داریم که هنوز که هنوز است شناخته شده نیستند. مثل یار صدیق و همیشگی حاج قاسم، یعنی سردار شامی (سردار اسماعیل قاآنی). اگر صهیونیست‌ها اهل تحلیل باشند –که نیستند- باید بدانند که شهید قاسم سلیمانی» به مراتب خطرناک‌تر از قاسم سلیمانی است. چرا؟ چون الان سردار شامی به دنبال آنهاست. سردار قاآنی، به فضل الهی، اسرائیل را به زانو در خواهد آورد. به این قضیه اصلا شک نداریم.

شهادت قاسم سلیمانی قطعا کمر آمریکا را خواهد شکست. آمریکا دیگر جایی در منطقه نخواهد داشت. اگر صدای من به مردم آمریکا می‌رسد به آن‌ها می‌گویم که به داد بچه‌هایشان که در منطقه هستند برسند و آن‌ها را از منطقه خارج کنند. اشتباه بزرگ محاسبه گران غربی این است که شیعه علی را هنوز نشناخته اند؛ ایران و مردم ایران را نشناخته‌اند. این‌ها اگر توانایی‌اش را داشتند زودتر از این حاج قاسم را می‌زدند، ولی تحت هیچ شرایطی این توانایی را نداشتند.

در حقیقت آمریکایی‌ها تجهیزات بالایی دارند، اما شکنندگی نیز خیلی بالاست. چون آن‌ها از مرگ می‌ترسند و مرگ را برای خودشان یک بلا می‌دانند. اما قاسم سلیمانی، پیامبر و اهل بیت را درک کرده بود. اگر غیر از شهادت برای حاج قاسم مرگ دیگری رقم می‌خورد، در اخلاص و عبادت او باید شک می‌کردیم. حاج قاسم با خونش، جهان اسلام و گام دوم انقلاب را تضمین کرد. او نه تنها باعث خروش میلیونی مردم ایران شد بلکه کل جهان را به حرکت در جهت انقلاب اسلامی واداشت. تردیدی نداریم که با شهادت سلیمانی، پیروزی از آن اسلام خواهد بود.

در پایان، اگر نکته‌ای مد نظر دارید بفرمایید.
حاج قاسم را ما زمینی‌ها نتوانستیم بشناسیم، حاج قاسم را فقط خدا شناخت. در منش و رفتار و عشق به ولایت او هیچ ناخالصی وجود نداشت و ذوب در انقلاب بود. خط قرمز قاسم سلیمانی نیز ولایت و انقلاب بود. خیلی‌ها باید این را متوجه شوند؛ آن‌هایی که دنبال پیکر حاج قاسم آمدند و در تشییع او شرکت کردند و بعد رفتند و تفکر دیگری را دنبال کردند، باید یکدست شویم؛ همه باید حاج قاسم شویم. حاج قاسم شهید شد، اما فرهنگ حاج قاسم زنده شد، تا ظهور حضرت ولیعصر (عج). فرهنگ حاج قاسم خیلی موثر است و باید برای آن کار شود. نویسندگان و شاعران، فیلمسازان و مداحان خوب ما باید به موضوعات و ابعاد شخصیتی و نظامی حاج قاسم بپردازند. من هم دست شما رومه نگاران و قلم به دستانی که برای حفظ این فرهنگ تلاش می‌کنید را می‌بوسم.

 


خطر ارتداد نسبت به عترت، همواره در طول تاریخ بر جامعه مسلمین سایه افکنده است و این قضیه حداقل اولین بار پس از فوت رسول‌الله (ص) و در ماجرای سقیفه رخ داد.

چه مؤمنانی در آخرامان از دین مرتد می‌شوند؟

اعتقاد به مهدویت از اساسی‌ترین اعتقادات شیعه است. به باور شیعیان عدم ایمان به مهدویت مساوی با انکار تمام رسالت انبیا و ولایت ائمه (ع) است.

از این جهت در گام اول ایمان به امام غایب و در گام بعد مطالعه و تفکر درباره ملحقات آن مثل آخرامان و ظهور مورد تأکید آیات و روایات است. هرچند عموم شیعیان نسبت به امام عصر (عج) اعتقاد راسخ یافته‌اند و با همین تفکر مقابل استکبار جهانی ایستادگی به خرج داده‌اند،، اما در گام دوم که همان تفکر و تدبر درباره آخرامان و ظهور است، جامعه نخبگانی ورود جدی نداشته‌اند.

در این بین دشمنان از طریق رسانه به ویژه هالیوود با تحریف مفاهیم آخرامانی، سعی کردند دوران آخرامان را دوره‌ای کاملاً تیره و تار و اوج ناامیدی بشریت معرفی کنند، این در حالی است که از نگاه آموزه‌های قرآنی و روایی، آخرامان مقطع جریان عالی‌ترین تربیت‌های بشری است که طی آن، پاک‌طینتان با عبور از آتش فتنه‌های سخت، تزکیه شده و مسیر خود را برای زمینه‌سازی امر ظهور ادامه می‌دهند؛ البته در این بین هستند افراد یا اقوامی که از این آزمون‌های سخت الهی سرافراز بیرون نمی‌آیند و از دین خدا رویگردان می‌شوند.

یونس بن عبدالرحمن می‌گوید خدمت موسی بن جعفر رسیدم و گفتم‌ای فرزند رسول خدا، آیا تو قائم هستی؟ فرمود من قائم به حق هستم، اما قائم کسی است که زمین را از دشمنان خدای عزوجل پاک و آن را از عدالت پر می‌کند، همان گونه که از جور و ظلم پر شد. او پنجمین از پسران من است. برای او غیبتی طولانی است به دلیل ترس از جانش. در آن ایام، اقوامی مرتد می‌شوند و گروهی دیگر ثابت‌قدم می‌مانند. سپس فرمود: خوشا به حال شیعه ما، کسانی که به ریسمان ما در غیبت قائم‌مان چنگ انداختند. ثابت‌قدمان بر دوستی ما و دوری از دشمنان‌مان. آن‌ها از ما و ما از آنهاییم. قطعاً راضی هستند به امام بودن ما، و راضی هستیم به شیعه بودن آنها؛ پس خوشا به حال آنها. سپس [باز هم]خوشا به حال آن‌ها و آن‌ها به خدا سوگند همراه ما هستند در درجه‌های ما روز قیامت؛ دَخَلْتُ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنْتَ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ قَالَ أَنَا الْقَائِمُ بِالْحَقِّ وَ لَکِنَّ الْقَائِمَ الَّذِی یُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ وَ یَمْلَأُهَا عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِی لَهُ غَیْبَةٌ یَطُولُ‏ أَمَدُهَا خَوْفاً عَلَى نَفْسِهِ یَرْتَدُّ فِیهَا أَقْوَامٌ وَ یَثْبُتُ فِیهَا آخَرُونَ ثُمَّ قَالَ ع طُوبَى لِشِیعَتِنَا الْمُتَمَسِّکِینَ بِحُبِّنَا فِی غَیْبَةِ قَائِمِنَا الثَّابِتِینَ‏عَلَى مُوَالاتِنَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوا بِنَا أَئِمَّةً فَرَضِینَا بِهِمْ شِیعَةً فَطُوبَى لَهُمْ ثُمَّ طُوبَى لَهُمْ هُمْ وَ اللَّهِ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ» (کفایة الاثر، ص ۲۷۰)

بر اساس این روایت، یکی گزاره‌ها و ویژگی‌های مهم عصر غیبت آزمون اقوام است که طی آن، عده‌ای مرتد و گروهی دیگر ثابت‌قدم می‌مانند؛ یَرْتَدُّ فِیهَا أَقْوَامٌ وَ یَثْبُتُ فِیهَا آخَرُون. این فراز از حدیث نشان‌دهنده محوریت داشتن امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) در آزمون اقوام و ملت‌هاست.

به بیان امام کاظم، در عصر غیبت امام عصر، اقوامی مرتد شده و گروهی دیگر از اقوام بر دین خود ثابت‌قدم می‌مانند چه اینکه مسئله اقوام و سرنوشت اقوام، از مهم‌ترین معارف قرآنی و روایی محسوب می‌شود تا حدی که آیات فراوانی در این زمینه وجود دارد. این آیات را می‌توان در دو دسته اقوام گذشته (اقوام انبیاء) و اقوام آینده دسته‌بندی کرد. در یک نگاه کلی، اقوام نقش اساسی در تغییر سرنوشت نوع انسان به سوی سعادت و شقاوت در زمین ایفا می‌کنند.

نکته حائز اهمیتی که در مسئله ارتداد اقوام و ثابت‌قدمی گروهی از آن‌ها در این روایت وجود دارد، گستره کمّی و کیفی این اقوام است؛ یعنی هر قومی را شامل نمی‌شود بلکه اقوامی از اهل ایمان مدنظر آن حضرت است. این مسئله حداقل از دو راه قابل اثبات است:

الف) سیاق روایت: این ارتداد به تصریح روایت، نسبت به (پنجمین از فرزندان امام کاظم) و در فضای غیبت مطرح شده است؛ هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِی لَهُ غَیْبَةٌ . یَرْتَدُّ فِیهَا أَقْوَامٌ وَ یَثْبُتُ فِیهَا آخَرُون‏».
ب) عرضه بر آیه ۵۴ سوره مائده: با عرضه این روایت به آیه ۵۴ سوره مائده، متوجه می‌شویم خداوند این ارتداد را در بین اهل ایمانی مطرح می‌کند که در زمان رسول‏‌الله (ص) به آن حضرت ایمان داشتند: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ .؛ یعنی‌ای کسانی که ایمان آوردید، هرکس از شما از دینش مرتد شود، به زودی خداوند قومی را می‌آورد که هم خدا آن‌ها را دوست دارد و هم آن‌ها خدا را.»

بنابراین می‌توان دریافت خطر ارتداد نسبت به عترت، همواره در طول تاریخ بر جامعه مسلمین سایه افکنده است و این قضیه حداقل اولین بار پس از فوت رسول‌الله (ص) و در ماجرای سقیفه رخ داد؛ اهل ایمانی که جزو صف‌اولی‌های سپاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) محسوب می‌شدند، از ولایت امیرالمؤمنین کناره‌گیری کردند و به این ترتیب، جامعه اسلامی و یا به تعبیری، قوم پیامبر به سرعت به سوی عمق رذالت کشیده شد. از این روست که در روایات متعددی مشاهده می‌کنیم پس از فوت رسول‌‏الله جز سه نفر، همگی نسبت به ولایت امیرالمؤمنین و خاندان عترت مرتد شدند؛ از جمله روایت امام باقر (علیه‌السلام) که فرمود: ارْتَدَّ النَّاسُ‏ بَعدَ نَبیٍّ إِلَّا ثَلَاثَةُ نَفَرٍ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ.» (الإختصاص، النص، ص ۶)

امام کاظم علیه‌السلام در بیان راهکار مصونیت از ارتداد و ثباتِ قدم در دین، سه راهکار کلیدی بیان می‌فرماید:
الْمُتَمَسِّکِینَ بِحُبِّنَا فِی غَیْبَةِ قَائِمِنَا: تمسک‌کنندگان به محبت عترت. البته در برخی نسخه‌های حدیثی، از عبارت المُتمَسّکین بِحَبلِنا» یعنی تمسک‌کنندگان به ریسمان ما» استفاده شده است.
الثَّابِتِینَ‏ عَلَى مُوَالاتِنَا: در مسیر تولّای اهل عترت همواره ثابت‌قدم بودن.
وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا: نسبت به دشمنان عترت تبرّی کردن.

 

 

 


برای دانلود فیلم کلیک بفرمایید

فیل‌ها به همراه دلفین‌ها و سگ‌ها جز باهوش‌ترین جانوران روی زمین به شمار می‌روند. به تازگی ویدئویی از کمک یک فیل مادر به بچه‌اش در فضای مجازی منتشر شده که نشان می‌دهد که حساسیت و مراقبت از  بچه‌ها تنها مختص به انسان نیست و این جانور نیز توجهی خاص به بچه‌اش دارد.

 این ویدئو که توسط یک شاهد عینی و در منطقه‌ای در اطراف شهر " بهوبانِسوار" هند تهیه شده مراقبت فیل مادر از بچه‌اش را به تصویر می‌کشد. در این ویدئو این فیل به همراه بچه‌اش در حال گذر از یک خندق دیده می‌شوند. این ویدئو نشان می‌دهد پس از آنکه بچه فیل در چند بار تلاش برای عبور از این خندق ناکام می‌ماند مادرش با قرار دادن خرطوم خود در پشتش به این بچه فیل کمک می‌کند. سرانجام بچه فیل با کمک مادرش موفق می‌شود تا از این خندق عبور نماید.


دو کارشناس غربی مبهوت دقت موشک‌های ایرانی

ویپین نارانگ کارشناس آمریکایی امور نظامی و استاد مطالعات امنیتی دانشگاه ام‌آی‌تی»، روز پنج‌شنبه نوشته بود: تصاویر ماهواره‌ای آثار حملات ایران به پایگاه عین الأسد» نشان می‌دهد که دقت موشک‌های ایران به میزان قابل توجهی افزایش یافته است.

او در توییتر نوشته است: از دید من، مهمترین جنبه حمله موشکی ایران این است که موشک‌های بالستیک کوتاه‌برد آن‌ها چقدر دقیق است. وی با بیان اینکه این عملکرد برای ایران هم مایه خرسندی است، نوشته است: انقلاب دقت [موشکی]امری واقعی است و ایالات متحده دیگر در این زمینه تک‌قطبی ندارد. این برای منازعات معاصر و جنگ‌های محدود، تبعات گسترده‌ای دارد.

از تحسین دیروز یک یوزی رابین» تا تعظیم امروز ده‌ها کارشناس برجسته مقابل قدرت و دقت موشک‌های ایرانی/ سازه هزار متری در عین الاسد» پودر شد + تصاویر ماهواره‌ای

جفری لوئیس» استاد موسسه تحصیلات تکمیلی مطالعات بین‌المللی میدلبری» و تحلیلگر اندیشکده مرکز مطالعات عدم اشاعه جیمز مارتین» هم در حساب توییتری خود به تحلیل عملیات موشکی ایران و هدف قرار دادن پایگاه نظامیان تروریست آمریکایی در عین‌الاسد پرداخت. لوئیس ضمن به اشتراک گذاشتن تصویری از نقاط هدف قرار داده شده توسط موشک‌های بالستیک ایران و حجم خساراتی که به این پایگاه وارد شده، نوشت: موشک‌های ایرانی چندین ساختمان/زیرساخت را در پایگاه هوایی عین‌الاسد نابود کردند».

از تحسین دیروز یک یوزی رابین» تا تعظیم امروز ده‌ها کارشناس برجسته مقابل قدرت و دقت موشک‌های ایرانی/ سازه هزار متری در عین الاسد» پودر شد + تصاویر ماهواره‌ای

وی در توئیت دیگری تاکید کرد: ایرانی‌ها "خطا نزدند". این ساختمان‌ها با دقت بالا هدف قرار داده شدند». این استاد دانشگاه آمریکایی سپس در انتقاد از ادعای پنتاگون مبنی بر اینکه ایران عامدانه اهدافی را انتخاب کرد که تلفات جانی نداشته باشد، گفت: این [حرف]احمقانه است، اما گویا این دروغی است که ما می‌خواهیم به خودمان بگوییم، تا مردانگی شکننده ما، ما را به جنگ نکشد!

اعتراف واشنگتن پست به قدرت موشکی ایران

رومه واشنگتن پست نیز از طرف دیگر به عنوان یکی از معروف‌ترین نشریات در آمریکا روایتی جالب از دقت مثال زدنی موشک‌های ایرانی و این که چطور ایران به اینجا رسیده است را روایت می‌کند. این رومه، اما در ابتدای بحث اشاره‌ای به ماجرای حمله به تاسیسات نفتی آرامکو کرده و ادعا می‌کند در حقیقت ایران بوده که پشت این حمله قرار داشته و از ۱۹ پرتابه‌ای که در شکل موشک کروز و پهپاد به سمت این اهداف شلیک شدند به غیر از دو فروند باقی با دقتی چشمگیر هدف را مورد اصابت قرار دادند.

از تحسین دیروز یک یوزی رابین» تا تعظیم امروز ده‌ها کارشناس برجسته مقابل قدرت و دقت موشک‌های ایرانی/ سازه هزار متری در عین الاسد» پودر شد + تصاویر ماهواره‌ای

کارشناسان آمریکایی در خصوص حمله به آرامکو آن را یک نوع زنگ بیدارباش اعلام کرده بودند. در این خصوص این نشریه این گونه می‌گوید: در جریان چند دهه اخیر ایران به آرامی تسلیحات هدایت دقیق را توسعه داده و از نظر کمی و کیفی در این بخش پیشرفت کرده و در عین حال این تسلیحات را در اختیار متحدان خود نیز قرار داده است. در گزارش واشنگتن پست به حرف‌های فابین هینز از کارشناسان انسیتوی مطالعت بین المللی میدبرو در کالیفرنیا آمریکا اشاره شده است. وی می‌گوید: در چند سال اخیر چیزی که در ایران می‌بینیم تغییر از موشک‌هایی است که عمدتا سلاح‌های ی یا روانی بودند به سلاح‌هایی که ابزار واقعی میدان جنگ هستند. این یک تغییر کوانتومی است. (منظور از تغییر کوانتومی یعنی تغییری بزرگ و مهم است).

بخش مهم دیگری از این گزارش در واشنگتن پست مربوط به دستور رهبر انقلاب در خصوص دقت موشک‌های ایرانی است. این رومه در این خصوص این گونه می‌گوید: "افزایش توانایی موشک‌های ایران نتیجه تغییر دستورات نزدیک به یک دهه قبل توسط رهبر ایران آیت الله سید علی ‌ای است که در نتیجه این دستور، ایران سرمایه گذاری زیادی را در بخش علمی و آزمایشگاه‌های خود برای توسعه سیستم‌های هدایتی برای موشک‌ها خرج کرده و این مسئله باعث شد تا موشک‌های ایرانی که در آن زمان بیشتر بر اساس سری اسکاد که در جریان جنگ با عراق استفاده شده بود ارتقاء قابل توجهی پیدا کنند. ایرانی‌ها موشک‌های جدید ساخته و مدل‌های قدیمی را نیز ارتقاء دادند.

نقطه زن داریم چه نقطه زنی!

اما یک آمار جالب از دقت و نقطه زنی موشک‌های ایرانی در عملیات اخیر به دست آمده که مشخصا اطلاع از آن می‌توان قلب هر ایرانی وطن دوستی را مملو از خوشحالی و غرور کند. در اندازه گیری یکی از اهداف مورد اصابت قرار گرفته در پایگاه آمریکایی با چند آشیانه موقت رو به رو می‌شویم. ۵ آشیانه کنار هم قرار دارد که به نظر می‌رسد، دقیقا فرماندهان سپاه آشیانه وسطی را به عنوان هدف انتخاب کرده بودند تا بیشترین آسیب به آن و جوانبش برسد. طول این سازه حدودا ۴۷ و عرض آن نیز ۲۱ متر برآورد می‌شود یعنی مساحتی در حدود هزار متر مربع.

از تحسین دیروز یک یوزی رابین» تا تعظیم امروز ده‌ها کارشناس برجسته مقابل قدرت و دقت موشک‌های ایرانی/ سازه هزار متری در عین الاسد» پودر شد + تصاویر ماهواره‌ای

بخشی از پایگاه عین الاسد قبل از حمله موشکی

از تحسین دیروز یک یوزی رابین» تا تعظیم امروز ده‌ها کارشناس برجسته مقابل قدرت و دقت موشک‌های ایرانی/ سازه هزار متری در عین الاسد» پودر شد + تصاویر ماهواره‌ای

همان بخش پس از حمله

پس از بررسی تصاویر بعد از حمله مشخص می‌شود که آشیانه موقت مورد نظر دقیقا مورد هدف قرار گرفته و البته دو سازه کناری آن نیز تا حد زیادی نابود شدند. اگر به دایره وسط منطقه تخریب نگاه کنیم می‌توانیم با اطمینان بگوییم، هدف همان سازه وسطی بوده است و به درستی و با دقت حیرت انگیزی نیز نابود شده است. اما شگفتی‌های موشکی به همین جا ختم نشده و جالب است که کمی دورتر از این سازه ها، یک آشیانه موقت بسیار کوچک‌تر نیز دیده می‌شود که در جریان حمله موشکی ایران مورد اصابت قرار گرفته و نابود شده است. این سازه از نمونه دیگر بسیار کوچک‌تر است.

کد‌های دقیق نظامی دانمارکی از حجم و دقت آسیب‌ها

علی رغم تلاش آمریکا برای سانسور واقعیت‌های این حمله و ارائه اطلاعات هدفمند به رسانه‌ها از سوی شبکه‌های خود، اما تلویزیون دانمارک با یک افسر دانمارکی که در زمره نیرو‌های مستقر در کنار نیرو‌های آمریکایی پایگاه عین الاسد بود درباره انتقام موشکی ایران گفتگو کرده است که نشان می‌دهد ارتش ایالات متحده در تلاش جدی برای کتمان حقایق تلفات خود است. نیرو‌های دانمارکی به همراه سایر نیرو‌های اروپایی روز بعد از حمله ایران مستقیما به سمت کویت عقب نشینی کردند.

او در ادامه درباره این که چرا آژیر‌های هشدار قبل از رسیدن موشک نخست به صدا درنیامدند، گفت: به نظر می‌رسد موشک‌ها به دستگاه‌های رادارگریز بسیار دقیقی مجهز بودند. موشک‌ها بسیار دقیق بودند و اهداف مورد نظرشان را با دقتی عالی نشانه رفتند؛ بدون آن که حتی یک موشک سقوط کند یا از هدف منحرف شود. از اینجا می‌توان فهمید ایرانی‌ها نقشه‌های دقیقی از پایگاه هاه، مقر‌های مدیریتی، پناهگاه‌ها و آشیانه هواپیما‌ها داشتند و می‌توانستند پناهگاه‌ها را هم در حالی که در اوج آرامش و تسلط بودند بزنند.

این نظامی در ادامه به توضیح وقایع بعد از حمله پرداخت و گفت: آمریکایی‌ها بعد از پایان هشدار یعنی حدود یک ساعت بعد از حمله خارج شدند. آمبولانس‌ها و ماشین‌های آتش نشانی به محل آمدند و وقتی ما در پناهگاه بودیم صدای بالگرد‌های نظامی و فریاد سربازان را می‌شنیدیم، ولی به دستور فرماندهان خود و از ترس حملات بیشتر خارج نشدیم. صبح که بیرون آمدیم دیدیم آتش بیش از ۷ نقطه مهم را سوزانده و خودرو‌ها سوخته و ساختمان‌ها ویرانه شده اند.

از تحسین دیروز یک یوزی رابین» تا تعظیم امروز ده‌ها کارشناس برجسته مقابل قدرت و دقت موشک‌های ایرانی/ سازه هزار متری در عین الاسد» پودر شد + تصاویر ماهواره‌ای

از تحسین دیروز یک یوزی رابین» تا تعظیم امروز ده‌ها کارشناس برجسته مقابل قدرت و دقت موشک‌های ایرانی/ سازه هزار متری در عین الاسد» پودر شد + تصاویر ماهواره‌ای

برخی وب سایت‌های آمریکایی معتقدند حداقل یک پهپاد ریپر در سوله‌ای که می‌سوزد وجود داشته است

وی افزود: آنچه قطعا می‌دانم این است که دستگاه‌های کنترل رادار‌های غول پیکر با همه تجهیزاتشان به علاوه مقر اطلاعات نظامی آمریکا به صورت کامل منهدم شدند. انبار‌های اسلحه نیز تخریب شدند و تا نیم ساعت بعد از حمله در آن‌ها انفجار رخ می‌داد. باند پروازی جنگنده‌ها و سکو‌های دیده بانی هوایی و پایگاه‌های شلیک موشک زمین به هوا به طور کامل تخریب شدند و دستگاه‌های حسگر هوایی و حرارتی هم از بین رفتند.

او درباره ادعای آمریکا مبنی بر اصابت موشک‌ها به مواضع نیرو‌های عراقی گفت: باید این را اضافه کنم که ایران جناح عراقی یا پناهگاه‌ها و مراکز درمانی و خدماتی را نشانه نرفت و فقط به جناح آمریکایی و اهداف منتخب تمرکز کرد که این نشان می‌دهد ایرانی‌ها نقشه‌هایی دقیق از همه پایگاه‌های نظامی و خارجی در عراق و کل منطقه خاورمیانه دارند.

در نهایت خبرنگار از وی پرسیده بود: چرا آمریکایی‌ها به حجم خسارت‌ها اعتراف نمی‌کنند؟ او پاسخ داد: این مسئله به ت‌ها و شرایط آن‌ها مربوط است و من نمی‌دانم چه فکری می‌کنند. شاید نمی‌خواهند مردمشان نگران شوند و این از تصمیم آن‌ها برای جلوگیری از ورود خبرنگاران به پایگاه تا به این لحظه (زمان مصاحبه) روشن است.

زرنگی آمریکا برای کاهش فشار‌های روانی این حمله

اما ارتش امریکا در اقدامی قابل توجه، ابتدا تلاش کرد با انداختن توپ اعلام تلفات به زمین ایران و سپاه، زمان لازم را برای جمع و جور کردن نیرو‌ها و یگان‌های فنی خود در عین الاسد فراهم کند چراکه آن‌ها در روز‌های اول که حضور رسانه‌ها می‌توانست اطلاعات زیادی را به افکار عمومی منتقل کند، از تردد کوچکترین فرد غیر نظامی آمریکایی به این پایگاه جلوگیری کرده و حتی نظامیان سایر کشور‌ها را سریعا از آنجا خارج کردند تا آن‌ها نتوانند اطلاعات کافی و زیادی را به رسانه‌ها یا دولت هایشان منتقل کنند.

اما پس از چند روز و آرام کردن نیرو‌ها و خارج کردن تلفات نظامی وتجهیزاتی اصلی از پایگاه، درب آن آرام آرام به روی رسانه‌ها باز شد و ابتدا سی. ان. ان به عنوان رسانه منتقد ترامپ اجازه ورود به آنرا پیدا کرد. اما این رسانه صرفا در یک منطقه کوچک گردانده شد و اکثر بخش‌های آسیب دیده در دسترس او نبود، اما این رسانه نیز تلاش کرد با جملات دو پهلو علاوه بر ی حس پیگیری و کنجکاوی بینندگان خود و افکار عمومی و حفظ برند رسانه ای، از تلاش برای جستجو در همه پایگاه و مشخص کردن عمق و میزان خسارت‌های انسانی و فنی خودداری کند.

در روز‌های بعد نیز رسانه‌های دیگر به عین الاسد رفتند که عمده آن‌ها نیز همان کادر‌های تصویری و همان محل اصابت یک موشک را دیدند و گزارش کردند در حالی که بقیه منازق هب صورت حرفه‌ای و عمدی، سانسور شده بود. حتی در برخی تصاویر نظامیان آمریکایی در حال خنده و صحبت در انتهای کادر هستند تا بیننده تصور کند همه چیز امن و امان است و خبر خاصی در این مرکز مهم نظامی وجود ندارد.


زن در معدن زغال سنگ کار می‌کند تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن ساعت‌ها به دور از فرزندان کار می‌کند تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن فست‌فود را جایگزین پخت غذا می‌کند تا در عدمِ گذرانِ زمان در آشپزخانه با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن ماشین‌های سنگین را در بیابان‌ها می‌راند تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن تا دیروقت بدون ترس در خیابان‌ها رفت و آمد می‌کند تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن در مسابقات رالی شرکت می‌کند تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن لباس‌های مردانه می‌پوشد تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن برای سهیم شدن در تجارت جهانی، نقش مهمی در تبلیغات ایفا می‌کند تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن به تنهایی با دوستانش به مسافرت می‌رود تا با مرد مساوی شود.

زن با مرد مساوی است؛ زن زیر بار مسئولیت ازدواج نمی رود تا به ظاهر آزاد باشد تا با مرد مساوی شود.

زن با مرد مساوی است؛ زن ریحانه بودنش را نادیده می‌انگار تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن عفاف را دفن می‌کند و حجاب را رنگ بی رنگی می‌زند تا با مرد مساوی شود.
زن با مرد مساوی است؛ زن در انسانیت و رعایت تقوا با مرد مساوی است!

قرآن می‌گوید زن و مرد مساوی هستند، پس چرا دیه آن‌ها متفاوت است

دین مبین اسلام هرگز برای مردان نسبت به ن امتیاز حقوقی قائل نشده و اصل مساوات را درباره زن و مرد رعایت کرده است لذا مجموع، حقوقی که برای زن قرار داده ارزش کمتری از آن چه که برای مرد قرار داده، ندارد.

در این نوشتار به شبهاتی که در خصوص احکام و حقوق قصاص و دیه بین زن و مرد که به عنوان تبعیض از نگاه غیراسلامی مطرح می‌شود، بپردازیم:

1- تساوی زن و مرد در آفرینش

براساس آموزه‌های قرآنی زن و مرد در آفرینش از یک نفس آفریده شده‌اند

الف) یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیرًا وَنِسَاء»؛

ای مردم بترسید از عصیان پروردگارتان، آن که شما را از یک تن بیافرید و از آن یک تن همسر او را و از آن دو، مردان و ن بسیار در اطراف عالم برانگیخت.

ب) هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا؛

اوست خدایی که همه شما را از یک تن بیافرید و از او نیز جفتش را مقرر داشت تا به او انس و آرام گیرد.

ج) یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى.»

ای مردم ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم.

شبهه: از این آیات استفاده می‌شود که زن و مرد در خلقت مساوی هستند و از یک نفس آفریده شده‌اند و هر دو مخلوق خداوند و با یکدیگر مساویند، لذا نمی‌توان در قصاص و دیه بین‌ آنها فرق گذاشت و قصاص مرد قاتل در مقابل زن مقتول را مشروط به پرداخت نصف دیه مرد کرد. پس تعیین دیه زن به میزان نصف دیه مرد و مشروط کردن قصاص مرد در برابر زن به پرداخت نصف دیه مرد، مخالف این آموزه دینی است. درنتیجه روایاتی را که بر تفاوت زن و مرد در قصاص و دیه دلالت می‌کنند به جهت مخالفت با این آیات باید کنار گذاشت.

یکی از طرفداران این شبهه می‌نویسد:

با وجود آیه شریفه: یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ.» چگونه می‌توان ماده 209 قانون مدنی را توجیه کرد؟ مگر ن نیز چون مردان مخلوق خداوند نیستند که چنین بی‌پروا حکم قتل آنان صادر شده است؟!

پاسخ:

آری، بر اساس آموزه‌های قرآنی زن و مرد در آفرینش مساوی و از یک گوهرند، لیکن تلازمی بین تساوی آن‌ها در منشا آفرینش و یکسان بودن کامل آن دو در مقررات قصاص و دیه وجود ندارد. زیرا:

نخست: پیام آیات خلقکم من نفس واحده» بیش از این نیست که خداوند شما انسان‌ها اعم از زن و مرد را از یک نفس آفریده است. اگر خلقت زن و مرد از یک نفس به معنای یکسان بودن زن و مرد باشد، دلیلی در بین نیست که یکسان بودن آن‌ها را به قصاص و دیات اختصاص دهد بلکه باید عنصر تساوی را به تمامی ابعاد زندگی آن دو تسری داد. لیکن واضح است که این سخن به هیچ وجه قابل پذیرش نیست. زیرا با توجه به وجود ده‌ها بلکه صدها مورد تفاوت فیزیکی، روحی و روانی و در نتیجه حقوقی بین زن و مرد، مشکل تخصیص اکثر پیش می‌اید که از نظر اصولی مستهجن و قبیح و از ساحت سخنوری حکیم به دور است.

دوم: آیات مشتمل بر عبارت خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ» درصدد بیان مطلبی است که ارتباطی با مسأله تساوی زن و مرد در قوانین تشریعی ندارد. ارباب تفسیر دو احتمال درباره عبارت مذکور داده‌اند:

1-مقصود از نفس واحده» حضرت آدم (ع) و زوجها» همسر او حضرت حوا است.

2-منظور شخص واحد معینی نیست بلکه مطلب ذکور و اناث از جنس انسان مراد است. در هر صورت این آیات هیچ‌گونه دلالتی، حتی اشاره‌ای بر یکسان بودن زن و مرد از نظر قوانین تشریعی از جمله قصاص و دیه ندارد. از این رو، روایاتی که قصاص مرد در برابر زن را مشروط به پرداخت نصف دیه مرد می‌کنند و دیه زن را نصف دیه مرد تعیین می‌نمایند، هیچ‌گونه تعارضی با آیات مشتمل بر عبارت خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ» ندارد تا در مقام عمل مجبور به طرد آن‌ها شویم.

سوم: اگر آیات مذکور چنین دلالتی دارند، باید نخست با آیات ارث در تعارض باشند. زیرا برابر آیه شریفه یوصیکم الله فی اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین حق ارث فرزند مذکر دو برابر فرزند مونث است و به یقین آیات قرآن با هم تعارض ندارند، پس باید از ادعای دلالت آیات مربوط به تساوی زن و مرد در خلقت بر عدم هرگونه تفاوتی بین آنها دست برداشت.

چهارم: لازمه اشتراک زن و مرد در انسانیت و خلق شدن از نفس واحد، برابری در حقوق و وظایف است نه تشابه در آن‌ها و تساوی غیر از تشابه است. تساوی برابری است و تشابه یکنواختی. امکان دارد پدری ثروت خود را به طور مساوی بین فرزندان خود تقسیم کند اما این تقسیم مشابه نباشد؛، مثلا تجارت‌خانه، ملک مزروعی و مستغلات دارد؛ با توجه به شناختی که از استعداد و ذوق فرزندان می‌دهد. در این جا تقسیم اموال مساوی است اما مشابه نیست و تبعیض و ظلمی نیز صورت نگرفته است، بلکه به هر کدام با توجه به استعداد و ذوق او، مالی با ارزش مساوی داده شده است.

اسلام نیز حقوق مشابهی برای زن و مرد وضع نکرده است، ولی هرگز امتیاز حقوقی برای مردان نسبت به ن قائل نشده است و اصل مساوات را درباره زن و مرد رعایت کرده است. پس چنان که برای زن و مرد حقوقی مشابه در نظر نگرفته است، تکالیف و مجازات‌های مشابهی نیز قرار نداده است. اما در مجموع، حقوقی که برای زن قرار داده ارزش کمتری از آن چه که برای مرد قرار داده، ندارد.

2- حق و عادلانه بودن قوانین الهی

آیات متعددی از قرآن کریم بر حق و عادلانه بودن قوانین الهی دلالت می‌کنند و این که خداوند نسبت به بندگان خود در تکوین و تشریع، ظلم نمی‌کند:

الف: وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّک صِدْقًا وَعَدْلًا»

و کلام پروردگار تو، با صدق و عدل به حد تمام رسید.

ب: إِنِ الْحُکْمُ إِلا لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ»

حکم و فرمان، تنها از آن خداست؛ حق را از باطل جدا می کند، و او بهترین جداکننده (حق از باطل) است.

ج) وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ»

و پرودگارت هرگز به بندگان ستم نمی‌کند

شبهه: تفاوت بین زن و مرد در قصاص و دیه و اام اولیای زن به پرداخت نصف دیه مرد هنگام قصاص مرد دربرابر زن، بدون مشروط کردن قصاص زن در برابر مرد به چنین شرطی، از نظر عرف ظلم و مخالف حق و عدالت است و خداوند چنین سخنی نمی‌گوید و اینگونه حکم نمی‌کند. بنابر این زن و مرد در حقیقت انسانی و حقوق اجتماعی و اقتصادی از جمله قصاص و دیه با یکدیگر مساوی‌اند و روایاتی که بین آنها در قصاص و دیه تفاوت می‌گذارند، مخالف کتاب هستند و اینگونه روایات را طبق اخبار ردّ باید کنار گذاشت.

پاسخ:

کبرای این استدلال صحیح است و شکی نیست که کلام و احکام الهی مطابق با حق و عدل است و خداوند متعال هر آنچه را که به جامعه زیبای حق و عدل آراسته شد، بیان و حکم کرده است، لیکن اشکال در صغرای استدلال است. زیرا عدل به معنای دادن حق هر صاحب حقی به اوست (اعطاء کل ذی حق حقه) نه برابری همگان در آنچه که به آنان داده می‌شود و چه بسا در مواردی این برابری مصداق ظلم باشد و بر همین اساس معلوم نیست که تفاوت بین زن و مرد در قصاص و دیه مصداق باطل و ظلم باشد، بلکه با توجه به نظام جامع حقوق اسلام، این تفاوت عین حق و عدل ارزیابی می‌شود.

در خانواده و جامعه مطلوب اسلام، عمده فعالیت‌ها و وظایف اقتصادی خانواده وظیفه مرد شمرده شده است. نقش اقتصادی مرد در خانواده و جامعه به گونه‌ای ترسیم شده که در صورت فقدان یا آسیب دیدن یک مرد، ضرر و زیان مادی زیادی به خانواده می‌رسد. در این نظام، فرزندانی که پدر و همسری که شوهر خود را از دست داده‌اند، علاوه بر صدمه روحی و معنوی محرومیت از پدر و شوهر، پشتوانه مالی و مادی خود را در زندگی از دست داده‌اند در حالی که از دست دادن مادر و همسر، تنها صدمه روحی برای فرزندان و شوهر به دنبال دارد. طبیعی است که در چنین نظامی دیه مرد بیش از دیه زن ارزیابی و تعیین شود و این تفاوت، ایجاد نوعی توازن بین حقوق و وظایف مرد در نظام حقوقی اسلام بوده و در عین حق و عدالت است، در این صورت می‌بینیم روایاتی که مستند نظریه اجتماعی بین فقهای شیعه است. هیچ منافاتی با آیات مذکور نخواهد داشت.

علاوه بر این اگر حقوق زن و مرد جدا از سایر اجزای نظام حقوقی اسلام ارزیابی شود، باید هرگونه تفاوت بین زن و مرد، ناحق و مخالف عدل، بلکه مصداق ظلم دانسته شود، حتی تفاوت‌هایی که در قرآن کریم به آن تصریح شده است، مانند ارث زن و مرد. و در این حال باید پذیرفت که کلام خداوند درون خود دچار تناقص است؛ زیرا از یک سو می‌گوید کلام خدا حق و عدل است و از دیگر سو، به ناحق و بر خلاف عدالت بین زند و مرد در ارث تفاوت می‌گذارد.

پس برآیند نظام حقوق اسلام باید مورد توجه و ارزیابی قرار گیرد که در این صورت معلوم می‌شود بین حقوق اسلام باید مورد توجه و ارزیابی قرار گیرد که در این صورت معلوم می‌شود بین حقوق و وظایف زن و مرد تساوی برقرار است نتیجه این که هر نوع تفاوتی را نباید جداگانه و بریده از سایر بخش‌های نظام حقوق اسلام ارزیابی کرد و ناحق و مصداق ظلم شمرد.


 

 

آیا می دانید بی غیرت کیست و چه می کند که به او بی غیرت می گویند ؟

به گزارش تارود، فکرکنید زنی با غیرت باشد چه می شود؟ مدام بایدحالت تدافعی داشته باشد و لطافت خودش را از دست می دهد و آن موهبتی که از زن به مرد و فرزندش باید تسری پیدا کند، دیگر به وقوع نمی پیوندد و به قول امیر مومنان غیرت زن نشانه کفر است .

 حال اگر این صفت را در مردان بررسی کنیم حق مطلب را ادا کرده ایم، همانقدر که زن لطیف است و گل، مرد با غیرتش محافظ زن است و خار گل ؛
 
 آیا می دانید بی غیرت کیست و چه می کند که به او بی غیرت می گویند؟
 بی غیرت کسی است که پاک دامن نیست؛ به این معنی که فرد قدرت بر ترک گناه و شجاعت مبارزه با هوای نفسش را ندارد و به همین خاطر نمی توان به او چیزی را به امانت سپرد چرا که چنین فردی در پی مطامع نفسانی قدم برمی دارد.
 
در ثانی فرد بی غیرت از خدای خودش شرم نمی کند و  نسبت به محارمش  محافظتی ندارد یا نسبت به محارم دیگری نیز پاکدامنی ندارد و یا در هر دو مورد کوتاهی می کند .
 
 پس غیرت مختص مردان است غیرت مانند ایمان درجه بندی می شود و این درجه بندی برمی گردد به پاکدامنی مرد که چقدر پایبند پاکدامنی است .
 
 اهمیت غیرت به خاطر این است که هرکسی خانواده ای داشته باشد و پاک تشکیل شود و پاک هم بماند و خانواده دیگران را نیز ناپاک نکند و این رسالت را به نسل بعدی منتقل کند.
 
آیا می دانید غیرت داشتن از کدام عضو شروع می شود ؟
 می توان گفت که پیشگیری بسیاری از گناهان با کنترل چشم و پرهیز از نگاه نابجا تحقق می یابد و برای تحقق این مساله نیاز به یک سری مقدمات است :
 
مثل دعا، صدقه، کسب رزق و روزی حلال، تربیت نفس، تمرین و تکرار گناه نکردن … .
 
آیا می دانید داستان از چه زمانی شروع شد؟
 
  از زمان پسران آدم که قربانی هابیل قبول شد و قربانی قابیل مقبول واقع نشد آغاز گشت؛ و به روایتی قانع نبودن قابیل به همسرش شروع اولین حرکت ها در زمینه است به شکلی که با زیر پا گذاشتن غیرت ناموسی و چشم داشتن به ناموس برادر زمینه ساز شکل گیری قتل هابیل شد.
 
و در زمان حضرت لوط هم به اوج خود رسید که دیگر نه تنها به ن نظر نداشتند بلکه مردان به همجنس خود نظر می بستند که عاقبت قابیل سرگردانی، و عاقبت قوم لوط نابودی بود.
 
آیا می دانید غیرت و در حیوانات نیز وجود دارد؟
 
 خداوند در حیوانات نیز غرایزی قرار داده که بر اساس همان غرایز زندگی می کنند. خروس به عنوان نماد غیرت و خوک به عنوان نماد شناخته شده اند.
 
خوردن گوشت خوک یکی از حرام هایی است که اگر انسان از آن سرپیچی کند خود مستقیما دچار مرض می شود و تأثیر این گوشت غیر قابل انکار است و در کشورهایی که از گوشت آن استفاده می کنند به وضوح می توان  علائمی از رواج را دید .
 
آیا می دانید چگونه در انسان ایجاد می شود ؟
۱-  خوردن گوشت خوک؛
۲-     نداشتن ایمان به قیامت؛
۳-     خانواده بد؛
۴-     معاشرت با دوستان بد و بی بند بار؛
۵-     استفاده از ابزار آلات قمار و خوردن مشروبات الکلی؛
۶-     استفاده مکرر از فیلم های غیر مجاز و استفاده از ماهواره و عادی شدن تماشای صحنه های مستهجن ؛
۷-     تربیت نکردن خود و تربیت نکردن نفس؛
۸-     خوردن روزی حرام
 
آیا می دانید غیرت هم دارای درجاتی است ؟
 غیرت و درجات آن هرچه انسان پاکدامن تر باشد درجه غیرت اوهم بالاتر می رود و درجه غیرت به اندازه پاکدامنی هر مرد است و اگر مردی هر قدر درجه غیرتش پایین تر رود به همان اندازه پاکی زندگی اش تنزل می یابد و آسیب می بیند .
 
آیا می دانید عوارض در جامعه چیست ؟
این همه مقدمه چینی شد تا بگوییم؛ هرچه کنی به خود کنی. یعنی عوارض ابتدا گریبان گیر خود فرد شده و بعد خانواده و جامعه  را در بر می گیرد. اولین بازتاب این است که نظر مثبت شخص ابتدا از جامعه و خانواده اش سلب می شود. چنین فردی همواره مدعی است که  هیچ کس پاک نیست و به هیچ فردی نمی توان اعتماد کرد. و در نتیجه به هر کس بد کنی بد خواهی دید. این جمله مصداق کلام معصوم است که می فرماید اگر می خواهی ناموست از نگاه هرز دیگران در امان باشد از نگاه هرز به ناموس دیگری بپرهیز.
 
عوارض
یکی از عوارض رواج روابط نامشروع در هر سطحی در جامعه است. راه مصون ماندن از این نوع ارتباطات تقویت غیرت و غیرتمندی در مردان جامعه است .
 
از عوارض این نوع روابط بیماری های روحی، جسمی و جنسی است؛ چرا که این نوع روابط به هر حال با فطرت پاک آدمی در تضاد است و هرچند انکار شود ولی همواره وجدان و اخلاق در ناخوداگاه فرد او را زیر سوال می برد و همین مبارزات درونی و احساس ناپاکی به ویژه در میان زن و مرد مسلمان عوارض و تلاطم های روحی و حتی جنسی فراوانی را به دنبال دارد.
 
یکی دیگر از عوارض سست شدن بنیان خانواده است . و در صورت تداوم این صفت در فرد خانواده ویران شده و جامعه نیز مصون از چنین اتفاقات نیست. چراکه خانواده جامعه را تشکیل می دهند اگر خوب باشند، جامعه ای خوب؛ و اگر بد باشند جامعه ای بد تشکیل خواهند داد .
 
از دیگر عوارض تسلط غیر به خانواده  شخص بی غیرت هم می توان نام برد .
 
یکی دیگر از عوارض هم می تواند این بشود که خانواده شخص بی غیرت مصون از دیگران نمی ماند .
 
در این جا می توان گفت با ترویج ، نسل پاک از بین می رود .
 
و در آخر آیا دوست دارید که خودتان در خانواده ای بدنیا می آمدید که خانواده فدای پدر خانواده یا مردان دیگر باشد ؟

غیرتم خوب چیزیه 

امام علی علیه السلام:
أَلَم یَبلُغنی عَن نِسائِکُم أَنَّهُنَّ یُزاحِمنَ العُلوجَ فِی السواقِ أَلا تَغارونَ؟ مَن لَم یَغِر فَلا خَیرَ فیهِ؛
به من خبر رسیده که نتان در بازار تنه شان به تنه مردان بی ایمان و لاابالی می خورد آیا غیرت ندارید؟! کسی که غیرت ندارد خیری در او نیست.»


جامعه ای که مدام از فواید حجاب صحبت می شود شاید سخن گفتن درباره فواید بی حجابی کمی عجیب به نظر برسد. اما افزایش تقاضا برای شل حجابی این ذهنیت را ایجاد می کند که حتماً این سبک پوشش فواید و مزایایی را برای پیروان خود دارد لذا بر آن شدیم تا برخی فواید بی حجابی را بررسی نماییم. حال این سؤال را از بانوان کم حجاب یا بانوانی می پرسیم که قصد دارند کمی بی حجاب شوند؛  به نظر شما فواید بی حجابی چه چیزهایی است؟

 

 

۱_مورد توجه و محبت بیشتری قرار می گیرید

 

نمی توان این فایده را کتمان کرد که وقتی بی حجاب می شوید، مورد توجه بیشتری قرار می گیرید. در این بین برخی مردان نیز به شما بیشتر توجه می کنند و گاهی مورد محبت آنان قرار می گیرید. این ممکن است فرصت ها یا موقعیت هایی را برای شما ایجاد کند. اما حقیقت چیست؟

 

چه چیزی در این بین تغییر کرده است که برخی مردان به شما بیشتر از یک زن با پوشش مناسب توجه می کنند؟ واضح است که مردان مزاحم که در دل خود نیت های سالمی نسبت به ن ندارند، از بین نی که در اطراف خود می بینند جذب آنهایی می شوند که پوشیدگی کمتری در ظاهر و در رفتار خود دارند.

 

بنابراین وقتی بی حجاب می شوید ناخواسته به مردان می گویید از این پس مرزی بین ما نخواهد بود، شما می توانید با من راحت تر باشید. وندی شلیت فارغ التحصیل فلسفه از آمریکا می گوید: چگونه می توانیم انتظار داشته باشیم مردان محترمانه رفتار کنند در حالی که تعداد زیادی از ن دائماً پیام می فرستند که لازم نیست اینگونه باشند؟! (فمینیسم در امریکا، ص۳۳)

 

۲_ با شل حجابی زیباتر و جذاب تر به نظر می رسید

 

واضح است که وقتی بی حجاب می شوید، بیش از گذشته زیبا و جذاب به نظر می رسید. ممکن است بسیاری از اطرافیان نیز شما را تحسین کنند و زیبایی های شما را که تا قبل از این آشکار نبودند، ستایش کنند. طبیعی است خودتان هم لذت بیشتری از زندگی می برید زیرا احساس می کنید از زیبایی های دنیا استفاده می کنید.

 

حال سعی کنید به این سؤال فکر کنید و پاسخی قانع کننده برای خود بیابید.

 

زیبایی چیست؟ معیار آن چیست؟ چه کسی آن را تعیین می کند؟

 

دکتر کریستین نورتراپ چنین می گوید:

 

اگر قرار باشد مرتب با معیارهای پیشنهاد شده از طرف دستگاه ارتباط جمعی خود را مورد قضاوت قرار دهیم ، تمام مدت با جسم مان در جنگ و ستیز خواهیم بود

 

دکتر ناتالی راجرز، نویسنده کانادایی در کتاب زن شاداب می گوید: اینکه اجتماع ما برای ظاهر خوب و محبوبیت چنین ارزش بالایی قائل است، یک ناهنجاری است ، چرا که هیچ یک از این دو، معیار ارزش های واقعی نیستند . انسان های زشت و فاقد جذابیت هم می توانند محبوبیت به دست آورند.» (استانداردی برای زیبایی ص۸۳)

 

شما به عنوان یک بانوی زیبا در نگاه نخست این حق را دارید که از زیبایی خود بهره بیشتری ببرید، شما به وسیله آرایش خود را زیباتر از آنچه هستید نمایش می دهید و مورد تحسین دیگران نیز قرار می گیریدآیا می دانید با آرایش های خود هر لحظه در حال تبلیغ کردن خودتان هستید تا مورد انتخاب افراد خاص قرار بگیرید؟

 

 

۳_اعتماد به نفس بیشتری پیدا می کنید

 

وقتی بی حجاب می شوید احساس می کنید اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرده اید، با قدرت بیشتری در بین مردم حاضر می شوید و گاهی احساس می کنید که با تسلط بیشتری می توانید در بین جمعیتی صحبت کنید. شاید حتی تصمیم بگیرید در آینده یک سخنران اجتماعی بشوید.
واقعیت این است که درون شما تغییری نکرده است بلکه فقط ظاهر شماست که تغییر کرده است. شما با زدن یک ماسک دروغین توانسته اید ضعف شخصیتی خود را پنهان کنید و از این پس می بینید که به خاطر رنگ ولعاب ظاهرتان است که مرود تحسین قرار می گیرید و نه باطن وتوانمندی هایتان.

 

شما در صورتی یک انسان با اعتماد به نفس هستید که در شرایط و محیطی که باحجاب بودن را طرد می کنند و گاهی حتی سرزنش و توهین می کنند، پوشش و رفتار عفیفانه خود را حفظ نمایید. در واقع در این شرایط است که از اعتماد به نفس بسیار بالایی برخوردارید که کمتر کسی آن را خواهد داشت.

 

 

از طرفی وقتی شما محجبه هستید ممکن است احساس کنید مورد پذیرش جامعه نیستید و در ظاهر کسی شما را تحسین نکند که البته در برخی موقعیت ها چنین است ولی در همین مکان ها نیز اغلب مردم در دل خود محجوب بودن را تحسین می کنند اما به زبان جاری نمی کنند. پس به درون خود متکی باشید.

 

۴_با کم حجابی یک بانوی با شخصیت خواهید بود

 

وقتی بی حجاب یا کم حجاب می شوید، مورد احترام افرادی قرار می گیرید که این نوع ظاهر شما را می پسندند. بنابراین از آنجا که این افراد با دیسیپلین خاصی با شما رفتار می کنند، لذا احساس می کنید شخصیت اجتماعی شما تقویت شده و  ارتقاء شخصیت یافته اید.

 

اما اندیشمند فرزانه استاد مطهری در مورد شخصیت ن اینگونه می نویسد :

 

مرد ، بسیاری از هنر نمایی ها و شجاعت ها و دلاوری ها و نبوغ ها و شخصیت های خود را مدیون زن و خود داری های  ظریفانه زن، مدیون حیا و عفاف زن می داند. زن همیشه مرد را ساخته و مرد اجتماع را، آنگاه که حیا و عفاف و خودداری زن از میان برود و زن بخواهد در نقش زن ظاهر شود، اول به زن مهر باطله می خورد و بعد مرد مردانگی خود را فراموش می کند و سپس اجتماع منهدم می گردد

 

در آیه ۵۹ سوره احزاب می بینیم که قرآن کریم پس از آنکه توصیه می کند ن خود را بپوشانند می فرماید : این کار برای اینکه به عفاف شناخته شوند و معلوم شود خود را در اختیار مردان قرار نمی دهند بهتر است

 

بنابراین شخصیت واقعی یک زن، شخصیتی برخواسته از حیا و عفاف و محجوب بودن است و چنین شخصیتی در پیشگاه الهی و وجدان انسانی انسان ها معتبر و ارزشمند است.

 

۵_از این پس به موقعیت های بیشتری دست پیدا می کنید

 

وقتی بی حجاب می شوید موقعیت های شغلی بیشتری خواهید داشت. برخی شرکت ها حتی ظاهر غیراسلامی را نیز از شما طلب می کنند و در غیراینصورت به شما شغلی نمی دهند. اگر یک دانشجو باشید اغلب در دانشگاه ها ممکن است برخی اساتید شما را بیشتر از یک دانشجوی باحجاب تحویل بگیرند، بنابراین در مجموع با بی حجابی در جامعه کنونی به موفقیت های بیشتری دست پیدا می کنید.

 

اما یک موقعیت مطلوب چه موقعیتی است؟ آیا اینکه مردانی بخاطر ظاهر زیبا و جذاب به شما توجه بیشتری کنند در حالیکه نسبت به همسر خود چنین توجهی ندارند، یک موقعیت مطلوب است؟

 

شاید بد نباشد به این جنبه نیز فکر کنیم که نهایت زندگی و موقعیت ما به کجا خواهد رسید. اینکه نهایت موقعیت ما در پیشگاه الهی است. ما چه موقعیتی را در این محضر خواهیم داشت؟ دسترسی به کدام موقعیت برای ما موفقیت آمیزتر است؟

 

 

۶_شادتر و با نشاط تر خواهید بود

 

وقتی بی حجاب می شوید احساس می کنید نشاط بیشتری دارید و به دنبال شادتر شدن هستید. احساس می کنید به آرامش بیشتری دست پیدا کرده اید و شاید روزتان را با انرژی بیشتری شروع می کنید.

 

اما حقیقت این است که شل حجابی شاید در ابتدا نشاطی را به دنبال داشته باشد اما بعد از مدتی نه چندان دور متوجه می شوید که این نشاط حقیقی نبوده و بلکه آرامش گذشته را نیز از دست داده اید. بسیار طبیعی است که وقتی ساعت ها در معرض نگاه های نامحرم و ناپاک قرار می گیرید، اثرات منفی آن بر روح، روان و جسم شما باقی خواهد ماند و اینگونه شما بدون اینکه خود بدانید نشاط واقعی را از دست خواهید داد.

 

با توجه به موارد ذکر شده که می توان آن ها را منفعت های بی حجابی یا شل حجابی نام نهاد، قضاوت با خوانندگان محترم است که فواید و نتایج سودمند حجاب را برگزینند یا منفعت های دنیایی کم حجابی را.

 

http://shahreminoo.ir/wp-content/uploads/2015/08/%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%AC-%D8%A8%DB%8C-%D8%AD%D8%AC%D8%A7%D8%A8%DB%8C.jpg

حجاب


بلد نیستم، بلد هم نخواهم شد!

: #من_بلد_نیستم کاری به دنیا نداشته باشم و برای حل مشکلات فقط به داخل نگاه کنم.

نتیجه تصویری برای  بلد نیست

او البته باید نکات دیگری را هم می‌افزود:
#من_بلد_نیستم قراردادی حقوقی بنویسم که حق مان را بگیرم. این چه #مکانیسم_حل_اختلافی است که فقط #ماشه اش برای ما فعال است و ما هیچ قدرت حقوقی برای پیگیری حقوق هسته‌ای مان نداریم.
#من_بلد_نیستم در ساماندهی بنزین طوری عمل کنم تا برای کشور هزینه نداشته باشد.
#من_بلد_نیستم بازارهای غیر مولد را کنترل کنم تا اینقدر نقدینگی را نچاپند.
#من_بلد_نیستم بازارهای مولد را ساماندهی کنم. می‌بینید که اشک تولیدکننده از روی گونه‌اش هیچ وقت خشک نمی‌شود.
#من_بلد_نیستم با کشورهای همسایه ارتباط اقتصادی داشته باشم. صرفا دارم ادای منزوی‌ها را در می‌آورم!
#من_بلد_نیستم نقدینگی را کنترل و هدایت کنم تا اینطوری مثل سیل، تمام اقتصاد را ویران نکند.
و از همه مهمتر اینکه #من_بلد_نیستم صادقانه بگویم که انبوهی از کارشناسان و هسته های متفکر اقتصادی خودشان را جِر دادند ولی #من_بلد_نیستم ، بلد هم نخواهم شد.

 

 

 

سالهاست که از عمر انقلاب گذشته است اما شیوه دشمنی دشمنان تغییر نکرده است.
دشمنان جمهوری اسلامی همیشه سعی در ایجاد دوقطبی داشتند تا مردم را در مقابل حکومت قرار دهند.
اقدام اخیر AFC در محرومیت ایران از حق میزبانی در بازی های باشگاه های آسیا نیز در راستای همان ت های قدیمی مخالفان جمهوری اسلامی است تا یکبار دیگر با ایجاد موج ناامیدی، میان مردم و مسئولان شکاف ایجاد کنند.
بدیهی است مردم به تفریحاتی مانند فوتبال و سینما علاقه دارند و اکنون که تحریم های اقتصادی به بالاترین میزان خود در چندسال اخیر رسیده است اینگونه به نظر می رسد که مسئولان با ارائه ت های مقاومتی هم زندگی معیشتی مردم را تحت تاثیر قرار دادند و هم تفریح ها را از آن ها دریغ کردند.
درواقع اینبار نیز همه تدابیر دشمنان می خواهد صرف دوقطبی، آشوب طلبی و مذاکره شود که نهایتا در انتخابات مجلس و شعارهای کاندیداها بروز خواهد کرد.
بنابراین باید در روزهای منتهی به ماه اسفند منتظر شعارهایی از سوی کاندیداهای اصلاح طلب باشیم که با طرح مسائلی مانند افزایش سطح معیشت و تفریح های مردم، سعی در ایجاد دوقطبی های کاذب تکراری باشند.
 


سمت راست ، آمریکایی ها
❌سمت چپ، فریب خوردگان آمریکا
یا با #کودتا یا با #جنگ یا #تحریم و #مذاکره ، نابودشان کردند

پس چه زمانی درس میگیریم؟؟
 

 

نقطه آغاز فشارهای ترامپ علیه ایران حوادث دی ماه ۹۶ بود و اجماع غربی جدید برای فشار به کشور هم بعد از حوادث آبان ماه شکل گرفته است

‏برای اتخاذ هر تصمیمی علیه ایران، چشم‌هایشان به داخل مرزهای کشور است؛ تنها نقطه آسیب پذیرِ قدرتی که دیگر نمی‌توانند با تهدید نظامی مهارش کنند. چه دایره تاریخی عجیبی بر سرنوشت این سرزمین حاکم است

‏همیشه در تلاش برای دفاع از خود مقابل تهدیدهای همه جانبه خارجی که موجودیتش را در معرض نابودی قرار داده‌اند

‏و دقیقا در نقطه غیر قابل بازگشت اقتدارش، بحران‌های داخلی که از راه می‌رسند و گرفتارش می‌کنند

 

 


احد کریم‌خانی:
رهبر معظم انقلاب در فرمایشات اخیر خود به یک خصوصیت بارز و شاخص شهید سلیمانی که یکی از اصلی ترین و مهم ترین ویژگی های ایشان هم در حوزه گفتار وهم در عرصه عمل  بود اشاره ای نکردند، نه از این جهت که معظم له اطلاعی از این مشخصه بارز شهید نداشتند بلکه بهتر از هرکسی رهبر معظم انقلاب به این ویژگی شهید واقف بودند اما از آنجا که این موضوع به شخص و جایگاه والای ایشان برمی گشت از اشاره مستقیم به آن خودداری فرمودند. آن موضوع اعتقاد قلبی و راسخ حاج قاسم به "ولایت فقیه" و مسئله ولایتمداری بالای ایشان بود

نتیجه تصویری برای شهید سلیمانی در یمن

آنچه در ذیل می آید تنها بخش کوچکی از جملات ارزشمند شهید سلیمانی راجع به جایگاه رفیع ولی فقیه است:

مردم! از من قبول کنید، من عضو هیچ حزب و جناحی نیستم و به هیچ طرفی جز کسی که خدمت می‌کند به اسلام و انقلاب تمایل ندارم. اما این را بدانید؛ والله! علمای شیعه را تماماً و از نزدیک می‌شناسم. الان 14 سال شغل من همین است. علمای لبنان را می‌شناسم، علمای پاکستان را می‌شناسم، علمای حوزه خلیج فارس را می‌شناسم. چه شیعه و چه سنی، والله! اشهد بالله! سرآمد همه این ت، این علما از مراجع ایران و مراجع غیر ایران، این مرد بزرگ تاریخ یعنی آیت‌الله العظمی ‌ای» است. من با خیلی از علمای شیعه مکاتبه و از نزدیک مراوده دارم و می‌شناسم آنها را، ارادت داریم. دنبال تبعیت مردم از آنها هستیم. اما اینجا کجا، آنجا کجا؟ بین ارض و سماء فاصله داریم. در حکمت این مرد، در اخلاق این مرد، در دین این مرد، در ت‌شناسی این مرد، در اداره حکومت این مرد، دقت کنیم و در بازی‌های ی، مرزهای خودمان را تفکیک کنیم. آدم‌ها می‌آیند و می‌روند. آن چیزی که مهم است اتصال ما به ولایت است. آنچه که مهم است، حمایت ما از این نظام است.  (کنگره شهدای کرمان- 1389)

 

یونسی؛ معاون در امور اقوام و اقلیت های دینی : راه حفظ وحدتی که زیر تابوت سردار شهید قاسم سلیمانی به وجود آمده؛ به نظر من بهترین الگو خود قاسم سلیمانی است. یعنی مسئولین باید به مدل این سردار شهید عمل کنند. از یون و مردم کرمان بپرسید که آیا قاسم سلیمانی آنجا مرزبندی داشت؟


✍️ اولا، سردار شهید سلیمانی به معنای مصطلح امروزی؛ آدم جناحی نبود و جناح ایشان؛ جناح #انقلاب و #رهبری بود.

◽️ ثانیا، ایشان فردی #ضد_فتنه بود و با ضدانقلاب داخلی و خارجی #مرزبندی روشن داشت. توهین فتنه گران به عکس ایشان شاهد این مدعاست.

◽️ ثالثا، ایشان ضد آمریکا و ضد صهیونیسم بود و به آنها #اعتماد نداشت و امضای شان را #تضمین نمی دانست، به همین دلیل هم بود که جنایتکاران آمریکایی ایشان را شهید کردند.

حالا اگر #مسئولان ما این موارد را آویزه گوش خود قرار دهند به آنها عمل کنند؛ مشکلات کشور تا حد مطلوبی حل خواهد شد. اما کو گوش شنوا؟ رئیس دولت که میگوید بدون نگاه به خارج؛ مملکت داری نمیداند.


متن سخنان مهدوی و بسیار مهم سید حسن العماد ، دبیرکل انصار حجه یمن:

آنهایی که از روایات ظهور و برنامه امام زمان اطلاع ندارند نمیفهمند چرا عربستان و اسراییل و انگلیس و امریکا دارند حمله میکنند به یمن.
باید برگردیم به کتاب های دینیمان
متاسفانه و متاسفانه ، دشمن بیشتر از ما کتاب های دینی ، روایی و مهدوی و علائم و مقدمات ظهور را میخواند.
دشمن کتابهای ما را بررسی کرده و فهمید این امام زمان ظهور نمیکند جز اینکه مقدماتش اماده شود!
مقدمه اش چیست؟ پرچم خراسانی ، پرچم یمانی.

نتیجه تصویری برای انصار الله یمن

شما ایرانیان ، اگر دقت کنید همین هایی که عامل حمله به یمن هستند ، حامی هشت سال جنگ علیه شما بودند ، با همین پول ها و موشک ها و سلاح ها که به ما حمله میکنند به شما حمله کردند ، چرا؟
چون اون روز نمیخواستند ، ایران آزاد بشود ، مستقل بشود ، و پرچم خراسانی ، بایستد ولی شکست خوردند . ایران مستقل شد. امروز نگران استقلال یمن هستند که حلقه یمنی، ظهور را تکمیل نکند!

اینها یمن را نابود میکنند ، چون دشمنی دارند با خود امام زمان عج!
با خود ظهور ، با خود دولت عدالت امام زمان دشمنی دارند!
امروز ما یمنی ها چشممان باز شده و بیدار شده ایم ، به برکت جمهوری اسلامی ، به برکت امام خمینی ، به برکت سیدعلی ای ، و به برکت شهدای قبل و بعد انقلاب شما.

اینها امروز علیه یمن در جنگ هستند ، چون اگر یمن مستقل بشود ، دو بال ظهور تکمیل شده ، ظهور امام زمان محقق میشود.
اینها میدانند و دارند روی این نقشه کار میکنند.
حالا شما برگردید به صحبت های محمد بن سلمان که مدتی پیش در مصاحبه ای گفت ما نمیگذاریم ایران در منطقه گسترش یابد چون ایران به دنبال زمینه سازی ظهور امام زمان است ،دقت کنید علنا دارد میگویند مشکل شان ظهور است، که بعد از آن بود ، که سید حسن نصر الله در سخنرانی پاسخش را اینطور داد که چه تو ، چه بزرگتر از تو ، چه اربابان تو ، نمیتوانند و نخواهند توانست ، جلو ظهور امام زمان را بگیرند.

امروز جنگ با یمن ، جنگ با امام زمان و برنامه امام زمان و زمینه سازان ظهور امام زمان است.
اینها میدانند ظهور امام زمان مقدمات دارد و با جلوگیری از مقدمات ظهور ، جلو ظهور را میگیرند.
فدای امام زمان بشوم که هنوز ظهور نکرده اینطور از او میترسند ، اگر خود حضرت بیاید چه کار میکنند.

نتیجه تصویری برای انصار الله یمن

امروز یمن یک امتحان بزرگ است برای منتظرین امام زمان ، چون فقط آنها هستند که از مسئولیت مهم خود اطلاع دارند.
چون میداند ، یمن مقدمه ظهور است ، لذا دفاع و کمک به یمن ، یعنی کمک به ظهور امام زمان ، دشمن دارد ۲۴ ساعته کار میکند

امروز در یمن با افکار امام خمینی چه معجزاتی انجام میدهند ، با چه؟
 با بعضی از کتاب های امام خمینی ،با بعضی کتاب های سیدعلی ای 
ولی اینجا ایران ، خود شخص امام خمینی بود ، خود شخص امام ای هست ، چه کار کردیم ؟
خدا فردا از شماها میپرسد ، شما ها که میدانستید ، چکار کردید؟



〰️ مجله تایمز در سرمقاله خود می نویسد: 

رهبرایران، ۲۸ سال کشوری را در پر تلاطم ترین طوفان ها جوری رهبری کرد که امن ترین کشور خاورمیانه باشد.

رهبرایران، سه ساعت برای مردمانش صحبت میکند بدون ذره ای تکرار، آن هم بدون خوردن قطره ای آب!!(در علم  ت به آن تَکلُّم سه وجهی گویند.)

رهبر ایران با ۸۰ دقیقه تکلم سه وجهی، رکورد تکلم سه وجهی که مربوط به هیتلر و چرچیل، با ۹دقیقه بود را شکسته است.

رهبر ایران درحالی که دروس تخصصی اقتصاد را نخوانده، طرحی چند صَد صفحه ای از مباحث اقتصادی نوین را برای کشورش می نویسد که مورد تحسین اقتصاد دانان بین المللی قرار میگیرد!!

رهبرایران دریک سخنرانی یک ساعته جامعه خویش را آسیب شناسی کرده و نقاط ضعف و قوت جامعه را با ساده ترین کلمات به مردم میفهماند.

رهبر ایران به مانند یک عضو کم درآمد جامعه زندگی می کند. و از همه جالب تر اینکه فرزندان خود را از مسئولیت های کشور منع کرده است.

رهبر ایران با یک هشدار واولتیماتومش شاه کشوری دیگر را به شدت مرعوب سازد(حادثه منا) تا جایی که فردای سخنرانی اش، تمام وعده های بر زمین مانده عملی میشود!!

رهبر ایران رکورد بیشترین ساعات حضور در مناطق جنگی(هشت سال جنگ) را دارد.
رهبر ایران مسایل بین المللی و  آینده ی جهان را بدرستی محاسبه و پیش بینی میکند!(برجام، جنگ یمن، رئیس جمهوری ترامپ و.)

رهبر ایران چنان ت مدار قدرتمندی می باشد که بزرگترین جنگ نرم جهانی که توسط تمامی سازمان های جاسوسی دنیا از سالها قبل طراحی شده بود را تنها با یک سخنرانی چند دقیقه ای خنثی میکند.

نتیجه تصویری برای رهبر

 〰️ مجله تایمز دسامبر 2016
در پی دستور جناب پوتین برای جذب مترجم ، اعضای دفتر کاخ کرملین پرسیدند که مترجم را برای چه می خواهید

پوتین می گوید که می خواهم صحبت های رهبر ایران را در لحظه اول و با ترجمه درست و با لهجه ایرانی برایم تنظیم کند.

اعضای دفتر می گویند که می شود این سخنان را از طریق سایت های خبری و خبرگزاری های معتبر و رسانه های بین المللی دریافت کرد.

پوتین می گوید من این سخنان را بلادرنگ و لحظه ای و دقیق می خواهم.

اعضا دفتر می گویند دلیل تاکید شما بر این تنظیم سخنرانی ها برای چیست؟!

پوتین می گوید که رهبر ایران 4 شاخصه خیلی منحصر به فرد دارد

1/ دروغ نمی گوید.
2/حرف تکراری نمی زند.
3/صحبت های ایشان کاملا علمی و آینده نگرانه است و قطعا به وقوع می پیوندد.
4/سخنان ایشان برای تمداران دنیا مهم و روی معادلات جهانی تاثیر سریع و مستقیم دارد.

به برکت وجود نازنین مقام معظم رهبری و طول عمر ایشان صلوات بر محمد و آلش بفرستید.
نشر حداکثری

بزودی ابعاد تازه ای از  هواپیمای جاسوسی امریکا در قالب مسافربری فاش خواهد شد .
 چرا این هواپیما دارای رادار۳ بعدی جاسوسی بود ؟
 چرا ترامپ واکنشی روکه قول داده بود نتونست انجام بده ؟؟؟
چرا پاسخ موشکی مارو نداد ؟
 چرا مسئولین اوکراینی از ایران بابت همکاری ابراز رضایت کرد ؟
 چرا برخورد خشنی با جمهوری اسلامی نداشتند ؟ 
چرا صبح قبل از اینکه ما از خواب بیداربشیم و از حادثه اطلاع پیداکنیم خبرگزاریهای سعودی و امریکایی پربودازخبر شلیک موشک به هواپیمای اکراینی ؟ 
چرا سفیر انگلیس در جمع تظاهر کننده ها حاضر می شود ؟ 
چرا هیات بلند پایه قطری وارد تهران شده و پیشنهاد مالی ۳ میلیارد دلاری میدهد ؟ چه چیزی رو ما باید لاپوشونی کنیم ؟ مهمترین چیز این بود که ترامپ گفت ما ۵۲ نقطه رو میزنیم چرا یه تیر هم به ما نزد ؟
 این پازل بزودی حل خواهد شد و امریکا باید توضیح دهد چرا از هواپیماهای جاسوسی برای حمل مسافر استفاده کرده ؟
*سپاه پاسداران اشتباه شلیک نکرده بود.*
*پایگاه آمریکا در العدید قطر سر منشأ هک راداری و تغییر کد iff بوده است که اپراتور پدافند هوایی ایران، هواپیمای مسافربری را یک موشک کروز و مهاجم ببیندو قاعدتا چون آخرین رینگ دفاعی شهر تهران هم بوده است تصمیم به شلیک گرفته است.*
*امروز قطر به همین دلیل غرامت ۳میلیارد دلاری هواپیمای اوکراینی را تقبل کرده است.*

سفر هیئت بلند پایه قطر به ریاست امیر قطر و دیدار با مقام معظم رهبری و رییس‌جمهور و همچنین سفر نخست وزیر پاکستان به تهران؟؟؟
پیشنهاد (رشوه) حدود ۴۰ هزار میلیارد تومانی قطر به تهران برای بستن پرونده سقوط هواپیمای مسافربری اوکراین و پرداخت غرامت هواپیما و مسافران از سوی قطر

ماجرا خیلی پیچیده تر از آن است که عده ای زودباور تلاش می کنند القا نمایند که سامانه های پدافندی ما ضعیف است یا سپاه پاسداران مقصر است و باید محاکمه شوند و .

در آینده منتظر اخباری باشید که شنیدن آن انسان را متحیر می کند.مدیر شبکه های خبری بین المللی وحدت جهانی و عدالت جهانی

چه زمانی آمریکا به ایران حمله میکند؟!

۱)زمانی که هسته ای برای همیشه تعطیل شود
۲) زمانی که مذاکرات موشکی انجام


تصویر رومه نیوزویک با انتشار این عکس 
ترامپ بین سه ابر قدرت دنیا محاصره شده.
این طرح روی جلد مجله صاحب نام اقتصادی  آمریکاست

✍️ دقت کردین؟ ایران ابرقدرت جدید جهان. 

✍️ کجایند قاجارها که از گرجستان تا افغانستان را با تشری به باد دهند؟ کجایند آنها که راحت به موریس تبعید شدند؟ کجایند چاکران آمریکا در منطقه؟ کجایند صدامها که از سوراخ ذلت بیرون کشیده شدند؟ کجایند گاوهای شیرده سعودی؟ ببینید نتیجه ی باج ندادن های ذلیلانه ، و ببینید حاصل اعتماد به وعده های پروردگار را✌️


بیاییم با تمام گرفتاری ها و کمبود ها و مشکلات کمی هم خوشبین باشیم
وطنم پاره ی تنم

 

 

رهبر معظم انقلاب۲۷ دی ۹۸:
 فریب خوردگانی که فریاد زدند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، جان که هیچ آرامش خود را نیز فدای ایران نکردند
ملت طرفدار ایستادگی، مقاومت و نه گفتن به استکبار است. چند صدنفری که به عکس سردار سلیمانی توهین کردند مردم ایران هستند یا آن جمعیت میلیونی که در تشییع سردار سلیمانی آمدند؟

 

جان را تو 
❄️ صفا ده به صفای صلوات
همراز ملک شو به نوای صلوات

هرکس 
❄️ که صلوات می فرستد یک بار
ده بار خدا بر او فرستد صلوات

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 
وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ


 
 

حذف نرم‌افزار علیه اسرائیل از اپ‌استور ایرانی

ما تیم توسعه دهنده نرم افزار اندروید هستیم. بعد از شب نخوابیدن های متعدد توانستیم به سرعت اپلیکیشن با کیفیتی در بازار منتشر کنیم و تا حدود 1000 کاربر جذب کردیم. اما بازار نرم افزار ما را به علت این که فقط در حد چهار خط علیه اسراییل حرف زده شده بود حذف کرد و گفت خلاف قانون است. آیا این عدالت است که بازدن یک دکمه این همه تلاش ما را نابود کند. آیا نباید همچین کارهایی از فضای سایبر ایران حذف شود. باید این مشکل حل شود و این قانون اصلاح شود.

 

برای حمایت از این تیم نرم افزار نویسی به فارس من به نشانی https://my.farsnews.ir/c/17252 مراجعه نمایید


ترامپ با صراحت اعلام کرده است که شخصاً دستور ترور سردار سلیمانی را صادر کرده است. آقای ظریف از مذاکره با قاتل سردار سلیمانی شهید چه هدفی را دنبال می‌کنند؟! و آیا اظهارات ایشان نادیده گرفتن خون پاک سردار سلیمانی و یاران شهیدش نیست؟!

 آقای دکتر ظریف وزیر محترم امور خارجه کشورمان که با نشریه آلمانی اشپیگل مصاحبه می‌کرد در پاسخ به این سؤال خبرنگار که آیا احتمال مذاکره با آمریکا پس از ترور سردار سلیمانی کمرنگ شده است»؟ گفت؛ نه، من هرگز این احتمال را رد نمی‌کنم که مردم رویکرد خود را تغییر دهند و واقعیت را بشناسند. برای ما مهم نیست که چه کسی در کاخ سفید نشسته است. مهم است که آنها چگونه رفتار می‌کنند. دولت ترامپ می‌تواند گذشته خود را اصلاح کند، تحریم‌ها را برداشته و به میز مذاکره برگردد. ما هنوز در پای میز مذاکره هستیم و این آنها بودند که میز مذاکره را ترک کردند»!
درباره اظهارات آقای ظریف گفتنی است که؛
الف- ترامپ با صراحت اعلام کرده است که شخصاً دستور ترور سردار سلیمانی را صادر کرده است. آقای ظریف از مذاکره با قاتل سردار سلیمانی شهید چه هدفی را دنبال می‌کنند؟! و آیا اظهارات ایشان نادیده گرفتن خون پاک سردار سلیمانی و یاران شهیدش نیست؟!
ب- آقای ظریف شاهد بودند که ده‌ها میلیون نفر در ایران و ده‌ها میلیون دیگر در مجموعه شهرهای مختلف جهان اسلام در شهادت سردار سلیمانی به سوگ نشستند و بدون استثناء ضرورت انتقام از آمریکا را فریاد زدند، بنابراین باید از وزیر خارجه کشورمان پرسید کجای دیدگاه جنابعالی با خواست مردم ایران و سایر ملت‌های مسلمان همخوانی دارد؟! و جنابعالی که نظرتان با خواست و نظر تمامی مردم ایران مغایر و متضاد است، وزیر خارجه کدام ایران هستید؟!
ج- شاید دیدگاه آقای را باور کرده‌اید که ادعا می‌کرد شب عاشورا، امام حسین علیه‌السلام با عمر‌سعد مذاکره کرد؟! این دیدگاه به‌اندازه‌ای عوامانه است که نیازی نیست علیه آن استدلالی آورده شود. در کجای دنیا، نهیب دلاورانه علیه دشمن را مذاکره ترجمه می‌کنند که جنابعالی به تلویح و آقای رئیس‌جمهور به تصریح چنین
کرده‌اید؟!
د- برفرض که نظر حضرت امام(ره)که آمریکا شیطان بزرگ است» را نادیده گرفته و یا از آن غفلت کرده‌اید! حالا جدای از دیدگاه حکیمانه امام راحل(ره) بفرمائید آمریکا باید به کدام توطئه و قتل عام انسان‌های بی‌گناه و نقض عهد و پیمان و. دست بزند تا جنابعالی هم مانند سایر ملت‌های آزاده دنیا، آمریکا را شیطان بزرگ
بدانید؟!
هـ- جنابعالی در دانشگاه علامه طباطبایی بعد از آنکه فهرستی از نقض عهد‌ها و پیمان‌شکنی‌های پی‌در‌پی آمریکا را برشمردید، اعلام فرمودید که؛ کسی از این پس نمی‌تواند به امضای آمریکا اعتماد کند». حالا چه شده که برخلاف نظر قبلی خود از احتمال مذاکره با آمریکا سخن
می‌گویید؟!
و -  فرموده‌اید: دولت ترامپ می‌تواند گذشته خود را اصلاح کند، تحریم‌ها را برداشته و به میز مذاکره برگردد. ما هنوز در پای میز مذاکره هستیم و این آنها بودند که میز مذاکره را ترک کردند»! آقای ظریف! برفرض محال، آقای ترامپ نصیحت شما را بپذیرد و توبه کند! و تحریم‌ها را بردارد! در آن صورت قرار است با آمریکا درباره چه موضوع و مسئله‌ای مذاکره کنید؟! موضوع مذاکره را آمریکا با صد زبان و بارها اعلام کرده است، توقف صنایع موشکی ایران و دست‌کشیدن از حمایت جبهه مقاومت! جناب ظریف! اگر صنایع موشکی کشورمان نبود یک شبه ایران را با خاک یکسان کرده بودند و اگر حمایتمان از جبهه مقاومت که سردار سلیمانی سرآمد آن بوده و هست در میان نبود، امروز باید شاهد قتل‌عام مردم مظلوم کشورمان و به برده گرفته شدن نوامیس ملت توسط تروریست‌های تکفیری داعش بودیم! آیا غیر از این است؟! هنوز چند روزی از کارکرد حماسی موشک‌های سپاه در ضربه سخت به آمریکا نمی‌گذرد. چه زود این کاربرد اقتدار‌آفرین و دشمن‌سوز را به فراموشی سپرده‌اید!
حضرتعالی در مصاحبه تلویزیونی به مناسبت شهادت سردار دلها از رابطه نزدیک خود با آن شهید بزرگوار سخن گفتید. آیا حمایت از جبهه مقاومت و تلاش پیگیر برای تقویت توان نظامی و صنایع موشکی کشورمان از جمله خصوصیات سپهبد شهید نبود؟!


ز- جناب ظریف! هنوز چند روزی بیشتر از بیانات رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه حماسی تهران نمی‌گذرد که تاکید فرمودند ما از مذاکره هم ابایی نداریم، البته نه مذاکره با آمریکا؛ بلکه از مذاکره با دیگران ابایی نداریم. مذاکره نه از موضع ضعف بلکه از موضع قوت و قدرت. به یاری خدا دارای قدرت هستیم و قوی‌تر هم خواهیم شد». باید این بند را در صدر وجیزه پیش‌روی جای می‌دادیم ولی از آنجا که عده‌ای اصرار دارند بیانات حضرت آقا را در حد و ‌اندازه یک توصیه اخلاقی جلوه دهند، اشاره به آن را بعد از ذکر دلایل روشن و خالی از ابهامی جای دادیم که تقریباً تمامی آنها وام گرفته از بیانات مستدل حضرت ایشان است و به وضوح نشان می‌دهد که به قول رهبر معظم انقلاب، مذاکره با آمریکا علی‌رغم عهد‌شکنی‌های پی‌درپی و جنایات بی‌شماری که علیه مردم کشورمان مرتکب شده است
سمَ مهلک» است.
ح- آمریکا با همه توان در پی آن است که از ایران اسلامی صدایی متفاوت و مغایر با صدای انقلاب بشنود و متاسفانه آقای ظریف بی‌آنکه بدانند، با اظهارات خویش در مصاحبه با اشپیگل این فرصت را در اختیار دشمن
قرار ‌داده‌اند!

سخنان آقای شریعتمداری و البته همه ما .

 

 

واکنش ترامپ به سخنان ظریف درباره مذاکره با آمریکا: نه ممنون!

رئیس جمهور آمریکا در پیامی در توئیتر به مصاحبه اخیر وزیر امور خارجه ایران با یک نشریه آلمانی درباره امکان مذاکره با آمریکا در صورت برداشته شدن تحریم‌ها واکنش نشان داد و آن را رد کرد.

وزیر امور خارجه ایران در مصاحبه با نشریه آلمانی اشپیگل که روز شنبه منتشر شد درباره احتمال مذاکره با آمریکا در پی ترور سپهبد سلیمانی گفت: خیر، من هرگز این احتمال را رد نمی‌کنم که افراد، رویکردهای خود را تغییر دهند و حقایق را درک کنند. برای ما مهم نیست که چه کسی در کاخ سفید نشسته باشد. آنچه مهم است، نوع رفتار آنها است. دولت ترامپ می‌تواند، گذشته خود را اصلاح کند، تحریم‌ها را لغو کند و به میز مذاکره بازگردد. ما همچنان در میز مذاکره هستیم. آنها میز مذاکره را ترک کردند. آمریکا خسارت عظیمی به مردم ایران وارد آورده است. روزی خواهد رسید که آنها مجبور می‌شوند، این خسارات را جبران کنند. ما صبر زیادی داریم.»


 

شهید سپهبد قاسم سلیمانی به عنوان پرچمدار ستاد بازسازی عتبات به زدودن غربت سامرا به عنوان یکی از آرزوهایش اشاره می کند. برای نخستین بار فیلم سخنان این سردار اسلام از سوی خبرگزاری فارس منتشر می‌شود.

روایت سردار سلیمانی از غربت نجف در روزهای پس از سقوط صدام+فیلم منتشرنشده

به گزارش خبرنگار حج و زیارت خبرگزاری فارس، سردار قاسم سلیمانی در کنار فعالیت‌هایی برای رفاه و امنیت مردم، پس از سرنگونی صدام اقدام به تأسیس ستاد بازسازی عتبات کرد و در این مسیر خدمات شایسته‌ای به منظور توسعه اعتاب مقدسه عراق داشت. به طوری که هم‌اکنون نه تنها حرم‌های مطهر ائمه معصومین (ع) در عراق توسعه یافته، بلکه برنامه‌هایی برای بازسازی این حرم‌ها توسط مهندسان و کارگران ایرانی در قالب ستاد بازسازی عتبات در حال انجام است.

سردار سلیمانی به عنوان پرچمدار ستاد بازسازی عتبات در جمع فعالان این حوزه سخنان قابل تأملی داشته است که در ادامه فیلم و متن آن را برای نخستین‌بار از خبرگزاری فارس مشاهده می‌کنید؛

 

دانلود این فیلم

شهید سرافراز سپهبد سلیمانی در این فیلم می‌گوید: زمانی که جنگ اول نجف اتفاق افتاده بود، من آنجا بودم. در نجف زائری نبود و شاید مجموعه آدم‌هایی که در روز در حرم بودند، در شلوغ‌ترین وضعیت به ۳۰ نفر نمی‌رسید. کاملا یک حالتی احساس می‌شد که ضریح این حرم از زیر خاک بیرون آمده، مثل دوره‌ای که گفته می‌شود امام صادق (ع)، حرم امیرالمؤمنین (ع) را نشان دادند و نمایان کردند، چنین حالتی در نجف و کربلا بود.

وی می‌افزاید: فضای متروکه و گردگرفته غیرمناسب با چنین جایگاه و مقامی بود. در آن موقع ما به فکر این افتادیم ستادی را راه‌اندازی کنیم که این ستاد (ستاد بازسازی عتبات) راه افتاد و با حرکت‌های بعدی و نمایاندن بعضی از اقدامات و باز شدن راه و حرکت مردم به سمت کربلا، نجف و این اواخر به سامرا و کاظمین، دل‌های مردم بیشتر به این حجم تحرک با همت شما شوق گرفت. یک تحرک شگرف‌تری رخ داد و مردم هم اعتماد کردند و کارهای بزرگتری اتفاق افتاد.

سردار سلیمانی تصریح می‌کند: اگر بخواهم در چند جمله ماندگار این عمل را تعریف کنم به چند نکته باید اشاره کنم که به آن اعتقاد دارم. اولا اقدامی که در اینجا یعنی ستاد با برکت صورت گرفت، یک عمل کوثرانه را انجام داد، یک صدقه فوق‌العاده جاریه. لذا مهم‌ترین کار این ستاد، این است که ماندگارترین کار تاریخ انقلاب را در عراق به یادگار گذاشت. ما عملی ماندگارتر از این در خارج از کشور در بُعد معنوی (نداریم). قلب همه تشیع و حتی سنی در عشق به امام حسین (ع) (می‌تپد)، آنقدر دیده‌ام کسانی که در وجودشان عشق به امام حسین (ع) و امیرالمؤمنین (ع) شعله ور است که یقینا نه تنها از برخی از شیعیان کمتر نیست، یقینا از برخی شیعیان فزونی دارد.

وی می‌افزاید: ستاد کاری کرد که ایران همزمان با دیدن و بوسیدن ائمه معصومین (ع) و عتبات مقدسه در عراق، ایران هم دیده شود. نکته بعدی ستاد مردمی‌ترین عملی بود که در یک چارجوب انقلابی در چند سطح متفاوت از هم، توانست ترکیب مقدس و مهم را ایجاد کند. کنار مرقد مطهر امیرالمومنین (ع)، اولین بار نام زیبای صحن مطهر فاطمه (س) اتصال به (حرم) علی بن ابی طالب (ع) پیدا کرد.

پرچمدار ستاد بازسازی عتبات با اشاره به آرزویی که در این ستاد دارد، می‌گوید: این ستاد حقیقتا نماد، شعله و شعبه‌ای از آن کوثر الهی است. هر عمل مخلصانه‌ای همین کوثر است. شاید به اندازه عمر کارهای صورت گرفته، کار باقی مانده مهم وجود داشته باشد. من از آرزوهایم این بوده و نمی‌دانم تحقق پیدا می‌کند یا نمی‌کند، اما با همت ملت ایران قابل تحقق است. با پیگیری و همت این ستاد قابل تحقق است و آن خارج کردن همیشگی سامرا از غربت است.

در ادامه صوت این سخنرانی هم تقدیم می‌شود؛ دانلود این صوت


یکی از دوستان نزدیک سردار سلیمانی که امروز معاون ستاد بازسازی عتبات است، می‌گوید: یکی از دوستان مشترک ما که عقد اخوت با سردار بسته بود، خاطره‌ای برایم تعریف کرد که فهمیدم رمز سالم ماندن دست و انگشتر او در جریان شهادت چه بوده است.

راز سالم ماندن دست و انگشتر سردار سلیمانی/ قبل از شهادت ۳ روز تمام در اختیار خانواده بود

خبرگزاری فارس ـ گروه حج و زیارت ـ مریم سادات آجودانی: سردار قاسم سلیمانی ۱۳ دی‌ماه در حمله تروریستی آمریکا در فرودگاه بغداد به شهادت رسید. 

وقتی نامی از قاسم سلیمانی، سردار بزرگ اسلام به میان می‌آید، بیشتر افراد به یاد رشادت‌های مالک اشتر انقلاب در مبارزه با داعش و دشمنان اسلام در عراق، سوریه و لبنان می‌افتند و کمتر کسی شهید سلیمانی را به عنوان بنیان‌گذار ستاد بازسازی عتبات می‌شناسد.

شهید سلیمانی در طول عمر با برکت خود در کنار مبارزات مختلف در منطقه با دشمنان اسلام به ویژه داعش و تکفیری‌ها، اقدام به توسعه و بازسازی اعتاب مقدسه عراق کرد و با این اقدام حرم‌‌های مطهر ائمه اطهار (ع) در عراق را از غربت زدود و در توسعه و بازسازی آن همت گماشت. همچنین با برقراری امنیت، مسیر زیارت کربلا را برای ایرانیان و سایر عاشقان حسینی هموار ساخت.

هم‌اکنون ستاد بازسازی عتبات در فقدان این سردار بزرگ اسلام، دست از فعالیت برنداشته و همانطور که شهید سلیمانی توصیه کرده بود، همچنان بازسازی عتبات بدون وقفه ادامه دارد.

گفت‌وگوی فارس با یوسف افضلی» یکی از دوستان سردار شهید قاسم سلیمانی و معاون فرهنگی ستاد بازسازی عتبات را بخوانید و ببینید سردار شهید و نام‌آور کشورمان در بازسازی عتبات چه نقش اساسی و مهمی ایفا کرده است.

نحوه شکل‌گیری ستاد بازسازی عتبات/ انجام ۱۵۰ طرح توسعه و بازسازی اعتاب مقدسه عراق

سردار سلیمانی مؤسس ستاد بازسازی عتبات بود. این ستاد چگونه تشکیل شد؟

زمانی که مسؤولیت بازسازی عراق را به حاج قاسم دادند، پس از تشرف به نجف اشرف تصمیم می‌گیرد که حرم امیرالمؤمنین (ع) را زیارت کند. تعریف می‌کرد که وقتی سمت حرم می‌رود، در حرم بسته بود و با پیگیری خدام در را باز کردند و وارد حرم می‌شود. وقتی سمت ضریح می‌رود، می‌بیند روی ضریح گرد و غبار است. دلش می‌شکند و با دیدن این غربت تصمیم می‌گیرد که ستاد بازسازی عتبات را راه‌اندازی کند. این ستاد تشکیل شد و هم‌اکنون با کمک‌های مردمی ۱۵۰ پروژه بازسازی و مرمت انجام شده است؛ به طوری که احداث صحن حضرت زهرا (س) با متراژ ۲۲۰ هزار متر مربع و صحن حضرت زینب (س) با متراژ ۱۳۵ هزار مترمربع، توسعه حرم کاظمین و این اواخر توسعه حرم سامرا از جمله طرح‌های ستاد بازسازی عتبات در عراق به شمار می‌رود.

توصیه شهید سلیمانی برای بازسازی عتبات در آشوب‌های عراق

نظر سردار سلیمانی درباره انجام طرح‌های عمرانی ستاد بازسازی عتبات در زمان آشوب‌های عراق چه بود؟

حدود ۲۰ روز قبل از شهادت سردار سلیمانی در جمع خانوادگی که بودیم با توجه به وضعیت عراق از ایشان پرسیدم که با این اوضاع عراق باید چه کنیم؟ ایشان گفت: یک روز هم نباید این اقدامات تعطیل شود. این کار برای اهل بیت (ع) است و ماندگارترین کار این است که توسعه و بازسازی حرم‌ها ادامه یابد و برای حضور زائران آماده شود، به ویژه برای اربعین که آغاز تمدن اسلامی به شمار می‌رود». در ستاد بازسازی هم که صحبت می‌کرد، این ستاد را یک عمل کوثرانه و صدقه جاریه می‌دانست و ارزش زیادی برای آن قائل بود.

سخت‌ترین مبارزه حاج قاسم در عراق/ نگران بود به حریم اهل بیت (ع) اهانت شود

ستاد بازسازی عتبات در دوران داعش نیز در عراق فعالیت و اقدام به بازسازی اعتاب مقدس عراق می‌کرد. سخت‌ترین روزهای ستاد بازسازی عتبات برای سردار سلیمانی چه زمانی بود؟

وقتی داعش، به سامرا حمله و به گنبد حرم امامین عسکریین (ع) تعرض کرد، بچه‌های ستاد بازسازی با تفنگ با داعش مبارزه کردند. به ویژه در بَلَد که رو در رو برای دفاع از مقدسات در خط مقدم بودند. بچه‌های ستاد هم روحیه مقاومت و دلاوری داشتند. یادم است سردار سلیمانی تعریف می‌کرد که سخت‌ترین مبارزه ایشان در عراق، همان زمان در مسیر بغداد تا سامرا بوده است، به طوری که در جنگ با داعش و تکفیری‌ها در بلد و سامرا مثل اسفند روی آتش بود که مبادا اهانتی به حریم ائمه اطهار (ع) شود.

وقتی داعشی‌ها با شنیدن نام سردار سلیمانی پا به فرار گذاشتند

یک بار هم که داعش به اربیل حمله می‌کند تا آنجا را تصاحب کند، وقتی داعش به اربیل نزدیک می‌شود، بارزانی رئیس منتخب اقلیم کردستان عراق با عربستان و ترکیه تماس می‌گیرد تا برای مبارزه با داعش به آن‌ها کمک کنند. جوابی نمی‌گیرد، تا اینکه با ایران تماس می‌گیرد و می‌گویند که باید با سردار سلیمانی هماهنگ کنید. پس از ارتباط با سردار سلیمانی، حاج قاسم می‌گوید: امشب شما منطقه را حفظ کنید، من فردا می‌آیم». عراقی‌ها اصرار می‌کنند تا حاج قاسم زودتر به عراق برود. برای همین، سردار سلیمانی ۲ بعدازظهر وارد اربیل می‌شود و به کمک آن‌ها می‌رود. به محض ورود برای مبارزه، داعشی‌ها عقب‌نشینی کرده و فرار می‌کنند. یکی از نیروهای داعش را می‌گیرند و می‌پرسند، شما که قرار بود شهر را بگیرید، چرا فرار کردید؟ داعشی در جواب می‌گوید به ما اطلاع دادند سردار سلیمانی در اربیل است. وقتی این خبر به ما رسید، همه پا به فرار گذاشتند و از ادامه کار سر باز زدند.

اسم سردار سلیمانی هم ارزش افزوده‌ای داشت. نمی توانستند ایشان را رودررو به شهادت برسانند؛ برای همین هم شبانه و مخفیانه در اقدام تروریستی او را به شهادت رساندند.

همه مسؤولان می‌روند برای عکس گرفتن!

اوایل سال جاری که سیل به استان‌های مختلف خسارت وارد کرده بود، موکب‌های مردمی ستاد بازسازی عتبات به دستور سردار سلیمانی به یاری سیل‌زدگان شتافتند. این اتفاق چگونه عملیاتی شد؟

آن زمان که سیل رخ داد، روز جمعه بود که به اتفاق آقای پلارک جلسه اضطراری داشتیم تا ساماندهی صورت گیرد. آقای پلارک به منزل سردار زنگ زد و گفت سیل آمده، نمی‌خواهید بروید؟ حاج قاسم به شوخی گفت: همه مسؤولان می‌روند برای عکس گرفتن». بعد اطلاعیه داد که موکب‌های اربعینی به کمک سیل‌زدگان بروند و ما هم بخشنامه به استان‌ها زدیم تا موکب‌ها به مناطق سیل‌زده اعزام شوند. در دوران خدمات‌رسانی موکب‌ها در شهرهای سیل‌زده بیش از ۷.۵ میلیون پرس غذای گرم بین سیل‌زدگان طبخ و توزیع شد. موکب‌ها علاوه بر تغذیه، اقدام به خدمت‌رسانی در حوزه‌های قالیشویی و تعمیر وسایل برقی منازل حتی خودروهای مردم کردند.

سردار سلیمانی تعریف می‌کرد: زمانی خدمت حضرت آقا رسیدم. رهبر معظم انقلاب فرمودند که خوشحالم که موکب‌ها به کمک مردم سیل زده رفتند»، این موضوع نشان می‌داد مقام معظم رهبری هم از این اقدام خرسند بودند.

پرچم سردار سلیمانی در ستاد بازسازی عتبات برافراشته خواهد ماند

اوضاع ستاد پس از شهادت سردار سلیمانی به عنوان پرچمدار این ستاد چگونه خواهد بود؟

تمام نیروها و کارکنان ستاد، نگران و داغدار هستند. حتی یک روز هم پرچمی که ایشان برافراشتند، پایین نخواهد آمد و توصیه شده که کارها با جدیت پیگیری شده و به ثمر بنشیند. درباره وضعیت مشارکت‌ها هم با توجه به وضعیت اقتصادی مردم ـ خدا را شکر ـ روند خوبی داشته و در هشت ماهه اول حدود ۶۵ درصد تعهدات استان‌ها محقق شده است. این امر در حالی است که سقف تعهدات استان‌ها هر سال هم درصدی نسبت به سال قبل رشد دارد. امیدواریم امسال هم شاهد رشد مشارکت‌ها باشیم.

برخی می‌گویند مردم فقیر هستند و جهیزیه ندارند و . چرا به جای کمک به آن‌ها به بازسازی عتبات کمک می‌کنید. در این باره چه پاسخی می‌شود داد؟

در پاسخ به این شبهات و سوالات باید بگوییم، همین افراد فقیر بیشتر برای بازسازی و توسعه عتبات کمک می‌کنند؛ به طوری که در یک شهر که بسیاری هم تحت نظر کمیته امداد هستند، مشارکت بیشتری داریم. به طور مثال، میانگین سرانه هر فرد در استان خراسان جنوبی ۵ هزار تومان است که این نشان دهنده مشارکت بالای آن‌ها است.

سردار سلیمانی در ایثار و گذشت بسیار ثروتمند بود

آقای افضلی! شما یکی از دوستان خانوادگی سردار سلیمانی بودید. از نحوه آشنایی و خاطرات‌تان با آن شهید بگویید.

من و حاج قاسم، اهل یک دیار یعنی شهرستان رابر استان کرمان بودیم و از نوجوانی با هم ارتباط داشتیم. در اینجا می‌خواهم به نکته مهمی اشاره کنم. برخی رسانه‌ها مدعی می‌شوند که سردار سلیمانی از یک خانواده فقیر بود، اما من این امر را تکذیب می‌کنم و می‌گویم شهید سلیمانی از نظر احساس، گذشت، ایثار و امر به معروف بسیار ثروتمند بود و برای دفاع از میهن و اسلام از هیچ کوششی دریغ نمی‌کرد.

حاج قاسم همه را به نماز اول وقت تشویق می‌کرد

به سؤال شما برمی‌گردم. با توجه به اینکه تا راهنمایی در شهرستان رابر درس می‌خواندیم، خاطرات زیادی با هم داریم. ایشان با پسرخاله‌اش احمد سلیمانی که در دوران جنگ به شهادت رسید، برای برادر کوچک‌ترش سهراب سلیمانی یک ساعت خریده بودند. به او می‌گفتند: اگر ساعت ۵ صبح بلند شوی و آن را کوک کنی، این ساعت خراب نمی‌شود». سهراب هم ساعت ۵ صبح ساعت زنگی را کوک می‌کرد تا بیدار شود. او ساعتش را کوک می‌کرد تا خراب نشود! بعد که بیدار می‌شد، حاج قاسم می‌گفت: حالا بلند شدی نماز صبح را هم بخوان». با این شیوه امر به معروف می‌کرد و همه را به نماز اول وقت تشویق می‌کرد.

سردار سلیمانی در نوجوانی ورزشکار بود و ورزش‌های رزمی انجام می‌داد. قبل از انقلاب هم در برنامه‌های فرهنگی انقلابی فعال بود. اولین بار که عکس امام را به رابر آوردند، من دوران راهنمایی بودم. حاج قاسم عکس امام را بین مردم پخش می‌کرد. دوران دبیرستان هم به کرمان آمدیم و آن دوران خانواده نزدیک ما نبود. حاج قاسم در آن زمان تظاهرات مردمی انقلابی را مدیریت می‌کرد و ما هم در این تجمعات حاضر می‌شدیم. در زمانی که مجسمه آریامهر را در میدان آزادی کرمان، پایین می‌آوردیم، با ساواک بحث شد و چند نفر از جمله بنده بازداشت شدیم. حاج قاسم از اینکه ساواک او را بگیرد، ترسی نداشت، تا جایی که قبل از انقلاب هم ساواک وی را گرفت و بعد از پرس و جو آزادش کرد. او نقش مؤثری در پیروزی انقلاب داشت. 

سال ۶۰ بود که به دلیل علاقه به انقلاب وارد سپاه رابر و بعد لشکر ثارالله شد. از ویژگی‌های جنگی این سردار رشید اسلام می‌توان به شجاعت اشاره کرد. فرمانده راهبری و متفکر بود و از شهدا می‌خواست که بتواند در این مسیر هم به شهادت برسد که به آرزویش رسید.

حاج قاسم بعد از پایان جنگ ایران و عراق هم مسؤول امنیت شرق کشور شد. در آن دوران به اشرار منطقه امان‌نامه داد و آنجا را پاکسازی و اشرار را مجبور به تسلیم کرد. به خاطر اینکه به اشرار امان‌نامه داده بود، حتی وقتی به دادگاه می‌رفتند، پیگیری می‌کرد که کارهای قضایی صورت نگیرد و اگر هم اتفاق می‌افتاد،  تلاش می‌کرد که تبرئه شوند و مشکلی برای آن‌ها ایجاد نشود. بعد از آن هم که امنیت برقرار شد، علمدار مقاومت و پرچمدار ستاد بازسازی عتبات شد.

میز کار حاج قاسم پشت سنگرهای دفاع از اسلام بود/ خط قرمز سردار سلیمانی

زمانی که مسؤولیت عراق، لبنان و سوریه به حاج قاسم داده شد، دغدغه‌اش آزادسازی جهان اسلام و اتحاد مسلمانان به عنوان علمدار مقاومت بود. داعش هم به شکلی به وجود آمد که او در عراق همه توان خود را برای نابودی داعش به کار گرفت. برای این کار هم بیشتر در سوریه، لبنان و عراق بود و کمتر در ایران می‌ماند. اکثرا هم در بیابان‌های آن‌جا بود و میزش پشت سنگرهای دفاع از اسلام بود و آنجا فرماندهی می‌کرد. یکی از دوستان تعریف می‌کرد در نبرد با داعش بودیم که یک مرتبه کسی از پشت، سرم را بوسید که با تعجب برگشتم دیدم سردار سلیمانی است. با نگرانی پرسیدم، چرا شما آن هم در این جای خطرناک خط مقدم حضور یافتید؟ جواب داد: اگر برای شما خطر داشته باشد و من پشت صحنه باشم که درست نیست. ما همه باید با هم باشیم، اگر در جبهه نباشم که فرمانده ستادی نیستم. من هم فرمانده ستادی و هم عملیاتی هستم». خیلی مهربان، مقتدر و باهوش بود. خط قرمز ایشان هم مقام معظم رهبری و نظام جمهوری اسلامی ایران بود. 

درخواست شهید سلیمانی برای محل تدفین

سردار سلیمانی قبل از شهادت در دستخطی خطاب به همسرش جای قبر خود را نیز مشخص کرده بود. آن هم کنار شهید یوسف الهی در گار شهدای کرمان. رابطه سردار با شهید چگونه بود و با هم به گار شهدا رفته بودید؟

سردار سلیمانی با حسین یوسف الهی در لشکر ۴۱ ثارالله همرزم بود و وقتی یوسف الهی شهید و در گار شهدای کرمان دفن شد، خیلی به آنجا می‌رفت و دوست داشت کنارش دفن شود. یک روز که در گار شهدای کرمان بودیم، شنیدم که از آقای حسنی فرمانده بنیاد شهید در گار شهدا درخواست داشت که کنار شهید یوسف الهی دفن شود. آن موقع فکر می‌کردم که با این قد و قامت چگونه چنین درخواستی دارد که کنار شهید یوسف الهی جا شود؟ چون در کنار قبر شهید یوسف الهی جای خیلی کوچکی خالی بود. حالا که سردار سلیمانی به شهادت رسیده و تکه‌ای از پیکرش باقی مانده است، متوجه می‌شویم که این درخواست او چه معنایی داشته است. حتی در زمان‌های مختلف بارها از سردار سلیمانی سوال کرده بودند که چگونه فکر می‌کنی اینجا جا شوی که او گفته بود: از من گفتن بود».

سردار سلیمانی از هیچ طیف ی حمایت نمی‌کرد

یکی از ویژگی‌های سردار سلیمانی عدم گرایش ی و طرفداری نکردن از طیف خاص بود. در این باره چه خاطراتی دارید؟

در کرمان دو جریان ی داریم که آقای مرعشی نفر اول اصلاح‌طلب‌ها و آقای باهنر، نفر اول اصولگرایان بودند. با وجود ارتباط با طیف‌های مختلف هیچ‌وقت از گروه و جناح خاص یا فردی طرفداری نمی‌کرد و فقط هم به حضور حداکثری مردم پای صندوق‌های رأی توصیه می‌کرد. شاید یکی از دلایل آن فرمایش امام خمینی (ره) بود که می‌فرمودند نظامیان کارهای ی انجام ندهند. چرا که سردار سلیمانی، ذوب در امام و انقلاب بود.

پاسخ سردار سلیمانی برای قبول مسؤولیت/ آخرین مسؤولیت من در نیروی قدس است

به یاد دارم که چند سال پیش در مسیر کرمان باهم بودیم. حاج قاسم در مسیر همواره زیر لب ذکری می‌گفت. منتظر بودم که دعا و ذکرش تمام شود تا سؤالم را بپرسم، اما دیدم ادامه دارد. برای همین سوالم را وسط اذکارش پرسیدم. آن دوران سردار سلیمانی به عنوان گزینه‌های فرمانده نیروی انتظامی یا سپاه مطرح بود. من پرسیدم نظر شما در این باره چیست؟ که ایشان گفت: آقای افضلی! آخرین مسؤولیت در من نیروی قدس است. چه شهید شوم، چه بازنشسته، دیگر هیچ مسؤولیتی نمی‌پذیرم». در جلسه صمیمانه اخیری هم که درباره ستاد پرسیده بودم، مجدد سوال کردم در جامعه بحث ریاست جمهوری شما مطرح است. ایشان مصمم گفت: یک بار چند سال پیش جوابت را داده‌ام. الان هم حرفم همان است و فقط در نیروی قدس فعالیت خواهم کرد». حالا متوجه می‌شویم که چه می‌گفته. 

چه موقع از شهادت سردار سلیمانی باخبر شدید؟

 ۴.۵ صبح جمعه خبر شهادت سردار سلیمانی را شنیدم. آن روز کرمان بودم. پس از اطلاع با برادرش سهراب تماس گرفتم که متوجه شدم او تهران است و آن‌ها ساعت ۲.۵ متوجه شده‌اند. به پسرم زنگ زدم تا به منزل سردار برود و همراه بچه‌ها باشد؛ چون پسرم رضا با مهدی پسر سردار، دوست است.

من هم صبح به خانه حسین، اخوی بزرگ سردار در کرمان رفتم. فکر می‌کردم زود به آنجا رفته‌ام، اما وقتی رسیدم، دیدم آنجا مملو از جمعیت است. سردار علاقه زیادی به روضه حضرت زهرا (س) داشت و کنار منزلش بیت اهرا (س) تأسیس کرده بود. وقتی رفتم سمت بیت اهرا (س) دیدم تمام شهر در حسینیه آمده است و در حال عزاداری هستند. مردم کرمان خیلی سردار سلیمانی را دوست داشتند و به وجودش افتخار می‌کردند. البته نه تنها مردم کرمان، بلکه تمام مردم ایران و کشورهای آزادی‌خواه هم سردار را دوست داشتند. بعد از آن تصمیم گرفتیم همراه با خانواده سردار شهید به تهران بیاییم. وقتی به تهران رسیدیم، کنار خانواده شهید بودیم تا روزی که قرار شد پیکرهای شهدا را پس از تشییع باشکوه در عراق و خوزستان، به تهران بیاورند.

پس از تشییع باشکوه سردار سلیمانی و سایر شهدای مقاومت در تهران و قم، قرار شد پیکر سردار سلیمانی همانطور که خواسته بود، به گار شهدای کرمان منتقل شده و در آنجا آرام بگیرد. حدود ساعت ۲ صبح از ترمینال سلام فرودگاه امام (ره)  پیکر شهدا به کرمان منتقل شد. حدود یک ساعت و ۱۰ دقیقه پرواز تا کرمان بود که من نیز در این پرواز همراه با پیکر شهدا به کرمان رفتم و در مسیر، پیکر سردار حاج قاسم و شهید پورجعفری را زیارت کردیم که آن لحظات بسیار برایمان دردناک بود. هر لحظه حس می‌کردیم داغی بر دلمان تازه می‌شود. حدود ساعت ۳ صبح به کرمان رسیدیم.

در کرمان هم پیکرها را برای تشییع تحویل گرفتند. جمعیت کثیری از شهرهای مختلف به کرمان آمده بودند، به طوری که شهر مملو از جمعیت بود. گار شهدای کرمان در دامنه کوه است که مردم برای تشییع تا حتی بالای کوه‌ها و در سایه‌بان‌های اطراف هم مستقر شده بودند. به خاطر سیل جمعیت متأسفانه اتفاق ناگواری رخ داد و عده‌ای در تشییع جان باختند که به خانواده‌ها و بازماندگان آن‌ها تسلیت عرض می‌کنم.

علاقه حاج قاسم به روضه حضرت زهرا (س)/ پیکر شهید، سحرگاه اولین روز فاطمیه به خاک سپرده شد

به دلیل همین اتفاق و حضور بی‌نظیر مردم در مراسم تشییع، قرار شد تدفین پیکرهای شهدا به زمانی دیگر موکول شود؛ چرا که اگر همان روز پیکرها را دفن می‌کردند، شاید اتفاقات بدتری می‌افتاد. تدفین پیکرهای شهید سلیمانی و شهید پورجعفری به روز بعد موکول شد و در سحرگاه اولین روز دهه فاطمیه در آرامگاه ابدی به خاک سپرده شدند. شاید تأخیر در تدفین حاج قاسم به خاطر علاقه خاص ایشان به حضرت زهرا (س) بود که در سحرگاه نخستین روز فاطمیه در جایگاه ابدی آرام گرفت.

تسبیح و انگشتر» آخرین هدیه سردار شهید به دخترش

سردار سلیمانی برای دخترشان هم قبل از شهادت نامه‌ای نوشته بود، از محتوای آن اطلاع دارید؟

قبل از شهادت، وقتی در سوریه بود، پیش از اینکه به سمت فرودگاه بغداد برود، دستخطی برای دخترش می‌نویسد و در آن یک انگشتر و تسبیح می‌گذارد که در خانه‌اش تحویل دخترش دادند. در این نوشته توصیه لازم را به دخترش کرده بود.

اقدام تعجب‌برانگیز شهید قبل از رفتن به آخرین مأموریت

یکی از اتفاقات جالب قبل از رفتن به سوریه این بود که برای اولین بار قبل از اینکه به سفر برود، سه روز خانواده را جمع می‌کند و هیچ جایی نمی‌رود. نه محل کار و نه دفتر رهبری. برای اولین بار بوده که چنین اقدامی می‌‌کرد که برای خانواده هم تعجب‌آور بود. انگار خودش می‌دانست که سفر آخرش است.

 آقای خالقی بچه زرند کرمان است که در جایی حدود ۳۰ سال پیش با سردار سلیمانی عقد اخوت بستند. ایشان اکنون در قم زندگی می‌کند. حاج قاسم قبل از شهادت به آقای خالقی تماس می‌گیرد تا با هم به زیارت بروند. آقای خالقی تعریف می‌کرد، رفتیم قم و حاج قاسم حرم حضرت معصومه (س) را زیارت کرد و بین خادمان نشست و به گفت‌وگو پرداخت. بعد به سمت خانه رفتیم و دم در، یکی را که به زبان عربی صحبت می‌کرد، در آغوش گرفت که متوجه نشدم چه گفتند و بعد از صحبت یک انگشتر که در انگشت کوچکش بود، به آن فرد داد. بعد که می‌خواست به تهران برود گفتم من تا میدان ۷۲ تن می‌آیم که اصرار کرد و گفت: نه، خودم تنها می‌روم، اما من اصرار کردم تا ایشان را همراهی کنم. تا اینکه تا تهران با هم آمدیم. در مسیر تهران به من گفت که خیلی با این انگشتر نماز شب خوانده‌ام، اگر اتفاقی برایم افتاد این انگشتر را در قبرم بگذارید. آقای خالقی می‌گفت که رمز اینکه دست با انگشتر ماند، شاید همین علاقه وی بود.

همه چیز برای شهادت حاج قاسم مهیا بود. فرزندانش را آماده کرده بود و در دستخطی هم محل شهادتش را به همسرش تاکید کرده بود که به محمود یعنی برادر خانمش محمود نامجو، محل دفن را گفته است. نه تنها من، بلکه همه ملت دلشان می‌سوزد. داغ سنگینی بر دلمان گذاشت. در اوج قدرت به شهادت رسید و امیدوارم ما پیرو راه ایشان باشیم.

تأکید شهید سلیمانی برای خدمت به اهل بیت (ع)

بهترین هدیه‌ای که از سردار سلیمانی گرفتید چه بود؟

هدیه سردار سلیمانی به فرمانده و دوستان، انگشتر بود. حدود ۵ سال پیش هم به من انگشتری دادند که خیلی برایم ارزشمند است. اما بهترین هدیه‌ای که از حاج قاسم دریافت کردم، همین خدمت به اهل بیت (ع) در ستاد بازسازی عتبات است. اخوی کوچک‌ترش سهراب که با هم همکار بودیم، یک شب به منزل ما آمد. من در آن زمان نزدیک بازنشستگی بودم که حاج قاسم وقتی متوجه می‌شود دستخطی خطاب به آقای پلارک، رئیس وقت ستاد بازسازی عتبات می‌نویسد که من برای خدمت به اهل‌بیت (ع) به ستاد بازسازی بروم. امیدواریم رهرو خوبی برایش باشم؛ چون خیلی خدمت به اهل بیت (ع) را دوست داشت و همیشه می‌گفت: بهترین کار، خدمت به اهل بیت (ع) است و باید در این مسیر ثابت قدم بود.

حاج قاسم در امام، رهبری و انقلاب ذوب بود/ همواره دغدغه خدمت داشت

پس از شهادت سردار سلیمانی بسیاری از فرزندان شهدای مدافع حرم می‌گفتند که ما دوباره یتیم شدیم. ارتباط ایشان با خانواده‌های شهدا به ویژه فرزندان آن‌ها چگونه بود؟

حاج قاسم با همه افراد مهربان بود. فرزندان شهدا را خیلی دوست داشت و کنارشان می‌نشست و مثل پدر با آن‌ها رفتار می‌کرد. ایشان در امام، رهبری و انقلاب ذوب بود. می‌گفت من حاضرم سرم را برای رهبری و حتی سیدنصرالله بدهم. اصرار داشت که به خانواده شهدا و حتی محرومان و فقرا کمک کند. به صله رحم هم تأکید داشت و هر لحظه فرصت می‌کرد، به خانواده شهدا سر می‌زد. سال‌های آخر می‌گفت دیگر توان دیدن فرزندان شهدا را ندارم. خیلی برایم مشاهده ناراحتی آن‌ها سخت است. آقای شیرازی نماینده رهبری در سپاه قدس در روز سوم شهادت سردار سلیمانی تعریف می‌کرد که ما جلسه‌ای داشتیم که تا ساعت ۷ عصر به طول انجامید و قرار شد ادامه جلسه ۶ صبح فردای همان روز برگزار شود. متوجه شدیم بعد از جلسه حاج قاسم حرکت کرده و به اصفهان رفته و به یکی از نیروهای سپاه قدس که جانباز در اصفهان بوده، سر زده و دوباره به تهران برگشته و ساعت ۶ هم در جلسه حاضر شده است. در مجموع شاید دو تا سه ساعت بیشتر نمی‌خوابید و دغدغه خدمت داشت.

سردار خیلی هم با حوصله بود. جایی می‌رفتیم، وقتی بچه‌های شهدای مدافع حرم می‌خواستند عکس بیندازند، چندین بار از ماشین پیاده می‌شد تا با او عکس بیندازند. خیلی صبور و مهربان بود. در عین حال در مسائل نظام، حساس و استوار بود. هیچ فرمانده نظامی نداریم که حتی یک نیرو و زیردستش را به صورت کتبی یا درج در پرونده خدمتی توبیخ نکرده باشد. شفاهی توبیخ می‌کرد و مطالب را گوشزد می‌کرد، اما چند ساعت بعد آغوشش را باز می‌کرد. وقتی نزدیکش می‌شدی همانطور که ذوب در ولایت و رهبری بود، با رفتارش به آن سمت حرکت می‌کردی. به نظرم همان خلوص و رفتارش این جایگاه را نصیبش کرد.

یکی دیگر از ویژگی‌های سردار سلیمانی، مردمی بودن اوست. سردار در پروازهای کرمان هم مثل مردم عادی می‌رفت و می‌آمد. وقتی پدرش فوت شد، مردم دِه می‌آمدند برای عرض تسلیت. از مسجد که بیرون آمد، متوجه وجود یک گیت بازرسی شد که همان موقع با ناراحتی خواست آن‌ها را بردارند و گفت ما ۳۰ سال آبرو کسب کردیم، این‌ها را جمع کنید». اصلا دوست نداشت مردم اذیت شوند و می‌گفت باید مردم راحت رفت و آمد کنند، ما برای آسایش مردم فعالیت می‌کنیم، نه اینکه آن‌ها را در تنگنا بگذاریم».

حتی بعضی اوقات با نگاهش متوجه درست یا نادرست بودن رفتارمان می‌شدیم. در مراسم تشییع پدرش، من و سردار کنار هم بودیم که یکی می‌خواست عکس بگیرد که من گفتم بگیر که وقتی این را گفتم سردار به من نگاهی کرد و من همان لحظه متوجه شدم که رضایتی ندارد. برای همین هم گفتم نگیر. وقتی مراسم تمام شد و خواست از حسینیه به خانه پدرش برود، مرا صدا زد و گفت افضلی جان! آنجا جای خوبی برای عکس گرفتن نبود، آن فرد را پیدا کن و بگو اگر می‌خواهد عکس بگیرد، بیاید با هم عکس بگیریم». 

سردار سلیمانی خیلی روضه حضرت زهرا (س) را دوست داشت. در بیت اهرا (س) هم پنج شب روضه می‌خواندند و خانوادگی خرج می‌دادند. یکی از مداحان وقتی پس از شهادت سردار سلیمانی به منزل ایشان آمد، گفت می‌خواهم برای شهید روضه حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) بخوانم. بعد تعریف کرد سال گذشته ایشان از من تقاضا کرد که برایش در بیت اهرا (س)کرمان بخوانم که آن زمان نتوانستم، اما چندی پیش سردار را دیدم و گفتم امسال کرمان می‌آیم و تلافی می‌کنم. ایشان گفت امسال فاطیمه دیگری است». انگار دلش خبر کرده بود که فاطمیه امسال نیست.

خون شهید سلیمانی جوششی برای وحدت مسلمانان شد

برخی معتقدند با شهادت سردار سلیمانی دشمن شاد شدیم. نظر شما درباره این جمله چیست؟

همیشه وقتی کسی شهید می‌شد، حاج قاسم می‌گفت آنقدر نیرو و بسیجی و مردم خوب داریم که جای خوب‌ها را می‌گیرند. ان‌شاالله جوانان جای شهدا را می‌گیرند و مسیرشان را ادامه می‌دهند. قبل از اینکه شهید بادپا به سوریه برود، به ایشان گفت سفر آخر توست و ان شاالله شهید شدی. برای شهادت من هم دعا کن». آن زمان داعش سر شهید بادپا را از تن جدا کرده بود و به ازای سر ایشان دشمن خواسته‌هایی داشت که وقتی همسر شهید متوجه شد، به سردار سلیمانی گفته بود که اصلا نمی‌خواهم سرش را تحویل بگیرید و لازم نیست خواسته‌های آن‌ها را عملی کنید.

سردار سلیمانی کار کردن برای محرومان را خیلی دوست داشت و دغدغه‌اش کنار فعالیت‌های دفاعی کمک به ایتام و بی‌پناهان بود. امیدواریم خونش همانطور که جوششی برای وحدت مسلمانان و کشور شد، موجب رویش سلیمانی‌های دیگر شود و راهش ادامه یابد. 

خدا آمریکا را لعنت کند که داغی بر دل شیعیان جهان و امت ایران به ویژه ما همشهریانش گذاشت که فکر نکنم تا ابد این جنایت را فراموش کنیم. امیدواریم اهل بیت (ع) و ملت ایران و جبهه مقاومت انتقام این خون را بگیرند و مردم نیز راه این سردار شهید و همرزمانشان را ادامه دهند. 

یک جمله با حاج قاسم.

صفت مالک اشتر زمان برای حاج قاسم کم است و وصفش بیشتر از این‌هاست. نمی‌توانم جمله‌ای از او یا در وصفش بگویم. او آنقدر بزرگ بود که حضرت آقا درباره ایشان فرمودند: هر زمانی که این شهید عزیز گزارشی ارائه می‌کرد من قلباً و زباناً او را تحسین می‌کردم، اما اکنون در برابر برکات شهادت او و آنچه این شهادت برای کشور و منطقه ایجاد کرد، سر تعظیم فرود می‌آورم».

سردار پورجعفری همیشه همراه حاج قاسم بود. با این شهید سرافراز هم خاطره‌ای دارید؟

سردار پورجعفری خیلی مسؤلیت‌پذیر و امین بود. از اول انقلاب هم با حاج قاسم بودند. مهم‌ترین ویژگی‌ ایشان را امانتداری و مورد اطمینان بودن می‌توان عنوان کرد. یک جا هم حاج قاسم گفته بود که اگر دو نفر مرا ببخشند، من در این دنیا آمرزیده می‌شوم؛ یکی همسرم به خاطر اینکه بار زندگی گردن ایشان بود و یکی هم سردار پورجعفری که همیشه همراه من است.

با هیچ فکری نمی‌توان رشادت‌های شهید سلیمانی را تصویر کرد

شهید پورجعفری تعریف می‌کرد یک بار با هواپیما در حال رفتن به سوریه بودیم که دیدم حاجی چشمانش را بسته و انگار خواب است. در همان لحظه دیدم دو تا جنگنده آمریکایی کنار هواپیماست. همان لحظه به خاطر حاجی نگران شدم. اما دو دقیقه گذشت و حاجی چشمانش را باز کرد و تا رفتم چیزی بگویم ایشان گفت نگران نباش چند دقیقه دیگر می‌روند». آن‌ها بعد از چند دقیقه متفرق شدند.

حاج قاسم خیلی خطرات را پشت سر گذاشت. یک بار دیگر سردار پورجعفری تعریف می‌کرد در حال نشستن در فرودگاه سوریه بودیم که تیر زیادی می‌زدند، اما به ما یا هواپیما اصابت نکرد. وقتی نزدیک شدیم، سردار به خلبان گفت: ما سریع پیاده می‌شویم و تو دوباره تیک‌آف کن. وقتی ما پیاده شدیم و هواپیما اوج گرفت، دقیقا همان جایی که ما پیاده شده بودیم، منفجر شد. خیلی حاجی باهوش و باذکاوت بود. با هیچ قلمی نمی‌توان خاطرات او را نوشت و با هیچ فکری نمی‌توان رشادت‌هایش را تصویر کرد. بارها می‌گفتند خاطراتت را در یک مؤسسه فرهنگی بنویسیم، اما قبول نکرد. حتی زمانی به آقای پورجعفری گفته بودند خاطرات را کتاب کنیم، گفته بود من هیچ خاطره‌ای ندارم. آنقدر این مرد متواضع بود و نمی‌خواست دیده شود، اما خدا او را دید و به درجه رفیع شهادت رسید و پیکرش هم با حضور میلیونی مردم تشییع شد.



⭕️ بد نیست بدانید سالانه فقط 3 درصد از بودجه کل کشور خرج حوزه نظامی و دفاعی میشه. چرا خروجی داشته؟ چون سالم مدیریت شده
#مدیریت_انقلابی = ما می توانیم

ولی در حوزه های دیگه چی؟ چقدر نظارت میشه؟ چقدر مفید بوده؟
#مدیریت_لیبرالی = ما نمی توانیم

#مدیریت_انقلابی = انرژی هسته ای
#مدیریت_انقلابی = موشک نقطه زن
#مدیریت_انقلابی = خودروی زرهی
#مدیریت_انقلابی = جنگنده
#مدیریت_انقلابی =  ناوشکن
#مدیریت_انقلابی = ماهواره بر
#مدیریت_انقلابی = هلی کوپتر 
#مدیریت_انقلابی = پهپاد فوق پیشرفته

#مدیریت_لیبرالی = پراید
#مدیریت_لیبرالی = پراید
#مدیریت_لیبرالی = پراید
#مدیریت_لیبرالی = پراید
#مدیریت_لیبرالی = پراید
#مدیریت_لیبرالی = پراید
#مدیریت_لیبرالی = پراید
#مدیریت_لیبرالی = پراید

چنانچه اختیار صنعت ‎#خودروسازی دست سپاه و یا ارتش بود، بی درنگ با هنرنمایی و خلاقیت امثال شهید طهرانی مقدم»، تاکنون بارها شاهد نمایش خودروهای شیک و تمام اتوماتیک توسط ایران نیز

 

نتیجه تصویری برای مدیریت انقلابی



⭕️ بد نیست بدانید سالانه فقط 3 درصد از بودجه کل کشور خرج حوزه نظامی و دفاعی میشه. چرا خروجی داشته؟ چون سالم مدیریت شده
#مدیریت_انقلابی = ما می توانیم

ولی در حوزه های دیگه چی؟ چقدر نظارت میشه؟ چقدر مفید بوده؟
#مدیریت_لیبرالی = ما نمی توانیم

#مدیریت_انقلابی = انرژی هسته ای
#مدیریت_انقلابی = موشک نقطه زن
#مدیریت_انقلابی = خودروی زرهی
#مدیریت_انقلابی = جنگنده
#مدیریت_انقلابی =  ناوشکن
#مدیریت_انقلابی = ماهواره بر
#مدیریت_انقلابی = هلی کوپتر 
#مدیریت_انقلابی = پهپاد فوق پیشرفته

#مدیریت_لیبرالی = پراید
#مدیریت_لیبرالی = پراید
#مدیریت_لیبرالی = پراید
#مدیریت_لیبرالی = پراید
#مدیریت_لیبرالی = پراید
#مدیریت_لیبرالی = پراید
#مدیریت_لیبرالی = پراید
#مدیریت_لیبرالی = پراید

چنانچه اختیار صنعت ‎#خودروسازی دست سپاه و یا ارتش بود، بی درنگ با هنرنمایی و خلاقیت امثال شهید طهرانی مقدم»، تاکنون بارها شاهد نمایش خودروهای شیک و تمام اتوماتیک توسط ایران نیز

 

 

نتیجه تصویری برای مدیریت انقلابی
‌ زندگی یعنی چه؟

از خیاط پرسیدند: زندگی یعنی چه؟
گفت: دوختن پارگی های روح با نخ توبه؛

از باغبان پرسیدند: زندگی یعنی چه؟
گفت: کاشت بذر عشق در زمین دلها
زیر نور ایمان؛

از باستان شناس پرسیدند: زندگی یعنی چه؟
گفت: کاویدن جانها
برای استخراج گوهر درون؛

از آیینه فروش پرسیدند: زندگی یعنی چه؟
گفت: زدودن غبار آیینه ی دل
با شیشه پاک کن توکل؛

از میوه فروش پرسیدند: زندگی یعنی چه؟
گفت: دست چین کردن خوبی ها
در صندوقچه ی دل؛


به گزارش خبرگزاری فارس، در ایمیلی که از طرف سرویس دهنده بین‌المللی این دامنه برای خبرگزاری فارس ارسال شده به صراحت دلیل این انسداد غیرقانونی دستورالعمل مقرر شده توسط دفتر کنترل دارایی‌های خارجی وزارت خزانه‌داری آمریکا (اوفک) و قرار گرفتن این خبرگزاری در فهرست SDN عنوان شده است.

از ساعتی قبل دسترسی مخاطبان خبرگزاری فارس به سایت این خبرگزاری در ایران و نقاط مختلفی از جهان با مشکل مواجه شده بود.

در حال حاضر دسترسی مخاطبان به سایت خبرگزاری با آدرس farsnews.ir امکان‌پذیر است.

خبرگزاری فارس نخستین خبرگزاری مستقل ایران است که از سال ۱۳۸۲ ذیل موسسه فرهنگی مطبوعاتی فارس فعالیت می‌کند.

این آزادی بیان به شیوه غرب است 

 

اکانت من را در ایسناگرام همین یک ماه پیش کلا بستند قبلا در myopera هم اکانتی داشتم که مسدود شد 


بخش اول از جلسه اختصاصی انتخاباتی و اصلاح طلبان
اختصاصی؛ جزییات محفل انتخاباتی اصحاب کاخی و باغی انقلاب!

امروز با حضور خاتمی، و ناطق نوری، محفل بیست نفره در کاخ سعدآباد برگزار شد!

شروع کننده جلسه بود که حدود نیم ساعت صحبت کرد و خلاصه صحبتهایش این بود:
امروز کشور در شرایط سختی قرار دارد، و با روی کارآمدن طیف تندرو جمهوری خواه آمریکا وارد یک جنگ اقتصادی شده ایم.
وی به تمام وقایع اخیر از جمله ترور سردار سلیمانی تیتروار اشاره کرد و موضوع سقوط هواپیما را بطور مبسوط شرح داد که گویی تمام موضوع این جلسه ی انتخاباتی این مسئله است!

ناطق نیز تمام ۲۰ دقیقه صحبتش حول همین قضیه ی سقوط هواپیما بود.

خاتمی ابتدا به سقوط هواپیما پرداخت اما وارد فضای انتخابات شد و
گفت ما در انتخابات از آقای حمایت کردیم اما شرایط جوری رقم خورد که اوضاع اقتصادی به نحو مطلوب نیست و فضا را برای دفاع ما تنگ کرده است، ولی باید راهکاری بیندیشیم تا بتوانیم اقناع صورت بگیرد و بتوانیم اقلیتی در مجلس داشته باشیم.

ناطق به رد صلاحیت ها اشاره کرد و سید حسن خمینی نیز به وم رایزنی برای تایید صلاحیت افراد بیشتری از اصلاح طلبان تاکید کرد.

گفت: متاسفانه نامزدهای رد شده جایی برای دفاع ندارند چون عمدتاً مسائل مالی وپرونده دارند و بعضی نیزدر دادگاه محکوم شده اند.
ناطق گفت: چند نفر امثال آقای مطهری هم رد شده اند که محکومیت مالی ندارند[ با مزاح وخنده] ولی مطهری هم رویش نمیشه حساب کرد، این طرف و آن طرف می پره و مواضع مشخصی ندارد!

خاتمی گفت: اگر چه تایید صلاحیت مطهری امکان ندارد و به نظر شما بدرد ما هم نمی خورد ولی بایست روی آن مانور داده شود تا روش احراز صلاحیت شورا مشخص شود قانونی نیست.

ناطق گفت: مطهری حرفهای نامربوطی هم زده ، به نماینده ها توهین کرده،
با مردم بد رفتار کرده، در آن جمع حرف از قرص ضد بارداری زد و دست شورای نگهبان پر است و  عدم تعادل او را برجسته می کنند و چیزی از این کار در نمی آید.

نتیجه تصویری برای خاتمی_به_منزل_حسن__رفت

خاتمی دوباره به اوضاع نامطلوب اقتصادی اشاره کرد وگفت دستمان بسته شده.

گفت: این دولت کارهای بزرگی کرده و متاسفانه دوستان درست عمل نکردند ودفاع نکردند و به پروژه های دولت در مورد خودکفایی گندم و بنزین و سد ها و راهها اشاره کرد واینکه ما در این دولت بلایای طبیعی زیادی داشتیم از زله تا سیل وووو

خاتمی گفت: صدا وسیما اینطور که من دیدم هرگاه روشن کردیم دیدیم دارد گزارش کارهای دولت را می دهد،این که مردم از وضعیت اقتصادی رضایت ندارند علتش را باید در جای دیگر جستجو کرد، بنده خودم برخلاف همه که اظهار پشیمانی از رای به کردند و[با خنده]آقای ناطق یک وقتی از خواب آلودگی ودیر سرکارآمدن شما گفتند [باز با خنده] که البته بی ربط هم نگفتند، بنده چند بار صراحتا گفتم من از حمایتم از جناب پشیمان نیستم.

خواست دوباره درباره کارهای دولت حرف بزند که ناطق وسط حرفش پرید و باخنده گفت حوصله مان سر رفت حالا وقت این حرفها نیست و باید برای تبلیغات مجلس کاری کرد.

خاتمی گفت: ما موضوعاتی که باید برجسته شود را می گوییم، دوستان رسانه مثل شرق و انصاف نیوز و آقای دهباشی و قوچانی اینها خودشان روش های رسانه ای را بلدند.

ناطق گفت: خسته ایم؛ محورهایی که باید برجسته شود را تیتر وار بگید تا جلسه را جمع کنیم.

خاتمی محورها را اینطور لیست کرد که آقای ربیعی و چند نفر دیگر یادداشت کردند :
- روی قضیه ی هواپیما باید زیاد کار پرحجم صورت بگیرد.
- عدم تایید صلاحیت ها و اینکه ما نفرات زیادی نداریم.
- کسی حرف از عدم شرکت در انتخابات نزند، چون ممکن است طرفداران بی خبر ما این حرف را راست بپندارند و جدی بگیرند و قضیه برعکس شود و رای ما بطور زشتی کم شود!
- در جناح مقابل هر اتفاقی صورت گرفت بطور فعال نقاط ضعف و خطاهایشان پررنگ شود.
- قضیه اختلاس که متاسفانه همه مربوط به جناح اصلاح طلب است توجیه شود و به جناح مقابل نسبت داده شود و یا اصلا به آن پرداخته نشود که این به صلاحدید آقای قوچانی و دهباشی و آقای ربیعی مربوط میشه.
تاکید می کنم روی قضیه هواپیما خیلی مانور داده شود و آقای بخشی از این پروسه را به عهده گرفته اند. حتی اگر امکان مذاکره با امریکا و اروپا فعلا وجود ندارد روی بحث ضرورت مذاکره هم صحبت شود.
- ضررهای نپیوستن ایران به اف ای تی اف و سی اف تی را آنقدر مطرح کنند که وضع نابسامان اقتصادی و رکود در آن گم شود و یا بعضی آن را نتیجه ی نپیوستن به این کنوانسیونها بدانند!

سپاه که یکی از فرماندهانش قاسم سلیمانی هست

‏جاده بسازه
‏پل بسازه
‏سد بزنه
‏نیروگاه بسازه
‏پالایشگاه بسازه
‏فرودگاه بسازه
‏جیسون رضائیان بگیره
‏زاغری بگیره
‏زم بگیره
‏توی موشکی اول باشه
‏توی امنیت اول باشه
‏سریال بسازه
‏فیلم بسازه
‏انیمیشن بسازه

‏وگرنه اصلاح‌طلب جماعت که توی پوشک و بنزین مونده

 

 

 

وقتی آمریکا در سال ۶۷ هواپیمای مسافربری ایران را با ۲۹۰ سرنشین در هوا منهدم کرد،

هاشمی رفسنجانی در صفحه تلویزیون حاضر و گفت: ما پیام آمریکا را دریافت کردیم و بعد از چند روز با سالوسگری، جام زهر تلخ قطعنامه را به امام نوشاند!
 حالا بعد از ۳۱ سال از آن واقعه تلخ، بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی بدست شرورترین افراد روی زمین، با الگوگیری از رفسنجانی، پیام احمقانه: " من بلد نیستم" را برای کدخدای خود آمریکا ارسال نمود!  ترامپ هم بلافاصله، پیام ذلیلانه را دریافت! و در دستور اجرایی جدید، تمام اقتصاد ایران را تحریم کرد! تا ، مذاکره موشکی را کلید بزند!  آری کلید دارد، منتها به نفع کدخدایش آمریکا می چرخد!  نقش در شهادت حاج قاسم و سقوط هواپیمایی اوکراینی و بازی در فتنه گران ۹۸ چیست؟!

https://telegram.me/joinchat/Dspp-UCrodZKdwGQPIDRSQ


حاج قاسم سلیمانی نگاهش را به حسین و زینبم دوخت و گفت: من قول می‌دهم تا چند ماه آینده پیکر و نشانی از پدرتان به دست شما می‌رسد خیالتان راحت باشد.»

 همسر شهید سعید انصاری» را امشب در اولین شب شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی در مجموعه شهدای انقلاب واقع در بهارستان ملاقات می‌کنیم. محفلی که امروز به یاد شهید سردار سلیمانی برگزارشده است. فاطمه جعفری» همسر شهید انصاری می‌گوید: امشب دورهم جمع شده‌ایم. مثل یک خانواده بزرگی که پدر ازدست‌داده‌اند شاید که دل فرزندان و خانواده‌هایمان باهم نشینی کنار یکدیگر کمی آرام بگیرد. ما که درد یکدیگر را خوب می‌فهمیم. درد فرزندانمان را خوب می‌فهمیم. فرزندان شهیدی که ایمان‌دارند یک‌بار دیگر پدر از دست دادند.»

انتظار داغمان کرد

فاطمه جعفری درحالی‌که قاب عکس‌های همسر شهیدش سعید انصاری» را یکی بعد از دیگری کنار هم می‌چیند می‌گوید: گوش‌به‌زنگ بودیم تا دیدار خانواده شهدا با سردار سلیمانی هماهنگ شود. طی سال‌های گذشته در فصل پاییز این دیدار دسته‌جمعی خانواده‌های شهید مدافع حرم با حضور سردار سلیمانی شکل می‌گرفت اما امسال خبری نشده بود. پرس‌وجو می‌کردیم و فرزندانمان بی‌تاب بودند. این را همسران شهدای مدافع حرم می‌گفتند هر جایی که دورهم بودیم یا در کانال گروهی پیام می‌گذاشتیم. اصلاً فکرش را نمی‌کردیم که در دل‌تنگی، این خبر را بشنویم. فکرش را نمی‌کردیم که انتظار دیدار او به غم فراغ منتهی شود. اگرچه شهادت آرزویش بود اما فرزندان ما بار دیگر گریستند. کوچک‌ترها باز به چادر مادرهایشان چنگ زدند و گریه کردند و بزرگ‌ترها بندهای پوتین رزمشان را محکم‌تر کردند.»

همسر شهید انصاری می‌گوید: آخرین بار که حاج قاسم سلیمانی را ملاقات کردیم. مراسم تقدیر از خانواده شهدای مدافع حرم بود اصلاً خبر نداشتیم که قرار است ایشان هم در مراسم شرکت کنند البته همیشه این‌طور بود به دلایل امنیتی حضور ایشان تا لحظه آخر از همه پنهان بود.»

فرزندان ما دل‌خوش به او بودند

فاطمه جعفری نگاهش را از قاب چهره همسر شهیدش برنمی‌دارد و ادامه می‌دهد: همه می‌دانستند به‌محض اینکه حاج قاسم سلیمانی وارد جلسه شود نظم برنامه به هم می‌خورد. همیشه فرزندان خانواده شهدا می‌دویدند کنارش می‌نشستند انگار هرکدام پدرشان را ملاقات کرده باشند. چنان مهربانی داشت که بچه‌هایی که تا آن لحظه آرام نشسته بودند دیگر حرف بزرگ‌ترها را گوش نمی‌کردند و سر جایشان نبودند. آن بار هم همین اتفاق افتاد. بااینکه سردار سلیمانی از انتهای سالن وارد شدند و به‌آرامی دریکی از صندلی‌ها نشستند تا نظم جلسه به هم نخورد؛ اما یکی از بچه‌ها او را دید و با فریاد همان کودک که حاج قاسم سلام»، تمام سالن غرق سلام‌وصلوات شد. دیگر هیچ شخصی حرف‌های سخنران را نمی‌شنید. اوضاع که این‌طور شد سخنران از سردار درخواست کرد که پشت تریبون تشریف ببرند. بچه‌ها مهلت نمی‌دادند دوست داشتند که با او حرف بزنند عکس بیاندازند و گپ و گفت داشته باشند. راستش برای همه خانواده‌ها عادت شده بود که این‌طور با سردار جلسه داشته باشند بدون هیچ تشریفاتی، فقط حرف بزنند و درد دل کنند. سردار بیشتر مراسم دیدار با خانواده شهدا را در روزهای جشن برگزارمی کرد تا دل بچه‌های شهدای مدافع حرم شاد شود. همه این را خوب می‌دانستند. اصلاً هر وقت مراسم ولادت بود بچه‌های ما دوست داشتند در کنار حاج قاسم باشند. حالا که ولادت حضرت زینب شده بود انگار دل همسران و فرزندان شهید گواهی می‌داد که مراسم دیدار نزدیک است اما، نمی‌دانستیم که قرار است اینجا جمع‌شویم و عزای نبودش را بگیریم و باهم بنشینیم تا کمی دلمان آرام شود.

سردار سعیدم را شناخت

همسر شهید انصاری همان‌طور که نفس عمیقی می‌کشد و تلاش می‌کند بغض اش را قورت دهد می‌گوید: درهمان آخرین دیدار، پسرم حسین، کنار حاج قاسم نشست و من و دخترم زینب روبه رویش. حسین لباس رزم پوشیده بود درست شبیه به لباس پدرش. از حسین پرسید پسر کدام شهید هستی؟ حسین جواب داد شهید سعید انصاری». حاج قاسم کمی در صورت حسین مکث کرد و گفت: چقدر شبیه به پدرت سعید هستی!» پیشانی حسین را بوسید و گفت: پدرت خیلی باهوش و باذکاوت بود.» بازهم پیشانی حسین را بوسید.

پیکر پدرم کی برمی گرده؟

زینب از حاج قاسم پرسید: پیکر پدرم کی برمی گرده؟» چشمان حاج قاسم را نم اشک پر کرد و درحالی‌که سعی می‌کرد اشک‌هایش را کنترل کند روبه زینب گفت: به شما قول می دم هر طور شده پیکر پدرتان را برگردانم.» حسین و زینب چنان تحت تأثیر جمله او قرار گرفتند که زینب بار دیگر پرسید: سردار شما مطمئن هستید؟ خیالمون راحت باشه؟» سردار سلیمانی که حالا نفس عمیقی می‌کشید زد روی شانه حسین و گفت: به خواهرت بگو که مطمئن باشه به‌زودی نشانی از پدرتان به شما می رسه.» از آخرین درخواست بچه‌هایم هنوز ۳ ماه نگذشته بود که در اسفندماه سال گذشته استخوان جمجمه همسرم شهید سعید انصاری» به خاک وطن بازگشت و زینب و حسینم آرام گرفتند.


اج‌قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در اقدامی تروریستی به شهادت رسید اما زندگی این سردار بزرگ همراه با راز و رمزهایی بوده است که بخشی از آنها از زبان برادر کوچک‌تر این سردار فاتح بیان شده است.

سهراب سلیمانی

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از فارس، سردار 

قاسم سلیمانی در سال های اخیر به نامی تبدیل شده بود که لرزه بر اندام آمریکا و اسرائیل و داعش انداخت، سرداری که عکس او با برق نگاه پر صلابتش تصویر اصلی یکی از شماره‌های مجله newsweek شده با تیتری تحت این عنوان: ابتدا با آمریکا جنگید، الان در حال له کردن داعش است».

اما حالا این سردار فاتح و مقتدر جمهوری اسلامی ایران در اقدامی بزدلانه و تروریستی از سوی آمریکایی ها به شهادت رسید اما زندگی این سردار بزرگ همراه با راز و رمزهایی بوده است که بخشی از آنها از زبان برادر کوچکتر این سردار فاتح بیان شده است.

زندگی خصوصی این سردار ایرانی قطعاً برای خیلی‌ از مردم به ویژه جوان‌های ایرانی جالب توجه است، خبرگزاری فارس در سال ۹۴ گفت‌وگویی با برادر کوچک تر سردار سلیمانی درخصوص روحیات و نحوه زندگی انجام داده است که در زیر بار دیگر این مصاحبه که در تاریخ ۲ شهریور سال ۹۴ منتشر شده است را می‌خوانید.

سهراب سلیمانی، مدیرکل وقت زندان‌های استان تهران می‌گوید: سردار سلیمانی تنها متعلق به خانواده ما نیست، حاج قاسم در خانواده ما متولد شده اما متعلق به خانواده ما نیست بلکه متعلق به کشور و مردم شیعه است.

اتفاقاً چندی پیش استاندار سابق کرمان ملاقاتی با پدر بنده داشته و به ایشان گفته بود می‌دانید پسرتان چقدر مشهور است و استکبار چقدر از او می‌ترسد؟ پدرم گفته بود من از شما متعجبم که چنین حرفی می‌زنید، استاندار پرسیده بود چرا؟ پدرم گفته بود پسر من یک سرباز ولایت است آنها از اسلام می‌ترسند نه از پسر من، حاج قاسم تنها یک نشانه از کشور اسلامی و شیعه است.

پدر و مادر شهید سلیمانی

خانواده سلیمانی را پنج خواهر و برادر تشکیل می‌دهند،‌ بزرگترین فرزند این خانواده یک خواهر ۶۰ ساله است، حاج قاسم فرزند وسط و سهراب سلیمانی هم برادر کوچک خانواده است. سلیمانی به روزهای ورود حاج قاسم به سپاه اشاره می‌کند و می‌گوید: پدرم کار کشاورزی می‌کرد و ما به نوعی عشایر محسوب می‌شویم البته من و حاج قاسم از استان کرمان کوچ کردیم.

من از سال ۷۶ زنجان بودم و سپس به کرمان رفتم و دوباره به تهران آمدم، حاج قاسم هم بعد از این که از لشکر ثارالله تودیع شدند به دستور حضرت آقا مسئولیت نیروی قدس را پذیرفتند. من تقریباً از کلاس پنجم پیش حاج قاسم بزرگ شدم و زمانی که ایشان در سازمان آب کار می کرد من و دو پسرخاله دیگرم چهار نفری در یک اتاق اجاره‌ای زندگی می‌کردیم و من درس می‌خواندم.

وی در ادامه می‌گوید: آن زمان حاج قاسم در سازمان آب در بخش اداری کار می‌کرد و بعد به موضوع روابط عمومی پرداخت اما آدم ورزشکاری بود، حاج قاسم در کاراته دارای دان است و آن زمان هم در یک باشگاه پرورش اندام کار می‌کرد و جزء مربیان پرورش اندام بود.

ایشان ابتدا به عنوان پاسدار افتخاری وارد سپاه شدند، حاج قاسم یکی از گردانندگان اصلی راهپیمایی‌ها و اعتصابات کرمان در زمان انقلاب بود و زمانی که سپاه اعلام کرد نیرو می‌خواهد وی فوراً از سازمان آب به عنوان پاسدار افتخاری به سپاه رفتند.

پس از گذراندن دوره‌هایی در یک عملیات به عنوان کرخه نور در اطراف حمیدیه اهواز به عنوان معاون یک گردان از کرمان اعزام شد و من هم که آن موقع دوم دبیرستان بودم به همراه حاج قاسم در این عملیات حاضر شدم، البته در آن عملیات ابتدا آقای مهاجری مدیرکل سابق زندان استان‌های کرمان فرمانده گردان بود، کسی که باعث شد من به سمت سازمان زندان‌ها و قوه قضاییه سوق پیدا کنم اما وقتی ایشان زخمی شد فرماندهی نیروها را حاج قاسم برعهده گرفت.

فاصله سنی من با حاج قاسم تقریبا ۷ سال است، حاج قاسم خیلی دوست داشت من منضبط باشم چون برادر فرمانده بودم و دیگران از من الگو می‌گرفتند اما چون سنم طوری بود که دوست نداشتم در چارچوب ضابطه‌ها قرار بگیرم و در نهایت به خاطر بی‌نظمی‌هایی که داشتم ایشان مرا دعوا کرد و من هم که آدم لجبازی بودم از سپاه بیرون آمدم، بعد آن پاسدار وظیفه شدم اما در اکثر عملیات‌ها همراه حاج قاسم بودم و در انتهای جنگ هم پیک فرماندهی» خودش بودم چون پدرم گفته بود اگر شهید می‌شوید با هم شهید شوید.

  • روحیات سردار سلیمانی

سلیمانی در خصوص روحیات سردار سلیمانی می‌گوید: حاج قاسم خیلی وقت نمی‌کند به خانواده برسد اما بسیار آدم عاطفی است و حتی تا زمانی که نسبت به مسایل زندگی من اطمینان پیدا نکرد مرا رها نکرد، مدام من را کنترل می‌کرد چون من در سازمان زندان‌ها کار می‌کردم و با زندانیان در ارتباط بودم حتی اگر یک موتور می‌خریدم تا اطمینان پیدا نمی‌کرد که چگونه آن را تهیه کرده ام راحت نمی‌شد، شاید به نوعی تمام زندگی اطرافیان ما را زیر نظر داشت تا خدای ناکرده به راه کج و آلوده کشیده نشویم.

برادر این ژنرال ایرانی می‌گوید که حاج قاسم مسئولیت‌های زیادی داشت و حتی بعد از جنگ به منطقه شرق کشور آمد و ناامنی‌هایی را که در آن منطقه بود رفع کرد، الان هم علی‌رغم اینکه در نیروی قدس است و به سختی به زندگی خود می‌رسد اما توجه‌اش به اطرافیان کم نشده و به همین جهت هم به لطف خدا خانواده ما حاشیه‌ای ندارد.

  • شایعات مطرح شده در مورد داماد حاج قاسم سلیمانی

سلیمانی در خصوص شایعات مطرح شده مبنی براینکه پسر شهردار تهران (توضیح: سال ۹۴ محمدباقر قالیباف شهردار تهران بود) داماد حاج قاسم سلیمانی است، گفت: به هیچ عنوان این موضوع صحت ندارد، یکی از دخترهای حاج قاسم ازدواج کرده اما نه با پسر شهردار تهران! شایعه زیاد است،‌ مثلا یک مدتی می‌گفتند که عماد داماد خانواده ما است در حالی که این‌طور نبود، ارتباط عاطفی برقرار بود اما اینکه نسبت سببی یا نسبی داشته باشیم، اینگونه نبوده است.

من با حاج قاسم هم باجناق هستم و هم پسر حاج قاسم با دختر من ازدواج کرده که یک ماه پیش هم خدا نوه دو قلوی مشترکی نصیب ما کرد، حاج قاسم دو دختر و یک پسر دیگر هم دارد که مشغول تحصیل هستند.

دخترهای شهید سپهبد قاسم سلیمانی
  • ارتباط عاطفی سردار سلیمانی با عماد مغنیه

سلیمانی درباره ارتباط عاطفی و خانوادگی سردار سلیمانی با

 عماد مغنیه می‌گوید: شهید جهاد مغنیه فرزند عماد بسیار آدم عاطفی، مهربان و باغیرتی بود و حتی در ایام فوت مادرم تقریباً جهاد در بسیاری از مواقع همراه حاج قاسم بود، برادرم به شدت با محافظ مخالف است و شاید الان دغدغه فرمانده سپاه هم بیشتر روی حفاظت از ایشان باشد.

عماد از ما که برادر حاج قاسم هستیم بیشتر از او محافظت می‌کرد و در فضاهای عمومی پشت حاج قاسم ‌می‌ایستاد که اگر خدای ناکرده تیری شلیک می‌شود به او اصابت کند نه به حاج قاسم، جهاد هم نسبت به برادرم تعصب داشت.

جهاد مغنیه، پسر عماد مغنیه در مراسم درگذشت مادر سردار سلیمانی

سلیمانی با اشاره به علاقه ویژه حاج قاسم به فرزندان شهدا، می گوید: آنقدر حاج قاسم به بچه‌های شهدا عشق می ورزد که گاهی بچه‌های خودش حسودی‌شان می‌شود، میزان رابطه ایشان با بچه های شهدا خیلی نزدیک است و برای حاج قاسم فرقی ندارد که فرزند شهید مربوط به کدام جناح است.

وی معتقد است که روابط خانوادگی و عاطفی در خانواده سلیمانی شدید است، سلیمانی می‌گوید: حاج قاسم خیلی آدم عاطفی است و تا کسی از نزدیک ایشان را نبیند باورش نمی‌شود چگونه شخصیتی دارد، ایشان فردی جدی اما بسیار مهربان و عاطفی است.


شهید حسین خرازی به سال 1336 ه.ش. در یکی از محله‌های مستضعف‌نشین شهر شهیدپرور اصفهان بنام کوی کلم، در خانواده‌ای آگاه، متقی و با ایمان فرزندی متولد شد که او را حسین نامیدند.


از همان آغاز، کودکی باهوش و مودب بود. در دوران کودکی به دلیل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دینی، او نیز به این مجالس راه پیدا کرد.

از آنجا که والدین او برای تربیت فرزندان اهتمام زیادی داشتند، او را به دبستانی فرستادند که معلمانش افرادی متعهد، پایبند و مراقب امور دینی و اخلاقی بچه‌ها بودند.

علاوه بر آن، اکثر اوقات پس از خاتمه تکالیف مدرسه، به همراه پدر به مسجد محله – معروف به مسجد سید – می‌رفت و به خاطر صدای صاف و پرطنینی که داشت، اذان‌گو و مکبر مسجد شد.

حسین در زمان فراگیری دانش کلاسیک، لحظه‌ای از آموزش مسائل دینی غافل نبود. به تدریج نسبت به امور ی آشنایی بیشتری پیدا کرد و در شرایط فساد و خفقان دوران طاغوت گرایش زیادی به مطالعه جزوه‌ها و کتب اسلامی نشان داد.

در سال 1355 پس از اخذ دیپلم طبیعی به سربازی اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازی، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. طولی نکشید که او را به همراه عده‌ای دیگر بالاجبار به عملیات سرکوبگرانه ظفار (عمان) فرستادند.

حسین از این کار فوق العاده ناراحت بود و با آگاهی و شعور بالای خود، نماز را در آن سفر تمام می‌خواند. وقتی دوستانش علت را سئوال کردند در جواب گفت: این سفر، سفر معصیت است و باید نماز را کامل خواند.

در سال 1357 به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگان ها و سربازخانه‌ها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازی فرار کردند و به خیل عظیم امت اسلامی پیوستند. آنها در این مدت، دائماً در تکاپوی کار انقلاب و تشکل انقلابیون محل بودند.

شهید حاج حسین خرازی از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، درگیر فعالیت در کمیته انقلاب اسلامی، مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگهای کردستان بود و لحظه‌ای آرام نداشت.

به خاطر روحیه نظامی و استعدادی که در این زمینه داشت، مسؤولیتهایی را در اصفهان پذیرفت و با شروع فعالیت ضدانقلابیون در گنبد، مإموریتی به آن خطه داشت.
 


دشمن که هر روز در فکر ایجاد توطئه‌ای علیه انقلاب اسلامی بود، غائله کردستان را آفرید و شهید حاج حسین خرازی در اوج درگیریها، زمانی که به کردستان رفت، بعد از رشادتهایی که در زمینه آزاد کردن شهر سنندج (همراه با شهید علی رضاییان فرمانده قرارگاه تاکتیکی حمزه) از خود نشان داد، در سمت فرماندهی گردان ضربت که قوی ترین گردان آن زمان محسوب می‌شد، وارد عمل گردید و در آزادسازی شهرهای دیگر کردستان از قبیل دیواندره، سقز، بانه، مریوان و سردشت نقش مؤثری را ایفا نمود و با تدابیر نظامی، بیشترین ضربات را به ضدانقلاب وارد آورد.

شهید خرازی با شروع جنگ تحمیلی بنا به تقاضای همرزمان خود، پس از یک‌سال خدمت صادقانه در کردستان راهی خطه جنوب شد و به سمت فرمانده اولین خط دفاعی که مقابل عراقیها در جاده آبادان-اهواز در منطقه دار خوین تشکیل شده بود (و بعداً در میان رزمندگان اسلام، به خط شیر» معروف شد) منصوب گشت.

خطی که نه ماه در برابر مزدوران عراقی دفاع جانانه‌ای را انجام داد و دلاورانی قدرتمند را تربیت کرد. این در حالی بود که رزمندگان از نظر تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی شدیداً در مضیقه بودند، اما اخلاص و روح ایمان بچه‌های رزمنده، نه تنها باعث غلبه سختیها و مشکلات بر آنها نشد بلکه هر لحظه آماده شرکت در عملیات و جانفشانی بودند.

در عملیات شکست حصر آبادان، فرماندهی جبهه دارخوین را به عهده داشت و دو پل حفار و مارد را که عراقی ها با نصب آن دو پل بر روی رود کارون، آبادان را محاصره کرده بودند، به تصرف درآورد.
 


شهید خرازی در آزاد سازی بستان بهترین مانور عملیاتی را با دور زدن دشمن از چزابه و تپه های رملی و محاصره کردن آنها در شمال منطقه بستان انجام داد و پس از عملیات پیروزمندانه طریق القدس بود که تیپ امام حسین (ع) رسمیت یافت.  

در عملیات فتح المبین دشمن را در جاده عین خوش با همان تدبیر فرماندهی اش حدود 15 کیلومتر دور زد و یگان او در عملیات بیت المقدس جزو اولین لشکرهایی بود که از رود کارون عبور کرد و به جاده اهواز- خرمشهر رسید و در آزاد سازی خرمشهر نیز سهم بسزایی داشت.

از آن پس در عملیات مختلف همچون رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر 4 و خیبر در سمت فرماندهی لشکر امام حسین(ع)، به همراه رزمندگان دلاور آن لشکر، رشادتهای بسیاری از خود نشان داد.
 


در عملیات خیبر که توام با صدمات و مشقات زیادی بود دشمن، منطقه را با انواع و اقسام جنگ‌افزارها و بمبهای شیمیایی مورد حمله قرار داده بود، اما شهید خرازی هرگز حاضر به عقب‌نشینی و ترک موضع خود نشد، تا اینکه در این عملیات یک دست او در اثر اصابت ترکش قطع گردید و پیکر زخم خورده او به عقب فرستاده شد.

از بیمارستان یزد همانجایی که بستری بود به منزل تلفن کرد و به پدرش گفت: من مجروح شده‌ام و دستم خراش جزئی برداشته، لازم نیست زحمت بکشید و به یزد بیایید، چون مسئله چندان مهمی نیست همین روزها که مرخص شدم خودم به دیدارتان می‌آیم.
 


در عملیات والفجر 8 لشکر امام حسین(ع) تحت فرماندهی او به عنوان یکی از بهترین یگان‌های عمل کننده، لشکر گارد بعثی عراق را به تسلیم واداشت و پیروزی‌های چشمگیری را در منطقه فاو و کارخانه نمک که جزو پیچیده‌ترین مناطق جنگی بود، به دست آورد.

در عملیات کربلای 5 در جلسه‌ای با حضور فرماندهان گردانهاو یگانها از آنان بیعت گرفت که تا پای جان ایستادگی کنند و گفت: هرکس عاشق شهادت نیست از همین حالا در عملیات شرکت نکند، زیرا که این یکی از آن عملیات های عاشقانه است و از حساب‌های عادی خارج است.

لشکر او در این عملیات توانست با عبور از خاکریزهای هلالی که در پشت نهر جاسم از کنار اروندرود تا جنوب کانال ماهی ادامه داشت شکست سختی به عراقیها وارد آورد.

عبور از این نهر بدان جهت برای رزمند گان مهم بود که علاوه بر تثبیت مواضع فتح شده، عامل سقوط یکی از دژهای شرق بصره بود که در کنار هم قرار داشتند.

هدایت نیروهای خط شکن در میان آتش و بی‌اعتنایی او به ترکش‌ها و تیرهای مستقیم دشمن و ایثار و از خودگذشتگی او، راه را برای پیشروی هموار کرد و بالاخره با استعانت از الطاف الهی در آن صبح فتح و پیروزی، حاج حسین با خضوع و خشوع به نماز ایستاد.
 


شهید خرازی با قرآن و مفاهیم آن مانوس بود و قرآن را با صدای بسیار خوبی قرائت می‌کرد. روزهای عاشورا با پای به همراه برادران رزمنده خود در لشکر امام حسین(ع) در بیابانهای خوزستان به سینه‌زنی و عزاداری می‌پرداخت و مقید بود که شخصاً در این روز زیارت عاشورا بخواند.

او علاوه بر داشتن تدبیر نظامی، شجاعت کم‌نظیری داشت. با همه مشکلات و سختیها، در طول سالیان جنگ و جهاد از خود ضعفی نشان نداد. قاطعیت و صلابتش برای همه فرماندهان گردانها و محورها، نمونه و از ابهت فرماندهی خاصی برخوردار بود.

حساسیت فوق‌العاده‌ای نسبت به مصرف بیت‌المال داشت، همیشه نیروها را به پرهیز از اسراف سفارش می‌کرد و می‌گفت: وسایل و امکاناتی را که مردم مستضعف دراین دوران سخت زندگی جنگی تهیه می‌کنند و به جبهه می‌فرستند بیهوده هدر ندهید، آنچه می‌گفت عامل بود، به همین جهت گفتارش به دل می‌نشست.

حاج حسین معتقد به نظم و ترتیب در امور و رعایت انضباط نظامی بود و از اهتمام به آموزش نظامی برادران و تربیت کادرهای کارآمد غافل نبود.

نیمه‌های شب اغلب از آسایشگاهها و محلهای استقرار نیروی لشکر سرکشی نموده و حتی نحوه خوابیدن آنها را کنترل می‌کرد. گاه، اگر پتوی کسی کنار رفته بود با آرامش تمام آن را بر روی او می‌کشید.

او به وضع تدارکات رزمندگان به صورت جدی رسیدگی می‌کرد.

 

شهید خرازی یک عارف بود. همیشه با وضو بود. نمازش توام با گریه و شور و حال بود و نماز شبش ترک نمی‌شد.

او معتقد بود: هرچه می‌کشین و هرچه که به سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه، ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.

دقت فوق‌العاده‌ای در اجرای دستورات الهی داشت و این اعتقاد را بارها به زبان می‌آورد که: سهل‌انگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزیها دارد.

دائماً به فرماندهان رده‌های تابعه سفارش می‌کرد که در امور مذهبی برادران دقت کنند.
 


همیشه لباس بسیجی بر تن داشت و در مقابل بسیجی‌ها، خاکی و فروتن بود. صفا، صداقت، سادگی و بی‌پیرایگی از ویژگیهای او بود.

نحوه شهادت شهید خرازی

او با آنکه یک دست بیشتر نداشت ولی با جنب و جوش و تلاش فوق‌العاده‌اش هیچ‌گاه احساس کمبود نمی‌کرد و برای تأمین و تدارک نیروهای رزمنده در خط مقدم جبهه، تلاش فراوانی می‌نمود.

در بسیاری از عملیاتها حاج حسین مجروح شد. اما برای جلوگیری از تضعیف روحیه همرزمانش حاضر نمی‌شد به پشت جبهه انتقال یابد.

در عملیات کربلای 5 ، زمانی مه در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شده بود، خود پییگیر جدی این کار شد، که در همان حال خمپاره ای در نزدیکی اش منفجر شد و روح عاشورایی او به ملکوت اعلی پرواز کرد و این سردار بزرگ در روز هشتم اسفند ماه 1365 در جوار قرب الهی ماوا گزید.
 


سردار دلاوری که همواره در عملیات ها پیشقدم بود و اغلب اوقات شخصاً به شناسایی می‌رفت. در هر شرایطی تصمیمش برای خدا و در جهت رضای حق بود.

او یار حسین زمان، عاشق جبهه و جبهه‌ای‌ها بود و وقتی به خط مقدم می‌رسید گویی جان دوباره‌ای می‌یافت؛ شاد می‌شد و چهره‌اش آثار این نشاط را نمایان می‌ساخت.

شهید خرازی پرورش یافته مکتب حسین(ع) و الگوی وفاداری به اصول و ایستادگی بر سر ارزشها و آرمانها بود. جان شیفته‌اش آنچنان از زلال مکتب حیا‌ت‌بخش اسلام و زمزمه خلوص، سیراب شده بود که کمترین شائبه ت‌بازی و جاه‌طلبی به دورترین زاویه ذهنش راه نمی‌یافت.

این شهید سرافراز اسلام با علو طبع و همت والایی که داشت هلال روشن مهتاب قلبش، هرگز به خسوف نگرایید و شکوفه‌های سفید نهال وجودش را آفت نفس، تیره نگردانید. در لباس سبز سپاه و میقات مسجد، مُحرِم شد، در عرفات جبهه وقوف کرد و در منای شلمچه و مسلخ عشق، جان به جان آفرین تسلیم نمود.
 


رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا در مورد این شهید بزرگوار می‌فرمایند:

او سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت بود که با ذخیره‌ای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه‌روزی برای خدا و نبرد بی‌امان با دشمنان اسلام، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آستان رحمت الهی فرود آمد و به لقاءالله پیوست.
 


تصاویر کمتر دیده شده از زمان شهادت و تشییع پیکر مطهر شهید حاج حسین خرازی را برای نخستین بار مشاهده کنید.

تصاویر کمتر دیده شده از شهید خرازی

به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، سردار رشید اسلام شهید حاج حسین خرازی در سال 1336 در اصفهان متولد شد؛ وی پس از اتمام دوران دبیرستان، در سال 1355 شمسی به خدمت سربازی اعزام و با فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگان‏‌ها، به سیل خروشان مردم پیوست.

حاج حسین در ابتدای پیروزی انقلاب، با عضویت در کمیته دفاع شهری اصفهان به حراست از جاده‏‌های حساس شهر مشغول بود؛ سپس یک سال پس از انقلاب، همزمان با توطئه گروهک‌‏های ضد انقلاب در گنبد و ترکمن صحرا، به آن منطقه اعزام شد و به فرماندهی نیروها در یکی از محورهای منطقه پرداخت و سپس چندین ماه در منطقه کردستان در راه دفاع از کیان اسلامی جانفشانی کرد.

شهید حسین خرازی، همزمان با آغاز جنگ و سقوط خرمشهر، به خوزستان اعزام شد و در منطقه خط شیر، فرماندهی نیروهای بسیج در مقابله با قوای م بعث را برعهده گرفت؛ عملیات‏‌های فرمانده کل قوا، ثامن‌الائمه، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، خیبر، بدر، والفجر 8 و کربلای 4 و 5 صحنه‏‌های فراوانی از رشادت‏‌ها، ابتکار، خلاقیت و حسن فرماندهی این سردار رشید اسلام بود، ضمن آن که وی در عملیات خیبر در اسفند 1362 نیز، دستِ راست خود را در راه خدا تقدیم کرد.

سرانجام شهید حسین خرازی این سردار رشید سپاه اسلام در جریان عملیات بزرگ و غرورآفرین کربلای 5 در حالی که فرماندهی لشکر 14 امام حسین(ع) را برعهده داشت، در 8 اسفند 1365 در اثر اصابت ترکش به قلبش، به فیض عظمای شهادت نائل آمد و این عملیات، آخرین وداع با جهان مادی و آغاز حیات ابدی او را رقم زد؛ پیکر مطهر این شهید والامقام پس از تشییع با شکوه، در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.

تصاویر کمتر دیده‌شده از زمان شهادت و تشییع پیکر مطهر شهید حاج حسین خرازی را در ادامه این خبر مشاهده کنید.


زندگی نامه ای کوتاه از شهید

روز جمعه ماه محرم سال ۱۳۳۶ در یکی از محله‌های مستضعف نشین اصفهان به نام کوی کلم» خانواده با ایمان خرازی مفتخر به قدوم سربازی از عاشقان اباعبدالله (ع) گشت. هوش و ادب، زینت بخش دوران کودکی او بود و در همان ایام همراه پدر به نماز جماعت و مجالس دینی راه یافت و به تحصیل علوم در مدرسه‌ای که معلمان آنجا افرادی متعهد بودند، پرداخت. اکثر اوقات پس از تکالیف مدرسه به مسجد محله به نام مسجد سید» رفته با صدای پرطنینش اذان و تکبیر می‌گفت.

حسین در دوران فراگیری دانش کلاسیک لحظه‌ای از آموزش مسایل دینی غافل نبوده و در آغاز دوران نوجوانی گرایش زیادی به مطالعه خبرها و کتب اسلامی‌ و انقلابی داشت و به تدریج با امور ی نیز آشنا شد. در سال ۱۳۵۵ پس از اخذ دیپلم طبیعی برای طی دوران سربازی به مشهد اعزام گشت. او ضمن گذراندن دوران خدمت، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. در آن دوره او را برای عملیات سرکوب‌گرانه ظفار به عمان فرستادند ولی او از این سفر به معصیت یاد کرد و حتی نمازش را تمام می‌خواند. از همان روزهای اول انقلاب در کمیته دفاع شهری مسئولیت پذیرفت و برای مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگهای کردستان قامت به لباس پاسداری آراست و لحظه‌ای آرام نگرفت. یک سال صادقانه در این مناطق خدمت کرد و مأموریتهای محوله او را راهی گنبد نمود.

با شروع جنگ تحمیلی به تقاضای خودش راهی خطه جنوب شد و در اولین خط دفاعی مقابل عراقیها در منطقه دارخوین مدت نه ماه، با تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی بسیار کم استقامت کرد و دلاورانی قدرتمند تربیت نمود. در سال ۱۳۶۰ پس از آزادسازی بستان تیپ امام حسین (ع) را رسمیت داد که بعدها با درخشش او و نیروهایش در رشادتها و جانفشانی‌ها، به لشگر امام حسین (ع) ارتقا یافت. حسین شخصاً به شناسایی می‌رفت و تدبیر فرماندهی‌اش مبنی بر اصل غافلگیری و محاصره بود حتی در عملیات والفجر ۳ و ۴ خود او شب تا صبح در عملیات خاکریزش شرکت داشت و در تمامی‌ عملیاتها پیشقدم بود. حسین قرآن را با صدای بسیار خوب تلاوت می‌کرد و با مفاهیم آن مأنوس بود. او علاوه بر داشتن تدبیر نظامی‌، شجاعت کم‌نظیری داشت. معتقد به نظم و ترتیب در امور و رعایت انضباط نظامی‌ بود و در آموزش نظامی‌ و تربیت نیروهای کارآمد اهتمام می‌ورزید. حساسیت فوق‌العاده و دقت زیادی در مصرف بیت‌المال و اجرای دستورات الهی داشت.

از سال ۱۳۵۸ تا لحظه آخر حضورش در صحنه مبارزه تنها ایام مرخصی کاملش هنگام زیارت خانه خدا بود. (شهریور ماه سال ۱۳۶۵) در سایر موارد هر سال یکبار به مرخصی می‌آمد و پس از دیدار با خانواده شهدا و معلولین، با یاران باوفایش در گلستان شهدا به خلوت می‌نشست و در اسرع وقت به جبهه باز می‌گشت. در طول مدت حضورش در جبهه ۳۰ ترکش میهمان پیکر او شد و در عملیات خیبر دست راستش را به خدا هدیه کرد. اما او با آنکه یک دست نداشت برای تامین و تدارکات رزمندگان در خط مقدم تلاش فراوان می‌نمود. در عملیات کربلای ۵ زمانی که در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شد حاج حسین خود پیگیر این امر گردید و انفجار خمپاره‌ای این سردار بزرگ را در روز جمعه ۸/۱۲/۱۳۶۵ به سربازان شهید لشگر امام حسین (ع) پیوند داد و روح عاشورایی او به ندبه شهادت، زائر کربلا گشت و بنا به سفارش خودش در قطعه شهدا و در میان یاران بسیجی‌اش میهمان خاک شد.

سخنان مقام معظم رهبری در مورد شهید 

بسم الله الرحمن الرحیم 
سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت، برادر شهید، حاج حسین خرازی به لقاء الله شتافت و به ذخیره ای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه روزی برای خدا و نبردی بی امان با دشمنان خدا، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آسمان رحمت الهی فرود آمد. او که در طول ۶ سال جنگ قله هایی از شرف و افتخار را فتح کرده بود اینک به قله رفیع شهادت دست یافته است و او که هل من ناصر ینصرنی زمان را با همه وجود لبیک گفته بود اکنون به زیارت مولایش امام حسین (ع) نایل آمده است و او که در جمع یاران لشگر سرافراز امام حسین (ع) عاشقانه به سوی دیار محبوب می‌تاخت، پیش از دیگر یاران، به منزل رسیده و به فوز دیدار نایل آمده است. آری، او پاداش جهاد صادقانه خود را کنون گرفته و با نوشیدن جام شهادت سبکبال، در جمع شهدا و صالحین درآمده است. زندگی و سرنوشت این شهید عزیز و هزاران نفس طیبه‌ای که در این وادی قدم زده‌اند، صفحه درخشنده‌ای ازتاریخ این ملت است. ملتی که در راه اجرای احکام خدا و حاکمیت دین خدا و دفاع از مستضعفین و نبرد با مستکبرین، عزیزترین سرمایه خود را نثار می‌کند و جوانان سرافرازش پشت پا به همه دلبستگی‌های مادی زده پای در میدان فداکاری نهاده و با همه توان مبارزه می‌کنند و جان بر سر این کار می‌گذارند. چنین ملتی بر همه موانع فائق خواهد آمد و همه دشمنان را به زانو در خواهد آورد. ما پس از هشت سال دفاع مقدس همه جانبه و ۶ سال تحمل جنگ تحمیلی، نشانه‌های این فرجام مبارک را مشاهده می‌کنیم و یقینا نصرت الهی در انتظار این ملت مؤمن در مبارزه ایثارگر است…

سید علی ‌ای 
۱۰/۱۲/۱۳۶۵

سخن و وصیتنامه شهید 

خطاب به فرماندهان و رزمندگان اسلام: 
– ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم کلامی‌ و دعایی جز این نباید داشته باشیم: اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.» 
– اگر در پیروزی‌ها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما، این شاید انکار خداست. 
– اگر برای خدا جنگ می‌کنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش کنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. اگر کار برای خداست گفتنش برای چه؟ 
– در مشکلات است که انسانها آزمایش می‌شوند. صبر پیشه کنید که دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم. 
– هر چه که می‌کشیم و هر چه که بر سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد. 
– سهل‌انگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزی‌ها دارد. 
– همه ما مکلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارسایی‌ها بنا به فرمان رهبری، جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی می‌جنگیم نه به قصد پیروزی تنها. 
– مطبوعات ما جنگ را درشت می‌نویسد، درست نمی‌نویسد. 
– مسأله من تنها جنگ است و در همانجا هم مسأله من حل می‌شود. 
– همواره سعی‌مان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم که شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند. 
– من علاقمندم که با بی‌آلایشی تمام، همیشه در میان بسیجی‌ها باشم و به درد دل آنها برسم. 
وصیتنامه اول: 
… از مردم می‌خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است، اول می‌خواهم که آنها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا کنند و از خدا می‌خواهم که ادامه‌دهنده راه آنها باشم. آنهایی که با بودنشان و زندگی‌شان به ما درس ایثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسئولین عزیز و مردم حزب‌الهی می‌خواهم که در مقابل آن افرادی که نتوانستند از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف کنند و الان در کشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بی‌حجابی زده‌اند در مقابل آنها ایستادگی کنید و با جدیت هر چه تمامتر جلو این فسادها را بگیرید. 
وصیت نامه دوم : 
استغفرالله، خدایا امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سوال ن و منکر در روز م و قیامت، به فریادم برس. خدایا دلشکسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت تو را می‌دانم و بس. و بر تو توکل دارم. خدایا تا زمان عملیات، فاصله زیادی نیست، خدایا به قول امام خمینی [ره] تو فرمانده کل قوا هستی، خودت رزمندگان را پیروز گردان، شر مدام کافر را از سر مسلمین بکن. خدایا! از مال دنیا چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم. خدایا! تو خود توبه مرا قبول کن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهره‌مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم … می‌دانم در امر بیت المال امانتدار خوبی نبودم و ممکن است زیاده‌روی کرده باشم، خلاصه برایم رد مظالم کنید و آمرزش بخواهید.

والسلام 
حسین خرازی – ۱/۱۰/۱۳۶۵

خاطراتی از شهید حسین خرازی

جنگ را فراموش نکنی

حسین خرازی تصمیم به ازدواج گرفته بود و برای عمل به این سنت نبوی از مادر من مدد جست، او با مزاح به مادرم گفته بود که: من فقط ۵۰ هزار تومان پول دارم و می‌خواهم با همین پول خانه و ماشین بخرم و زن هم بگیرم!» بالاخره مادرم پس از جستجوی بسیار، دختری مؤمنه را برایش در نظر گرفت و جلسه خواستگاری وی برقرار شد و آن دو به توافق رسیدند. او که ایام زندگی‌اش را دائماً در جبهه سپری کرده بود اینک بانویی پارسا را به همسری برمی‌گزید. مراسم عقد آنها در حضور رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (ره) برگزار شد. لباس دامادی او پیراهن سبز سپاه بود. دوستانش به میمنت آن شب فرخنده یک قبضه تیربار گرنیوف را به همراه ۳۰ فشنگ، کادو کرده و به وی هدیه دادند و بر روی آن چنین نوشتند: جنگ را فراموش نکنی!» فردا صبح حسین تیربار را به پادگان بازگرداند و به اسلحه‌خانه تحویل داد و با تکیه بر وجود شیرزنی که شریک زندگی او شده بود به جبهه بازگشت.

عشق عاقل

در عملیات خیبر، دشمن منطقه را با انواع و اقسام جنگ افزارها و بمبهای شیمیایی مورد حمله قرار داده بود. حسین در اوج درگیری به محلی رسید که دشمن آتش بسیار زیادی روی آن نقطه می‌ریخت. او به یاری رزمندگان شتافت که ناگهان خمپاره‌ای در کنارش به فریاد نشست و او را از جا کند و با ورود جراحتی عمیق بر پیکر خسته‌اش، دست راست او قطع گردید. در آن غوغای وانفسا، همهمه‌ای بر پا شد. خرازی مجروح شده! امیدی بر زنده ماندنش نیست.» همه چیز مهیا گردید و پیکر زخم خورده او به بیمارستان یزد انتقال یافت. پس از بهبودی، رازی را برای مادرش بازگو کرد که هرگز به کس دیگری نگفت: حالم هر لحظه وخیمتر می‌شد تا اینکه یک شب، بین خواب و بیداری، یکی از ملائک مقرب درگاه الهی به سراغم آمد و پرسید: حسین! آیا آماده رفتن هستی، یا قصد زنده ماندن داری؟» من گفتم: فعلاً میل ماندن دارم تا با آخرین توان، به مبارزه در راه دین خدا ادامه دهم.» به همین جهت او تا لحظه آخر، عنان اختیار بر گرفت و هرگز از وظیفه‌اش غافل نماند.

دعوت پرفیض

حسین دو روز قبل از شهادتش گفت: خودم را برای شهید شدن کاملاً آماده کرده‌ام.» او که روحی متلاطم از عشق خدمت به سربازان اسلام داشت وقتی متوجه شد ماشین غذای رزمندگان خط مقدم در بین راه مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفته است به شدت ناراحت شد و با بیسیم از مسئولین تدارکات خواست تا هر چه زودتر، ماشین دیگری بفرستند و نتیجه را به او اطلاع دهند. پس از گذشت چند ساعتی ماشین جلوی سنگر ایستاد و حاج حسین در حالی که دشمن منطقه را گلوله باران می‌کرد برای بررسی وضعیت ماشین از سنگر خارج شد. یکی از تخریب‌چی‌ها در حال مصاحفه با او می‌خواست پیشانی‌اش را ببوسد که ناگهان قامت چون سرو حسین بر زمین افتاد. اصلاً باورم نمی‌شد حتی متوجه خمپاره‌ای که آنجا در کنارمان به زمین خورد، نشدم. بلافاصله سر را بلند کردم. ترکشهای موثر و درشتی به سر و گردن او اصابت کرده بود. هشتم اسفند سال ۱۳۶۵ بود و حاج حسین از زمین به سوی آسمان پرکشید و پیشانی او جایگاه بوسه عرشیان گشت

آخرین دیدار

در مدت جنگ من و پسرم ۲ همرزم بودیم. حسین فرمانده لشگر بود و من اغلب به امور تدارکاتی و امدادگری می‌پرداختم. اول اسفند سال ۱۳۶۵ به بیمارستان شهید بقایی اهواز آمد و در حالی که با همان یک دست رانندگی می‌کرد در حین گشت داخل شهر، شروع به صحبت کرد: بابا من از شما خیلی ممنونم چون همه از شما راضی هستند به خصوص رییس بیمارستان، مرحبا بابا، سرافرازم کردی.» من که سربازی در خدمت اسلام بودم گفتم: هر چه انجام داده‌ام وظیفه‌ای در راه نظام مقدس جمهوری اسلامی بوده، کار من در مقابل این خدمت و فداکاری که تو انجام می‌دهی، هیچ است و اصلاً قابل مقایسه نیست.» این آخرین دیدار ما بود و سالهاست که مشام جان من از عطر خوش صحبتهای حسین در آن روز معطر است

راننده قایق

یک روز قرار بود تعدادی از نیروهای لشگر امام حسین (ع) با قایق به آن سوی اروند بروند. حاج حسین به قصد بازدید از وضع نیروهای آن سوی آب، تنهایی و به طور ناشناس در میان یکی از قایقها نشست و منتظر دیگران بود. چند نفر بسیجی جوان که او را نمی‌شناختند سوار شده، به او گفتند: برادر خدا خیرت بدهد ممکن است خواهش کنیم ما را زودتر به آن طرف آب برسانی که خیلی کار داریم.» حاج حسین بدون اینکه چیزی بگوید پشت سکان نشست، موتور را حرکت داد. کمی‌ جلوتر بدون اینکه صورتش را برگرداند سر صحبت را باز کرد و گفت: الان که من و شما توی این قایق نشسته‌ایم و عرق می‌ریزیم، فکر نمی‌کنید فرمانده لشگر کجاست و چه کار می‌کند؟» با آنکه جوابی نشنید، ادامه داد: من مطمئنم او با یک زیرپوش، راحت داخل دفترش جلوی کولر نشسته و مشغول نوشیدن یک نوشابه تگری است! فکر می‌کنید غیر از این است؟» قیافه بسیجی بغل دستی او تغییر کرد و با نگاه اعتراض‌آمیزی گفت: اخوی حرف خودت را بزن». حاج حسین به این زودی‌ها حاضر به عقب‌نشینی نبود و ادامه داد. بسیجی هم حرفش را تکرار کرد تا اینکه عصبانی شد و گفت: اخوی به تو گفتم که حرف خودت را بزن، حواست جمع باشه که بیش از این پشت سر فرمانده لشگر ما صحبت نکنی اگر یک کلمه دیگر غیبت کنی، دست و پایت را می‌گیرم و از همین جا وسط آب پرتت می‌کنم.» و حاج حسین چیزی نگفت. او می‌خواست در میان بسیجی باشد و از درد دلشان با خبر شود و اینچنین خود را به دست قضاوت سپرد

 

حضور در جبهه

قلب جبهه‌های غرب و جنوب از ابتدا در حضور عاشقانه او می‌تپید و جبهه مجذوب تکاپوی خالصانه‌اش، برگی زرین از آغاز تا انتها را نقش داد.

 

نام عملیات

تاریخ عملیات

مسوولیت شهید

۱

 ثامن الائمه ۰۵ /۰۷/۱۳۶۰   فرماندهی محور

۲

 طریق القدس ۰۸ /۰۹/۱۳۶۰   فرماندهی محور

۳

 فتح المبین ۰۲ /۰۱/۱۳۶۱   فرماندهی تیپ امام حسین (ع)

۴

 بیت المقدس ۱۰ /۰۲/۱۳۶۱   فرماندهی تیپ امام حسین (ع)

۵

 رمضان ۲۳ /۰۴/۱۳۶۱   معاونت عملیات سپاه سوم

۶

 محرم ۱۰ /۰۸/۱۳۶۱   معاونت عملیات سپاه سوم

۷

 والفجر مقدماتی ۱۷ /۱۱/۱۳۶۱   معاونت عملیات سپاه سوم

۸

 والفجر ۱ ۲۱ /۰۱/۱۳۶۲   معاونت عملیات سپاه سوم

۹

 والفجر ۲ ۲۹/۰۴/۱۳۶۲   فرمانده لشگر امام حسین (ع)

۱۰

 والفجر ۳ ۰۷/۰۵/۱۳۶۲   فرمانده لشگر امام حسین (ع)

۱۱

 والفجر ۴ ۲۷/۰۷/۱۳۶۲   فرمانده لشگر امام حسین (ع)

۱۲

 خیبر ۰۳/۱۲/۱۳۶۲   فرمانده لشگر امام حسین (ع)

۱۳

 بدر ۱۹/۱۲/۱۳۶۳   فرمانده لشگر امام حسین (ع)

۱۴

 والفجر ۸ ۲۰/۱۱/۱۳۶۴   فرمانده لشگر امام حسین (ع)

۱۵

 کربلای ۴ ۰۳/۱۰/۱۳۶۵   فرمانده لشگر امام حسین (ع)

منبع: سایت صبح , سایت شهید آوینی


شهید خرازی به روایت شهید آوینی

… وقتی از این کانال که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند می داده اند بگذری ، به فرمانده » خواهی رسید ، به علمدار .

اورا از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت . چه می گویم چهره ریز نقش و خنده های دلنشینش نشانه ی بهتری است. مواظب باش ، آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم می کنی . اگر کسی او را نمی شناخت ، هرگز باور نمی کرد که با فرمانده لشکر مقدس امام حسین (ع) رو به رو است .

ما اهل دنیا ، از فرمانده لشکر ، همان تصویری را داریم که در فیلم های سینمایی دیده ایم . اما فرمانده های سپاه اسلام ، امروز همه آن معیار ها را در هم ریخته اند.

حاج حسین را ببین ، او را از آستین خالی دست راستش بشناس . جوانی خوشرو ، مهربان و صمیمی ، با اندامی نسبتا لاغر و سخت متواضع. آنان که درباره او سخن گفته اند بر دو خصلت بیش از خصائل وی تاکید کرده اند: شجاعت و تدبیر .

حضور حاج حسین در نزدیکی خط مقدم درگیری، بسیار شگفت انگیز بود . اما می دانستیم او کسی نیست که بیهوده دل به دریا بزند. عالم محضر خداست و حاج حسین کسی نبود که لحظه ای از این حضور ، غفلت داشته باشد . اخذ تدبیر درست ، مستم دسترسی به اطلاعات درست است. وقتی خبردار شدیم که دشمن با تمام نیرو ، اقدام به پاتک کرده ، سرّ وجود او را در خط مقدم دریافتیم.

شهید سید مرتضی آوینی _گنجنه آسمانی ، ص ۱۶۵


در زمانی که احمد کاظمی فرمانده نیروی هوایی بود، سردار شهید حسن تهرانی مقدم به عنوان جانشین حاج احمد معرفی شد.
 
وقتی از احمد دم می‌زند به آتشفشانی می‌ماند که کلمات آتشین از درونش فوران می‌کنند. او می‌خواهد از خدمات احمد در نیروی هوایی بگوید و کارهایی که او در این مدت انجام داد. می‌گوید در رابطه با جنگ خیلی‌ها صحبت کردند ولی این بعد احمد ناشناخته مانده است. بیشتر حرف‌هایش، به دلایل امنیتی ناگفته می‌ماند و فقط به این بسنده می‌کند که احمد در نیروی هوایی تحولی به وجود آورد که تا آن زمان فرمانده‌ای نتوانسته این چنین کاری بکند.

نتیجه تصویری برای شهید حسن تهرانی مقدم

می‌گفت هنوز هست، جاری است. آثار وجودش، برکاتش، می‌گفت بعد از شهادتش حضور مستمرش در کارها عند ربهم یرزقون» را برایش معنا کرده. می‌گفت یک شهید واقعی دیده آن هم به معنای تمام و کاملش، او را دوست می‌داشت آن گونه که برادر، برداری را می‌پسندید آن گونه که رفیق، رفیقش را. اما حرف او این نبود. همه حرفش از یک ریشه بود، یک طراوت، یک حضور.

همسنگر حاج‌احمد می‌خواست گوشه‌ای از مدیریت سالم را نشان بدهد. مدیریتی که نه ریشه در اومانیسم داشته باشد و نه از ما بهتران آن را برای نظم دادن به سیستم جهانی خود و برای استثمار انسان‌ها چیده باشند. مدیریتی که در آن هر انسان ابتدا بنده خداست و بعد قسمتی از یک مجموعه خدایی. نه یک جزء که بدون اینکه بداند چه می‌کند باید وظایفش را انجام دهد. مدیریتی که در آن عبد خدا بودن دیگر یک شعار نیست، رسم است و زندگی برای جهانی دیگر را زیر سوال نمی‌برد.

ما بسیار شنیده‌ایم که باید پایه علوم انسانی از نو بنا شود و به جای استفاده از دکترین‌های وارداتی باید به سراغ هویت خودمان برویم. بسیار شنیده‌ایم شیخ بهایی‌ها و شیخ طوسی‌ها جور دیگری مدیریت می‌کرده‌اند؛ صحیح و دقیق و کارا. اما شاید این حرف‌ها جزو باورهای‌مان نباشد یا حداقل باور مدیران‌مان و درس خوانده‌های‌مان نباشد که می‌شود از توی همین هویت و همین فلسفه زندگی مدیریتش را هم اخذ کرد.

سردار شهید ‌حسن مقدم» همه سعی‌اش را کرد، نشان‌مان دهد که حاج‌احمد یک مدیر بود از همان‌هایی که مدیریتش عجیب کارا بود. او شروع کرد برایمان از صفات حاج‌احمد در کار گفت و خواست که صاحب نظرها بیایند و تحقیق کنند شاید یک کتاب ناطق، قدری این نظام خسته مدیریتی کشور را تکان بدهد، حتی بعد از شهادتش.

 

طرح/ شهید حسن طهرانی مقدم

* حاجی یک نقطه نبود یک جریان بود

حاجی یک نقطه نبود بلکه یک جریان بود، یعنی در غیابش توانستم کارهایم را به ثمر برسانم. حتی بعد از شهادتش درست مثل وقتی که بود هر روز کار را با ابلاغ او شروع می‌کنم اگر اشتباه کنم حاجی گوشزد می‌کند انگار که همیشه هست.

* جاهایی در جنگ که حاجی حضور داشت نقطه پیروزی ما و یأس دشمن بود

جاهایی در جنگ که حاجی حضور داشت نقطه پیروزی و یأس دشمن بود. مثلا در عملیات محرم دست منافقین را به کلی قطع کرد یا در کردستان عراق ناآرامی‌ها را خواباند. علت هم بنایی نگاه نکردن او به مسایل بود. مسایل در مرام او باید از ریشه حل می‌شدند ولو اینکه هر درد را موقتا باید با مسکن آرام کرد اما درد نیازمند یک درمان واقعی است. یعنی در مدیریت بحران که جنگ یکی از بزرگ‌ترین بحران‌هاست باید علاوه بر مقطعی و ضربتی عمل کردن، ترتیباتی به طور موازی چیده شود تا همراه با رشد آرامش و پاسخ دادن مسکن‌ها پایه محکم آن تدبیر بتواند اصل مرض را درمان کند. این ترتیبات، نیاز به مطالعه، شناخت محیط، دانستن راه کارهای مشابه دارد و شاید در مواقع بحران خیلی‌ها اینقدرها طاقت دراز مدت فکر کردن را نداشته باشند و این یعنی عین تدبیر. پس مدیر باید مدبر هم باشد.

* حاج احمد آزادگی‌خواه و تسلیم‌ناشدنی بود

یکی از آفت‌های مدیریتی، س مدیران است. مدیر وقتی بخواهد مجموعه را آن طور که هست حفظ کند، دیگر جایی برای ایده‌های نو، پیشرفت و تحول باقی نمی‌ماند. سردار کاظمی در هر مجموعه‌ای که وارد می‌شد به تحول فکر می‌کرد.

سردار کاظمی به من می‌گفت، می‌روم شده پادگان ولیعصر را می‌فروشم پول برایت می‌آورم، فقط تو برو سلاحی که جنگ ما با دشمن را نامتقارن می‌کند، بساز”. نتیجه آن طرز تفکر هم اینکه امروز نیروی هوایی سپاه اولین هلی‌کوپتر تک سرنشین را کاملاً موفق ساخته است. آن هم از طراحی تا تولید.

در پخش هواپیمای بدون سرنشین سه مدل هواپیما ساخته است که هر کدامش در محیط رزم خود نوآوری جدیدی است. در پخش پدافند موشک زمین به هوا، ساماندهی پدافند موشکی، سیستم‌های هوشمندی طراحی و ساخته شده است و همه اینها ثمره مدیریت شهید کاظمی است. نمره روح آزادگی‌خواه و تسلیم نشدنی‌اش. اینگونه فکر کردن خلاقیت می‌خواهد و البته جرات. آن هم جراتی که از یک اعتقاد مقدس سرچشمه بگیرد و در وجودت یقینی شده باشد. تنها ققنوس می‌تواند در دامنه آتشفشان مسکن کند، لذا مدیر باید آزاده باشد، جرأت داشته باشد و به یک زندگی عادی تن در ندهد.

*‌ شهید کاظمی کارها را از کل به جزء طبقه‌بندی می‌کرد

نکته بعدی سیستمی فکر کردن سردار کاظمی بود. البته نه در بعد انسانی که در بعد روشی. احمد کاظمی با ورودش به نیروی هوایی، سازمان‌های عریض و طویل را جمع کرد و سیستم، شاخه‌ای شد. شاخه‌های پویای علمی و عملیاتی، شاخه‌ای کار کردن علاوه بر نظم و زمین نماندن کارها، باعث پرداختن جزیی‌تری به مسایل و ایجاد خلاقیت در کار می‌شود. البته به شرط آنکه آدم‌های مجموعه، خودشان را هم شاخه‌ای نکند. یعنی در عین حفظ کلیت وجودشان و فراموش نکردن ابعاد مختلف روحشان، کارهایشان را منظم انجام دهند؛ درست مثل خود شهید کاظمی که کارها را از کل به جزء طبقه‌بندی می‌کرد و افراد را در حیرت کارهای تلمبار شده نمی‌گذاشت. پس مدیر باید علاوه بر کلی‌نگری با ذهنی منظم بتواند جزئیات را ترسیم کند.

* پا به پای مجموعه تکنیکی و فنی فکر می‌کرد

در مورد تخصصی فکر کردن هم بسیار تاکید داشت. من با هفت فرمانده کار کرده‌ام اما حاج‌ احمد چیز دیگری بود. بر مسائل فنی تسلط داشت. به تحقیقات معتقد بود و خودش سعی می‌کرد پا به پای مجموعه تکنیکی و فنی فکر کند. با آنکه خلبان نبود همه از او می‌پرسیدند کجا خلبانی را یاد گرفته. فکر نکنید غلو می‌کنم چون خودم روی مسایل فنی و علمی احاطه دارم به شما می‌گویم که برایم این همه تسلط عجیب است. برای من که هیچ برای بچه‌های فنی و تخصصی هم مبهوت‌کننده بود. می‌گفت هم استراتژیک بود هم تاکتیکی. هم نظریه‌پرداز هم مرد عمل و نتیجه اینها می‌شد فکر جامع و مدیریت جامع. بنابراین مدیر باید بتواند با متخصص‌ها هم‌فکری کند.

* توانمندی همه را وارد کار می‌کرد

سردار کاظمی مثل بقیه نبود فکر نمی‌کرد این چپی است، این راستی. از پتانسیل همه استفاده می‌کرد، توانمندی همه را وارد کار می‌کرد، در برخورد با آدم‌ها سعه صدر داشت؛ درست مثل آنچه یک شیعه باید باشد. مدیر شیعه که دیگر جای خود دارد. پس مدیر باید بتواند پتانسیل نیروهایش را ببیند، با نگاه کریمانه نگاهشان کند و از آنها بهترین استفاده را بکند.

* حاج احمد به تحرک، حرکت به جلو و توسعه هدف‌گیری شده اعتقاد داشت

سردار کاظمی جوان‌گرا بود. به نیروهای جوان اعتقاد داشت و به خلاقیت و انرژی بالایشان برای ایجاد تحول میدان می‌داد. همیشه تاکید داشت که فرماندهان باید جوان باشند. می‌گفت ما می‌رویم ولی باید سیستمی به جا بگذاریم که توانش برای ایجاد تحول بالا باشد و این از عهده جوان‌ترها برمی‌آید. هر فرماندهی از ترس توبیخ هم که شده، از ترس اینکه نکند سیستم اشتباه کند و بازخورد عملیاتی‌اش آبروی فرمانده را ببرد، می‌رود سراغ باتجربه‌ها. ولی سردار کاظمی نظر دیگری داشت؛ چون به تحرک، حرکت به جلو و توسعه هدف‌گیری شده اعتقاد داشت و می‌گفت مدیر باید به نیروی جوانش میدان بدهد.

* سردار کاظمی همیشه با اطلاعات خودش تصمیم می‌گرفت

چیزی که نباید از قلم بیفتد این است که سردار کاظمی همیشه با اطلاعات خودش تصمیم می‌گرفت، نه به حرف‌های به دست آمده از این و آن. او اعتقاد داشت آدمی که مسئولیت دارد برود خودش شرایط را لمس کند، خطرات و سختی‌های کار را ببیند و بعد با توجه به گزارشات و اطلاعات دیگران تصمیم بگیرد. می‌گفت این بچه‌های مردم دست ما امانت‌اند. می‌رفت تحقیق می‌کرد، سیستم‌ها را چک می‌کرد جز به جز طرح‌ریزی و برنامه‌ریزی می‌کرد و نتیجه اینها می‌شد یک مدیریت صحیح و مدبری که اهل بازی خوردن نیست.

حاج احمد مدیریتش مدیریت کنترل از راه دور و ویدئو کنفرانسی نبود. شاهد مثال‌هایش را هم برایمان می‌آورد. مثلا در فتح خرمشهر جایی که برای ما فاصله پیروزی و شکست به اندازه مو باریک بود و آنقدر خودمان و تجهیزات‌مان خسته بودیم که نفسی باقی نمانده بود و یک اشتباه می‌توانست از پا در بیاوردمان؛ سردار کاظمی یک بلد خواست تا در خیابان‌ها گم نشود. خودش رفت و شرایط را دید و نتیجه‌اش شد یک تصمیم درست. خرمشهر را خدا آزاد کرد آن هم به دست همین بچه‌های مخلص و البته بصیر. پس مدیر باید در متن ماجرا باشد، وسط معرکه نه بیرون گود و بعد تصمیم بگیرد.

* رنگ احمد رنگ خدایی بود

در یکی از عملیات‌ها که علیه منافقین بود، قرار می‌شود منطقه‌ای را با موشک هدف قرار دهیم. من، موشک‌ها را آماده کرده بودم، سوخت زنده با سیستم برنامه‌ریزی شده؛ موشک‌ها هم از آن موشک‌های مدرن نقطه‌زنی بود. ایشان از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آماده‌ای؟ گفتم: بله. گفت: موشک‌ها چقدر می‌ارزد؟» گفتم: می‌خواهی بخری؟! گفت: بگو چقدر می‌ارزند؟»
 
خیلی بعید است شما فرمانده‌ای وسط عملیات‌گیر بیاوری که اینقدر با حساب و مدبرانه عمل کند. هر کسی دوست دارد اگر کارش تمام است تیر خلاص را بزند و بیاید با این موفقیت عکس بیگرد، ولی سردار کاظمی در کوران عملیات، بیت‌المال و رضای خدا را در نظر می‌گرفت. می‌دانید چرا؟ چون مولایش امیرالمؤمنین‌(ع) بود که وقتی می‌خواست کار دشمن را تمام کند، کمی صبر کرد نکند هوای نفس، حتی کمی، غالب باشد و بعد برای رضای خدا قربتا الی الله دشمن را نابود کرد.

همه این خصوصیات را که گفتیم شاید کم و بیش با شرح و تفصیل بشود توی کتاب‌های مدیریتی پیدا کرد. هر چند که در بررسی‌ رفتارهای مدیرانی چون شهید کاظمی این صفات را به صورت بومی برای ما ترسیم می‌کند و فکر می‌کنم بعضی از این دکترین‌ها با ظرافت‌های خاص عملیاتی کردن‌شان را باید در نوع ایدئولوژی و رفتارهای چنین مدیران موفقی پیدا کرد اما هیچ کجا نمی‌نویسند مدیر باید برای رضای خدا کار کند. نمی‌نویسند مدیر باید گروه را طوری رهبری کند که سر خط باشد و آخرش هم طوری رهبری کند که همه یادشان باشد که بنده خدا هستند. اما فکر می‌کنم شاه کلید موفقیت مدیریت شهید کاظمی درست همین نقطه باشد، رنگ خدایی‌اش.

سردار شهید مقدم هم با آن همه صفات ریز و درشت که گفت، مبهوت همین یکی مانده بود. همین رنگ، رنگ خدا که خودش خیلی زود بعد از برادر خوبش حاج احمد به این رنگ درآمد و خدایی شد.


سردار شهید حسن تهرانی مقدم از اصلی ترین مهره های تاثیرگذار در بنیان گذاری واحد توپخانه و صنایع موشکی جمهوری اسلامی ایران است. این شهید والامقام به منظور راه اندازی و توسعه توان دفاعی کشور در ساخت و تجهیز صنایع موشکی، به مدت ۲۵ سال از عمر شریف خود را مخلصانه در این مسیر صرف کرد تا جایی که پدر موشکی ایران نام گرفت.

تولد، دوران کودکی و تحصیلات

شهید حسن تهرانی مقدم در تاریخ ۶ آبان سال ۱۳۳۸ در محله سرچشمه تهران دیده به جهان گشود. پس از طی تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، در سال ۱۳۵۶ در رشته مهندسی صنایع مدرسه عالی تکنیکیوم نفیسی قبول و مشغول به تحصیل شد و در سال ۱۳۵۸ موفق به اخذ مدرک کارشناسی در رشته مهندسی صنایع گردید. این شهید بزرگوار در ادامه مسیر علم آموزی خود، طی سال های ۱۳۶۹ و ۱۳۷۴ در مقاطع کاردانی و کارشناسی رشته مهندسی ریخته گری در دانشگاه شهید رجایی به فراگیری علم و دانش پرداخت.

تصویر مرتبط

سوابق نظامی و شغلی

شهید تهرانی مقدم در سال های شکل گیری انقلاب اسلامی ایران  همراه با برادرش حضوری فعالانه داشت. پس از پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در سن ۲۱ سالگی به عنوان مسئول بخش اطلاعات سپاه به عضویت این سازمان درآمد.در دوران جنگ تحمیلی و پس از عملیات ثامن الائمه که دستاورد آن شکسته شدن حصر آبادان بود، غنایم جنگی از جمله آتشبارهای نیروهای دشمن به دست رزمندگان اسلام افتاد. با تعمیر و راه اندازی آتشبارهای عراقی، کم کم مسیرها در جهت شروع به کار و آغاز فعالیت توپخانه سپاه پاسداران هموار شد.در سال ۱۳۶۱ و پس از عملیات فتح المبین، شهید تهرانی مقدم موفق به سازماندهی و تاسیس توپخانه سپاه شد و از آنجایی که توان فکری بالایی در زمینه توان موشکی داشت، در سال ۱۳۶۲ مامور راه اندازی فرماندهی موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. وی همچنین در سال ۱۳۶۴ به کسب عنوان فرمانده موشکی نیروی هوایی سپاه نایل گشت.شهید تهرانی در شکل گیری یگان موشکی حزب الله لبنان نیز نقش موثری داشته و از طریق آموزش و آماده سازی نیروهای حماس و حزب الله در زمین توان موشکی، تاثیر غیر قابل انکاری در پیروزی جنگ های ۳۳ روزه لبنان و ۲۲ روزه غزه بر جای گذاشت.از دیگرعناوین شغلی در طول دوران عمر با برکت شهید تهرانی مقدم، می توان به جانشینی نیروی هوا فضای سپاه و ریاست سازمان خودکفایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اشاره کرد.

شهید تهرانی

دستاوردهای ارزشمند موشکی

ایده های ناب و ابتکاراتی که شهید حسن تهرانی مقدم در پیشبرد صنعت موشکی کشور به کار بست، در نهایت سبب دستیابی ایران به فناوری بومی در زمینه طراحی و تولید موشک های سوخت جامد شد. شهید تهرانی مقدم و همکارانش توانستند در سال ۱۳۶۶ اولین موشک ایرانی به نام موشک نازعات را تولید و وارد سامانه موشکی کشور کنند. بدین ترتیب اولین گام ها در مسیر خودکفایی جمهوری اسلامی ایران در ساخت سامانه های موشکی برداشته شد.در ادامه این مسیر، در سال ۱۳۷۰ اولین موشک ایرانی با سوخت مایع به نام شهاب ۱ پا به عرصه ظهور گذاشت و فعالیت های مرتبط با ساخت موشک های سوخت جامد نیز به طور پیگیر و مستمر ادامه یافت. در سال ۱۳۷۷ موفقیت دیگری در عرصه توان موشکی به وقوع پیوست و موشک شهاب ۳ به جمع تجهیزات موشکی کشور اضافه شد. روند پیشرفت در زمینه فناوری تولید داخلی موشک در همین نقطه متوقف نماند و تیم متخصص شهید تهرانی مقدم و همکارانش توانستند با تکیه بر خلاقیت و توانمندی های داخلی، موفق به ساخت موشک فاتح ۱۱۰ با سوخت جامد و با بردی بیش از ۲۰۰ کیلومتر شوند. با ساخت این موشک، ایران توانست به فناوری طراحی و تولید موشک های دقیق زن دست یابد. عنوان پدر موشکی ایران به دلیل ارائه خدمات بی نظیر و پشتکار مثال زدنی در عرصه توسعه و پیشرفت سیستم موشکی کشور به شهید تهرانی مقدم تعلق گرفت.

خصوصیات شخصیتی و اخلاقی شهید

شهید تهرانی مقدم از منظر شخصیتی انسانی باتقوا، خوش اخلاق، با اخلاص، شوخ طبع، فروتن، مقاوم، فداکار و پرتلاش بود. این شهید گرانقدر از نظر ولایی دارای اعتقادی قوی و راسخ بود و نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت ع علاقه و محبت فراوانی داشت. بنا به گفته خانواده و نزدیکان این شهید، ایشان همواره در امور مختلف، متوکل و متوسل به خاندان طهارت ع می شد و از آنان مدد می جست. ایشان به نماز اول وقت توجه ویژه ای داشت و حتی در سخت ترین موقعیت ها نسبت به انجام آن اهتمام می ورزید.از ویژگی های شاخصی که در مورد شهید تهرانی مقدم می توان برشمرد، کمک به نیازمندان و رسیدگی به اقشار ضعیف جامعه از جمله ایتام بود. در همین راستا، این شهید والامقام موسسه ای خیریه ای داشت که به صورت گمنام فعالیت می کرد.ارتباط صمیمی و دوستانه شهید تهرانی با افراد خانواده و دوستان و آشنایان به حدی نمایان بود که توجه همگان را به خود جلب می کرد. ایشان به همین ترتیب در برخورد با نیروهایی که تحت مدیریت ایشان مشغول به کار بودند، اهل غرور و تکبر نبود و پیوسته رفتاری صمیمانه، نزدیک و بی ریا با همه داشت .شهید تهرانی در بعد مدیریتی نیز الگوی بسیار موفق و شناخته شده ای بود و شیوه های نوینی که ایشان در اعمال مدیریت و اداره امور به کار می بست، منجر به حصول موفقیت های چشمگیر در جهت تعلیم و تربیت افراد متخصص و توانمند و با سطح تعهد بالا شد.سردار شهید تهرانی مقدم مجاهدی خستگی ناپذیر بود و همواره با برخورداری از روحیه صبر و پایداری در برابر مشکلات و موانع، به اهداف بلندی که در سر داشت، دست می یافت. حاج حسن تهرانی مقدم دشمنی ویژه ای با رژیم اشغالگر اسرائیل داشت و معتقد بود باید کاری کرد که اسرائیل با شنیدن نام شیعه به لرزه بیفتد.

تصویر مرتبط

نحوه شهادت

شهید تهرانی مقدم تا روزهای پایان عمر پر ثمر خود مشغول انجام وظایف محوله و رسیدگی به امور تحقیقاتی و فعالیت های علمی بود. سرانجام در تاریخ ۲۱ آبان ماه سال ۱۳۹۰ و در شرایطی که سردار تهرانی مقدم به همراه جمعی از همکارانش در زاغه مهمات سپاه واقع در پادگان مدرس شهرستان ملارد، در حال تدارک آزمایش موشکی دیگری بودند، بر اثر حادثه انفجار مهمات به درجه والای شهادت نایل شد.


کنولوژی ساخت موشک یک توان بالا و دانش به روز را می‌طلبد که جمهوری اسلامی ایران به عنوان کشوری که تا کنون آغاز کننده و حامی هیچ جنگ و تهاجمی نبوده است توانسته به برکت حضور دانشمندان برجسته، متعهد، مومن و توانای خود به آن دست پیدا کند.

این که جایگاه موشک برای کشورهایی که مورد تهدید کشورهای زورگو قرار می‌گیرند تا چه اندازه دارای اهمیت است محل یادداشت من نیست کما این که هر ذهن بیدار و عقل سلیمی می‌داند داشتن ابزار بازدارنده برای حفظ امنیت هر کشوری دارای اهمیت است، اما در این مجال می‌خواهم به پاس روز بزرگداشت پدر موشکی ایران یادی از شهید والامقام حسن تهرانی مقدم داشته باشم.

حسن تهرانی مقدم در ششم آبان ماه ۱۳۳۸در محله سرچشمه تهران متولد شد و پس از طی تحصیلات مقدماتی، موفق به اخذ مدرک کاردانی و کارشناسی در رشته مهندسی صنایع شد.

وی که در اولین روزهای تشکیل سپاه پاسداران به عضویت سپاه درآمده بود، در دوران جنگ عراق و ایران نخستین فرمانده توپخانه سپاه و بنیانگذار آن به شمار می رفت.

پس از آن تهرانی مقدم توپخانه را به حسن شفیع‌زاده سپرد و خود به یگان موشکی سپاه رفت و مسئولیت یگان موشکی را برعهده گرفت. او همچنین در تشکیل و بنیان‌گذاری فرماندهی موشکی سپاه بسیار تأثیرگذار بود.

شهید حسن تهرانی مقدم با پایان جنگ وارد تحقیقات و توسعه فعالیت‌های موشکی سپاه پاسداران شد و در سازمان جهاد خودکفایی سپاه به عنوان مسئول سازمان مشغول به کار شد.

 

حسن تهرانی مقدم، در مقطع تحصیلی کاردانی و کارشناسی در دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی مشغول به تحصیل بود. وی درمرحله نخست در سال ۱۳۶۹ مقطع کاردانی و سپس در سال ۱۳۷۴ در دوره کارشناسی مهندسی ریخته‌گری در این دانشگاه دانش‌آموخته شد.

سردار سرلشکر پاسدار شهید حسن تهرانی‌مقدم از بنیانگذاران اصلی صنایع موشکی جمهوری اسلامی ایران و بنیانگذار توپخانه و موشکی سپاه در دوران پر افتخار هشت سال دفاع مقدس و مسئول سازمان خودکفایی و تحقیقات صنعتی سپاه پاسداران، بود.

این شهید گرانقدر تقریبا ۲۵ سال از عمر خود را در ایجاد و توسعه این بخش از توان دفاعی قرار داده بود و به عنوان پدر موشکی ایران لقب گرفت.

تهرانی مقدم به علت شغل پدرش (محمود تهرانی مقدم)، که به پیشه خیاطی مشغول بود، به محله شکوفه و سپس به محله بهارستان تهران نقل مکان کرد و مقاطع ابتدایی و دبیرستان را در همین مناطق گذراند.

وی در مسجد زینب کبرای سرچشمه، زیر نظر آیت‌الله سیدعلی لواسانی امام جماعت و مدیر مسجد،‌ تعلیمات دینی و مقدمات آشنایی با اسلام را فرا گرفت و به همراه برادرانش در گروه سرود مسجد شروع به فعالیت کرد. این گروه سرود، هسته‌ اصلی گروه سرودی بود که در روز ۱۲ بهمن ۵۷ در فرودگاه مهرآباد و در مراسم استقبال از امام(ره) به اجرای برنامه پرداخت.

شهید بزرگوار حاج حسن تهرانی‌مقدم پس از پایان دوره تحصیلات متوسطه در رشته صنایع(برش قطعات صنعتی) در مقطع فوق دیپلم مدرسه عالی تکنیکیوم نفیسی پذیرفته شد. همزمان با اوج‌گیری فعالیت انقلابی، تحت تاثیر برادرش (محمد) به صف انقلابیون پیوست.

او در روزهای منجر به پیروزی انقلاب به اتفاق دوستانش در فعالیت‌های زیرزمینی، نارنجک‌های دستی می‌ساخت که با استفاده از سه راهی لوله آب تولید می‌شد. و از همین طریق توانیت شب ۲۲ بهمن در میدان امام حسین(فوزیه سابق) با پرتاب نارنجک دستی یک خودروی نظامی ارتش را مصادره و سرهنگ سوار بر خودرو را به اسارت درآورد.

حسن تهرانی مقدم در سال ۱۳۵۸، در مقطع لیسانس رشته مهندسی صنایع پذیرفته و به اخذ مدرک مهندسی در این رشته موفق شد. وی در ۲۱ سالگی و در ابتدای شکل‌گیری رسمی سپاه پاسداران، به عنوان مسئول اطلاعات منطقه‌ سه سپاه شمال، مشغول به فعالیت شد و تا ۵۹/۷/۳۱ در این سمت باقی ماند.

در زمان بروز ناآرامی‌ها در نقاط مرزی که مهم‌ترین آنها حوادث تجزیه‌طلبانه در کردستان بود، سپاه را در ۱۵ ماه اول عمر خود متوجه ضرورت تقویت صبغه نظامی کرد.

با این رویکرد تا شهریور ۱۳۵۹ که کشور در آستانه هجوم رژیم بعث عراق قرار گرفت، حداکثر توان رزمی سپاه، تعداد معدودی گردان‌های رزمی بود که با روش‌های چریکی وغیر کلاسیک، درگیر مبارزه با اشرار وضد انقلابیون مسلح در کردستان شدند.

سنگین‌ترین سلاحی که در آن دوران در اختیار سپاه بود، تعدادی خمپاره‌انداز و آرپی‌جی و تیربار بود، در حالی که در همین وضعیت، ضد انقلابیون در کردستان، حتی به توپخانه نیز مجهز بودند.

شاید آمار کل سلاح‌های سپاه در آن مقطع از چند هزار تفنگ G۳ ، کلت، آر پی‌جی و ده‌ها قبضه خمپاره‌انداز نمی‌کرد.

محمد تهرانی‌مقدم(برادر شهید) درباره تهدید کردن شهید حاج حسن تهرانی‌مقدم از سوی منافقین می‌گوید: بردارم چند بار از جانب گروهک تروریستی منافقین تهدید شد به دلیل آن‌که موشکی به مقر منافقین در داخل خاک عراق زد. همان شب رادیو منافقین اعلام کرد این مقدم را ما می‌زنیم. زمانی که ترور شهید صیاد شیرازی را طراحی کردند، همزمان طرح ترور حاج حسن آقای مقدم را نیز در دستور کار داشتند و می‌خواستند هر دوی آنها را ترور کنند که یک گروه از آنها دستگیر شدند»

بعد از عملیات ثامن‌الائمه که منجر به رفع محاصره آبادان شد، از جمله غنائم به دست آمده از عراق، یک آتشبار توپخانه ۱۵۵ میلیمتری کششی بود که از جانب دشمن در شمال آبادان، بین دارخوین و پل مارد مستقر بود.

این آتشبار توپخانه بلافاصله تعمیر و عملیاتی شد و در همان منطقه، علیه دشمن به کار گرفته شد. سه ماه بعد در عملیات فتح بستان، مجددا یک گردان توپخانه ۱۳۰ میلیمتری و یک آتشبار ۱۰۵ میلیمتری پرتغالی ارتش عراق از سوی رزمندگان تیپ ۱۴ امام حسین(ع) اصفهان به غنیمت گرفته شد که این گردان به دستور حسین خرازی(فرمانده تیپ) سازماندهی شده و در عملیات فتح‌المبین در پشتیبانی از گردان‌های مانوری بسیجی مبادرت به اجرای آتش کرد.
این دو اتفاق، مبدا شکل‌گیری توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.

علی تهرانی‌مقدم، برادر شهید حسن تهرانی مقدم ظهر عاشورای سال ۵۹ در اوایل جنگ و در محاصره سوسنگرد به شهادت رسید.

حاج حسن بعد از عملیات ثامن‌الائمه، متوجه ضعف آتش پشتیبانی خودی مستقر در خطوط مقدم جنگ شد،. مدت‌ها روی این موضوع فکر کرد و سرانجام در پاییز ۱۳۶۰ طرح ساماندهی آتش پشتیبانی (خمپاره‌اندازها) را به صورت سنجیده و مدون تقدیم حسن باقری کرد.

نامه را محسن رضایی(فرمانده وقت کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) امضا کرد و تحویل حسن باقری داد و حسن باقری آن را به حسن مقدم داد.


حاج حسن نامه تایپ شده را خواند و دید طرح خودش درباره ساماندهی خمپاره‌اندازها به منظور پشتیبانی از نیروهای پیاده است.

در نامه خطاب به فرماندهان قرارگاه قدس، نصر، فجر و فتح سپاه در جبهه‌های جنوب آمده بود: برادر حسن مقدم به عنوان فرمانده پشتیبانی‌کننده آتش‌های خمپاره‌ای سپاه معرفی می‌شوند؛ لازم است با او همکاری کنید»

شهید حسن تهرانی‌مقدم این اتفاق را این‌گونه روایت می‌کند: عملیات فتح‌المبین تمام شد. من در سپاه شوش وقتی گزارش را به آقا رشید می‌دادم، دیدم آقا رشید باخنده می‌گویدمقدم برو توپخانه سپاه را سازماندهی کن. برو سراغ توپخانه». گفتم آقا رشید ما داریم خمپاره را سازماندهی می‌کنیم. در عملیات فتح‌المبین (اگر اشتباه نکنم)۱۴۸ قبضه انواع توپ‌های روسی به غنیمت سپاه درآمده بود. آن موقع سپاه ۹ تیپ داشت. قرار شد برویم آن توپ‌ها را بیاوریم و سازماندهی کنیم. شهید بزرگوار حسن شفیع‌زاده اولین نفری بودکه رفتم دنبالش. بعد از عملیات فتح‌المبین از تیپ‌المهدی شوش آوردمش پیش خودم و آقای محمد آقایی که از مسئولین توپخانه سپاه بودند، به انضمام شهید ناهیدی. این بچه‌های نخبه باهوش را جمع کردیم و توپخانه سپاه راتشکیل دادیم»

برخی دوستان زمانی که شنیدند یک جوان متعهد به عنوان فرمانده توپخانه انتخاب شده،‌ خندیدند و برخی هم به تمسخر گرفتند و گفتند که نه توپی وجود دارد و نه توپخانه‌ای، اما برای توپخانه فرمانده گذاشته‌اند! اخوی ما همان موقع گفت توپ‌های ما آن طرف است و اشاره کرد به نیروهای صدامی. چند روز بعد عملیاتی شکل گرفت که با انجام موفقیت‌آمیز آن، موفق شدند یک گردان توپخانه ارتش رژیم صدام را به غنیمت بگیرند و با همین توپ‌های غنیمتی، توپخانه سپاه شکل گرفت. ایشان در همان زمان موفق شد سازمان توپخانه را پایه‌ریزی کند.

شهید تهرانی مقدم از راه‌اندازی این مرکز اینگونه یاد می‌کند: در آن زمان توپ‌های غنیمتی ما ۱۵۶ قبضه بود که همه آنها در دشت عباس و چناله به غنیمت گرفته شده بودند. ما برادران ارتشی را برای آموزش این توپ‌ها دعوت کردیم که یک تیم از توپخانه‌ ارتش برای ما اعزام شد و وقتی توپ‌ها را دیدند گفتند این توپ‌ها روسی هستند و آموزشی که ما دیده‌ایم توپ‌های آمریکایی بوده و کاربرد این توپ‌ها را نمی‌دانیم. ما می‌خواستیم از این توپ‌ها در عملیات بیت‌المقدس استفاده کنیم ولی هیچ آموزشی ندیده بودیم. توپ‌های زیادی با مهمات خوبی داشتیم ولی برای ما کارآمد نبودند. برادر بهمن چیره‌دست به دلیل تخصصی که داشتند، توپ‌ها را راه‌اندازی کردند و مرکز تعمیر و نگهداری توپخانه راه‌اندازی شد و توپ‌ها راهی عملیات شدند. دومین نفری که به یاری ما شتافت،‌ شهید ناهیدی بود که آموزش‌های لازم را خیلی با حوصله برای استفاده از وسایل غنیمت گرفته شده مثل ترتیل‌های فی،‌ دوربین‌های پاکدو و تجهیزات نشانه‌روی به ما دادند».
پدر حاج حسن (محمود تهرانی‌مقدم) در سال ۱۳۶۱ از دنیا رفت و حسن با وجود مشغله فراوان در جنگ با اصرار خانواده، زندگی مشترک را آغاز کرد.

روایت سردار زهدی:آبان سال ۱۳۶۲ به برادر حسن تهرانی‌مقدم که صاحب ایده‌های بزرگی در این زمینه بود،‌ ماموریت راه‌اندازی و سازماندهی "فرماندهی موشکی زمین به زمین سپاه" محول شد»
حضرت امام(ره) با مقابله به مثل حملات موشکی عراق موافقت کردند.

جمهوری اسلامی ایران در آن زمان فاقد سامانه موشکی بود و مقابله به مثل، تنها در سطح توپخانه‌ای صورت می‌گرفت.

در جلسه‌ای که سردار مقدم به عنوان فرمانده توپخانه سپاه حضور داشت،‌ قرار شد شهر بصره با توپ‌های ۱۳۰ میلیمتری که حداکثر برد آنها ۲۸ تا ۳۰ کیلومتر بود، مورد حمله توپخانه‌ای قرار گیرد.

۲۱ اسفندماه ۱۳۶۳ اولین موشک ایران به کرکوک شلیک شد.

دومین موشک هم در بامداد ۱۳۶۴/۱۲/۲۳ به بانک ۱۸ طبقه رافدین بغداد اصابت کرد و موشک بعدی در باشگاه افسران ارتش عراق در بغداد فرود آمد و حدود ۲۰۰ نفر از فرماندهان عراقی را به هلاکت رساند.

روایت سردار زهدی از این اتفاق به این شکل است: وقتی که بنا شد اولین موشک را خود برادران سپاه به سمت بغداد شلیک کنند، با هم به کرمانشاه رفتیم. مقدمات کار فراهم شد و باشگاه افسران بغداد را هدف گرفتیم. مرحوم شهید مقدم پیشنهاد کرد اول دعای توسل بخوانیم و بعد از دعا به زبان فارسی با خدا صحبت کرد و گفت: خدایا ما نمی‌خواهیم مردم عراق را بکشیم. ما می‌خواهیم نظامیان را از بین ببریم که هم ما و هم عراقی‌ها را می‌کُشند. خدایا این موشک را به باشگاه افسران بزن». موشک شلیک شد و همه پای رادیو نشستیم. پس از چند دقیقه رادیو بی‌بی‌سی اعلام کرد یک موشک، باشگاه افسران بغداد را منهدم کرده و تعداد زیادی از افراد حاضر در آن کشته شده‌اند». من پیشانی شهید مقدم را بوسیدم و گفتم این به هدف خوردن موشک نتیجه اخلاص و پاکی تو بود»

پس از صدور فرمان تاریخ امام (ره) مبنی بر تشکیل نیروهای سه گانه سپاه پاسداران،‌ شهید مقدم در سال ۱۳۶۴ به سِمت فرماندهی موشکی نیروی هوایی سپاه منصوب شد.

روایت محسن رضایی از این ماجرا بدین ترتیب است: جنگ شهرها که آغاز شد، صدام به شدت شهرهای ما را با موشک و بمباران هوایی مورد حمله قرار می‌داد و فشار خیلی زیادی روی ما می‌آمد. من یک روز برادر محسن رفیقدوست را که مسئول لجستیک سپاه بود خواستم و گفتم ما چاره‌ای نداریم جز اینکه جواب موشک‌ها را با موشک بدهیم، لذا ایشان را فرستادیم سوریه و لیبی و در آخر جنگ هم کره شمالی. بعد دیدم باید ساماندهی موشک‌ها را خودمان انجام دهیم. بعد از م با برادران رشید، صفوی و شمخانی به این نتیجه رسیدم که فرد مناسب برای این کار حسن تهرانی است. ایشان را فراخواندیم و گفتیم توپخانه را بسپار به شفیع‌زاده و خودت با تیمی از دوستانت یگان موشکی را تشکیل دهید. ایشان کمی به من نگاه کرد و چیزی نگفت. بعدها برادر جعفری مسئول زرهی سپاه به من گفت در سوریه که بودیم حسن به من گفت: برادر محسن از من خواسته تیپ موشکی تشکیل بدهم. توپخانه را می‌شد کاری کرد، ولی موشک‌ها خیلی پیچیده‌اند. به هر حال باید با توکل این کار را انجام دهیم».

از ۲۰ مرداد ۱۳۶۵ تا ۱۰ دی ۱۳۶۵ بعد از عملیات والفجر هشت و قبل از کربلای چهار، لیبیایی‌ها در همکاری موشکی کارشکنی کردند و ما توان جواب دادن نداشتیم. ما در ۲۰ مرداد ۱۳۶۵، پالایشگاه نفتی الدوره عراق را زدیم. در این مقطع پنج موشک زدیم ولی به دلیل کارشکنی لیبیایی‌ها ۳۵ روز توان پاسخ نداشتیم. لیبیایی‌ها ۳۸ ایراد روی سکوی قطعات گذاشته بودند. بعضی از قطعات همزمان با مذاکراتی از کره شمالی وارد شد.

به روایت محسن رضایی: قذافی فکر کرده بود با دادن تعدادی موشک می‌تواند دل مارا به دست بیاورد و امام بعد از گذشت چند سال از انقلاب به او اجازه ملاقات می‌دهد که به ایران بیاید، بنابراین چندین موشک به همراه لانچر پرتاب و تعدادی کارشناس را به ایران فرستاد. همین که ما مشغول کار با آنها شدیم، شنیدیم که پادگانی که برایشان در نظر گرفته‌ایم را ترک کرده‌اند و به همراه قطعاتی از موشک‌ها به سفارت لیبی رفته‌اند، به طوری که نمی‌توان از موشک‌ها استفاده کرد. حسن و تیمش ظرف دو ماه این موشک‌ها را عملیاتی کردند و به محض اینکه عراق موشک زد، ما هتل الرشید را که محل تجمع دیپلمات‌ها بود زدیم».

محمد تهرانی مقدم برادر شهید از این رویداد چنین سخن می‌گوید: حاج حسن‌ حتی به لبنان هم آمد و یگان موشکی حزب‌الله را در آنجا ایجاد کرد. تقریباً در سال ۶۶-۶۵ بود. بچه‌های حزب‌الله لبنان بسیار دوستدار حاج حسن‌آقا بودند. با کارهایی که ایشان انجام داد، حزب‌الله موفق به تجهیز سلاح‌هایی شد که هرگاه صهیونیست‌ها شرارتی می‌کردند، با پاسخ دندان‌شکن مواجه می‌شدند. الان هم قاطعانه بگویم، رژیم صهیونیستی اگر هرگونه عملیات یا تهدیدی را علیه جمهوری اسلامی داشته باشد، از ناحیه موشک‌های حزب‌الله لبنان مشت محکمی را دریافت خواهد کرد که قلب تل‌آویو را زیر و رو می‌کند. باید بگویم بهترین هدیه حاج حسن آقا به مردم و حزب الله لبنان، آموزش و انتقال تجربیات  موشکی به  این کشور بود، به طوری که در جنگ ۳۳ روزه و جنگ ۲۲ روزه غزه، پیروزی حزب الله و بچه‌های حماس علیه صهیونیست‌ها مدیون همین آینده‌نگری ایشان بود که رزمندگان حزب‌الله را آموزش دادند. از همین طریق بود که حزب‌الله توانست سیستم موشکی‌اش را ایجاد کند و نه تنها مانع پیشرفت رژیم صهیونیستی در جنوب لبنان شد بلکه تمام نقشه‌های صهیونیست‌ها را نقش بر آب کرد».
 
به روایت سردار نامی: همزمان با انجام عملیات‌های مقابله به مثل موشکی و با پیگیری‌هایی که خود سردار مقدم داشتند، در اواخر جنگ به یک سامانه موشکی و راکت ساخت داخل دست پیدا کردیم به نام راکت نازعات، که بردش بین ۸۰ تا ۱۲۰ کیلومتر است و با تلاش‌هایی که انجام داده بودند به ۱۵۰ کیلومتر رسیده بود. از دلایل طراحی و ساخت این سامانه، کمک در کنار موشک اسکاد بود که بتواند با یک نواخت تیر بالا قدرت مقابله با جنگ شهرها را داشته باشد. موشک اسکاد، موشک گران قیمتی است و به لحاظ آماده‌سازی و کم و کیف پرتاب برای اهداف خاص استفاده می‌شود. ما بعضا اهدافی داشتیم با ابعاد گسترده که حتما نیاز به دقت یا قدرت انفجار زیاد داشت، منتها تنها سامانه‌ای که داشتیم همین اسکاد بود و لذا از همان مقطع، همزمان با فعالیت تحقیقاتی جهت ساخت موشک‌های اسکاد، ساخت سامانه‌های ارزان قیمت و دارای قدرت مانور بالاتر نیز آغاز شد، تا بتوانیم بعضی از اهدافی را که ارزش و اهمیت چندانی ندارد با آن سامانه مورد اصابت قرار بدهیم. همانجا تلاش و پیگیری برای ساخت و تولید موشک نازعات در اولین قدم طرح‌ریزی شد و در دستور کار قرار گرفت که ما در پایان جنگ، یعنی اواخر سال ۱۳۶۶ موفق شدیم به این سامانه دست پیدا بکنیم».

به روایت سردار نامی: در بحبوحه عملیات مرصاد دیدیم سردار مقدم به عنوان یک خدمه پای یک خمپاره ۱۲۰ در حال شلیک به سمت دشمن و منافقین است. سردار مقدم یعنی کسی که به عنوان فرمانده موشکی در حال انجام وظیفه بود وقتی ضرورت را احساس می‌کند، می‌آید به عنوان یک خدمه ۱۲۰ به مقابله با دشمن».

روایت سردار عباس خانی آرانی» جانشین فرمانده توپخانه و موشکی نیروی زمینی سپاه، از این اتفاق بدین ترتیب بود: درست است که وزارت دفاع به عنوان واحد پشتبیانی کننده نیروهای مسلح در بحث ساخت موشک شهاب سه وارد می‌شود، اما عمده کارهای تحقیقاتی‌اش را شهید مقدم انجام داده بود. این شهید عزیز عقیده داشت نباید چیزی را دیگران بسازند و بعد آن را به ما بدهند. به عبارت دیگر می‌گفت اگر نیروهای مسلح ما درک کردند بنابر نوع تهدید به چه ابزاری برای مقابله نیاز دارند، باید برای تولید آن گام بردارند. زیرا متخصصان داخلی کشورمان از توانمندی و قدرت عمل بسیار بالایی برخوردار هستند».


روایت سردار یدالله مکاری» مسئول هیات کوهنوردی سپاه از این صعود بدین شکل است: کاری که سردار حسن مقدم انجام داد، کاری بس دشوار و بزرگ بود ولی از آنجا که قربة الی‌الله بود و همراه با توکل و نشأت گرفته از نام ائمه و یاری گرفتن از آنها بود،‌ باموفقیت به انجام رسید. صعود به قله دماوند بدون شک برای اولین و آخرین بار بود که اجرا شد. در سالروز میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) از چهارده یال کوه دماوند با نام چهارده معصوم با شرکت پنج هزار کوهنورد از سراسر رده‌های سپاه انجام شد که از این تعداد، ۴۱۳۷ نفر آنان موفق به صعود بر بام ایران یعنی قله دماوند شدند و حدیث کسا را آنجا قرائت کردند».

شهید تهرانی مقدم در تاریخ ۱۳۸۴/۷/۱ به عنوان جانشین سردار علی زاهدی در نیروی هوا فضای سپاه پاسداران منصوب شد.
۲۵ آذرماه ۱۳۸۵ بود که حاج حسن مقدم به عنوان مشاور فرمانده کل سپاه در امور موشکی و رئیس سازمان خودکفایی سپاه انتخاب شد.

 سردار حسن تهرانی‌مقدم تا روز آخر عمر نیز به عنوان مسئول این سازمان در ایجاد یک توان علمی و دانشی پایه و زیر بنایی مشغول کارهای علمی و تحقیقاتی بود و در روز شهادتش در پادگان امیرالمومنین(ع) شهرستان ملارد در حالی که برای آزمایش موشکی، آماده می‌شد، بر اثر انفجار زاغه مهمات، به یاران شهیدش احمد کاظمی، حسن شفیع زاده، حسن غازی،‌غلامرضا یزدانی، علیرضا ناهیدی، مصطفی تقی‌خواه و . پیوست.
گزیده‌ای از سخنرانی سردار شهید تهرانی‌مقدم در سال ۱۳۸۷ در جمع پیشکسوتان توپخانه و موشکی سپاه: . برتری ارتش در دو بخش بود یکی در بخش‌های هوایی و هوانیروز و یکی توپخانه، ارتش حاضر نبود تحت هیچ شرایطی این برتری را از دست بدهد و وارد شدن ما به عرصه برتری ارتش خط ممنوعه‌ای بود که در آن زمان، شهید صیاد شیرازی با همت و مردانگی و افق بلندی که داشتند این سد را شکستند و ما از کانال شهید صیاد شیرازی وارد عرصه توپخانه شدیم و به دستور شهید صیاد شیرازی وارد ارتش شدیم و اولین دوره عالی توپخانه را آموزش دیدیم و با مفاهیم توپخانه آشنا شدیم.

خاطره‌ای هم از شهید صیاد شیرازی خدمت عزیزان بگویم. ایشان شاگرد اول دوره آموزشی افسران اعزامی کشورهای خارجی به آمریکا در رسته توپخانه بودند. چندین کشور بودند که افسران خود را برای آموزش به آمریکا می‌فرستادند؛ از ایران هم شهید صیاد شیرازی اعزام شده بودند که در بین افسران کلیه کشورها ایشان شاگرد اول شدند.

ایشان وقتی که به جلسه امتحان رفتند و امتحان برگزار شد و نتیجه‌ها آمد و به نمره خودشان اعتراض داشتند چون نمره (A) نگرفته بودند شاگرد اول نمی‌شدند و یکی از شاگردهای کشورهای دیگر شاگرد اول می‌شد. مسئول آموزش گفتند دوباره امتحان می‌گیریم و شما با امتحان موفق، حرف خودت را می‌توانی ثابت کنی. وقتی که وارد اتاق مسئول آموزش شدند سؤال‌ها را برای من نوشتند و از اتاق بیرون رفتند و من شروع کردم به پاسخ دادن سؤالات و در همان هنگام دیدم کتابی که از روی آن سؤال طرح شده بود روی همان میز است، در همین حین که وسوسه شدم برای باز کردن کتاب و نوشتن جواب‌ها پیش خودم فکر کردم که حتماً به من اطمینان کرده است که کتاب را اینجا گذاشته؛ با خودم جنگیدم و گفتم هیچ چیزی بهتر از پاکی و صداقت نیست و سؤالاتم را نوشتم تا تمام شد و در همین هنگام بود که دیدم از پشت پرده بیرون آمد و من را نگاه کرد و گفت شاگرد اول واقعی تو هستی و می‌خواستم امتحانت کنم؛ من یاد گرفتم که صداقت از آنِ مسلمان‌هاست و به شما افتخار می‌کنم».


لحظات شهادت حاج ابراهیم همت از زبان سردار شهید حاج سعید مهتدی»

روز هفدهم اسفند، در اوج درگیری ما با دشمن در جزیره مجنون،صدای حاج همت را شنیدم که گفت: سعید، در قسمت شرقی جزیره جنوبی، دارند بچه‌های ما را اذیت می‌کند… من به عقب می‌رم تا به کمک به این بچه‌ها، از بقیه لشکرها قدری نیرو جور کنم و بیارم جلو».

 به گزارش فارس، این مطلب خاطره کوتاه و ناب از فرمانده دریا دل لشکر۲۷ محمدرسول الله (ص) سردار شهید حاج سعید مهتدی» از عملیات آبی – خاکی خیبر که به محضرتان تقدیم می کنیم. خوشا به سعادت او و یاران سفر کرده اش در آن پرواز جاودانی به آسمان قرب ربوبی، رسیدن شان به سدره المنتهای سعادت ابدی و نشستن بر سفره ضیافت الهی قبیله نور خواران و نور آشامان.

 

… روز هفدهم اسفند، در اوج درگیری ما با دشمن در جزیره مجنون، حوالی بعدازظهر بود که دیدم می‌گویند بی‌سیم تو را می‌خواهد. گوشی را که به دستم گرفتم، صدای حاج همت را شنیدم که گفت:

 

سعید، در قسمت شرقی جزیره جنوبی، از طرف این شاخ شکسته‌ها، دارند بچه‌های ما را اذیت می‌کند… من به عقب می‌رم تا به کمک به این بچه‌ها، از بقیه لشکرها قدری نیرو جور کنم و بیارم جلو».

 

گفتم: مفهوم شد حاجی، اجازه می‌دی من هم با شما بیام؟»

 

گفت: نه عزیزم، شما چون نسبت به موقعیت منطقه توجیه هستی، همین جا باش تا خط رو تحویل بچه‌های لشکر امام حسین(ع) بدی و کمک‌شان کنی. هر وقت کارت تموم شد، بیا به همون سنگر… – منظور حاجی از اصطلاح همون سنگر»، قرارگاه تاکتیکی حاج قاسم سلیمانی بود- … بعد بیا اونجا؛ من هم غروب می‌آم همون جا، تا با هم صحبت کنیم».

 

برگشتم پیش بچه‌های‌مان در خط و کنارشان ماندم. دشمن که وحشت از دست دادن جزایر خواب از چشم‌هایش ربوده بود، حتی برای یک لحظه، دست از گلوله‌باران جزایر برنمی‌داشت. ما هم داخل سنگرها و کانال‌های نفر روبی که به تازگی حفر شده بود، پناه گرفته بودیم و از خط‌مان دفاع می‌کردیم. چند ساعتی گذشت. از طریق بی‌سیم با قرارگاه تماس گرفتم و پرسیدم: حاجی آمده یا نه؟!

 

گفتند: نه، هنوز برنگشته!»

 

مدتی بعد، از نو تماس گرفتم و سراغ‌اش را گرفتم. جواب دادند: نه، خبری نیست!» دیگر دلشوره رهایم نکرد. طاقت نیاوردم. خط را سپردم دست تعدادی از بچه‌ها،‌ آمدم کمی عقب‌تر و با یک جیپ ۱۰۶ که عازم عقب بود، راهی شدم به سمت سنگری که محل قرارم با حاج همت بود. وارد سنگر که شدم، دیدم حاجی نیست. از برادرمان حاج قاسم سلیمانی»؛ فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله پرسیدم حاج همت کجاست؟

 

ایشان گفت: رفته قرارگاه لشکر ۲۷ و هنوز برنگشته.»

 

قرارگاه تاکتیکی ما در ضلع شرقی جزیره بود. گفتم: ولی حاجی به من گفته بود برمی‌گرده اینجا، چون با من کار داره.»

 

حاج قاسم گفت: هنوز که نیومده،‌ولی مرا هم نگران کردی، الان یه وسیله به شما می‌دم، برو به قرارگاه تاکتیکی لشکرتون، احتمال داره اینجا نیاد.»

 

با یکی از پیک‌های فرمانده لشکر ثارالله، سوار بر یک موتور تریل، رفتیم سمت قرارگاه تاکتیکی لشکر ۲۷ در ضلع شرقی جزیره، آنجا که رسیدیم، [شهید] حاج عباس کریمی را دیدم.

 

به او گفتم: عباس، حاج همت اینجا بوده انگار،‌ولی اصلا برنگشته پیش حاج قاسم.»

 

عباس با تعجب گفت: معلومه چی می‌گی؟! حاجی اصلا اینجا نیومده برادر من!»

 

این را که گفت، دفعتاً سراپای بدنم به لرزه افتاد و بی‌اختیار سست شدم. فهمیدم قطعا بایستی بین راه برای همت اتفاقی افتاده باشد.

 

عباس ادامه داد: … حاجی اینجا نیومده، ولی با قرارگاه مرکزی که تماس گرفتم، گفتند حاجی اونجا نیست و شما هم دیگه در بخش مرکزی جزیره مسئولیتی ندارید، گفتند گردان لشکرتان همونجا باشه، ما خودمون لشکر امام حسین(ع) رو می‌فرستیم بیاد اونجا و خط رو از گردان شما تحویل بگیره.»

 

عباس که حرف‌اش تمام شد، خودم گوشی بی‌سیم را برداشتم. با قرارگاه تماس گرفتم و گفتم: پس لااقل بگذارید ما بریم گردان رو عوض کنیم و برگردیم به اینجا.»

 

از آن سر خط جواب دادند: نه، شما از این طرف نرید. شما از منطقه شرقی جزیره تکان نخورید و به آن طرف نرید.»

 

یک حس باطنی به من می‌گفت حتماً خبری شده و مرکز نمی‌خواهد که ما بفهمیم. روی پیشانی‌ام عرق سردی نشسته بود. همین‌طور که گوشی بی‌سیم توی دست‌ام بود، نشستم زمین و گفتم: بسیار خوب، حالا حاج همت کجاست؟»

 

جواب آمد: فرماندهی جنگ اونو خواسته، رفته اون دست آب.»

 

رو کردم به شهید کریمی و گفت عباس، بهت گفته باشم؛ یا حاجی شهید شده، یا به احتمال خیلی ضعیف، زخمی شده».

 

او گفت: روی چه حسابی این حرف رو می‌زنی تو؟!»

 

گفتم: اگه حاجی می‌خواست بره اون دست آب، لشکر رو که همین‌جوری بدون مسئولیت رها نمی‌کرد، حتما یا با تو در اینجا، یا با من در خط تماس می‌گرفت و سربسته خبر می‌داد که می‌خواد به اون طرف آب بره.»

 

عباس هم نگران بود. منتها چون بی‌سیم‌چی‌ها کنار ما دو نفر نشسته بودند، صلاح نبود بیشتر از این، در باره دل‌نگرانی‌مان جلوی آن‌ها صحبت کنیم. آخر اگر این خبر شایع می‌شد که حاجی شهید شده، بر روحیه بچه‌های لشکر تاثیر منفی و ناگواری به جا می‌گذاشت، چون او به شدت مورد علاقه بسیجی‌ها بود و برای آن‌ها، باور کردن نبودن همت خیلی، خیلی دشوار به نظر می‌رسید.

چشم که بر هم زدیم، غروب شد و دقایقی بعد، روز کوتاه زمستانی هفدهم اسفند، جای‌اش را با شبی به سیاهی دوزخ عوض کرد. آن شب، حتی یک لحظه هم از یاد همت غافل نبودم. مدام لحظات خوش بودن با او، در نظرم تداعی می‌شد. خصوصا آن لحظه‌ای که از طلائیه» به جزیره جنوبی آمدیم، آن سخنرانی زیبا و بی‌تکلف حاجی برای بچه‌های بسیجی لشکر، بیرون کشیدن او از چنگ بسیجی‌ها، ورودمان به سنگر فرماندهان لشکرهای سپاه و شلوغ‌بازی‌های رایج حاجی، رجزخوانی‌های روح‌بخش او، بگو بخندش با احمد کاظمی، لبخندهای زین‌الدین در واکنش به شیرین‌ زبانی‌های حاجی و بعد، آن پاسخ سرشار از روحیه احمد کاظمی به رده‌های بالا، پای بی‌سیم و در حالی که نیم نگاهی به حاجی داشت و گفته بود: همین که همت با ماست، مشکلی نداریم!»

شب وحشتناکی بر من گذشت. به هر مشقتی که بود، صبر کردیم تا صبح. دیگر برای‌مان یقین حاصل شد که حتما برای او اتفاقی افتاده. بعد از نماز صبح، عباس کریمی گفت: سعید، تو همین‌جا بمون، من می‌رم به سر قرارگاه نجف، ببینم موضوع از چه قراره!»

 

رفت و اصلا نفهمیدیم چقدر گذشت، که برگشت؛ با چشم‌هایی مثل دو کاسه خون، خیس از اشک، عباس، عباس همیشگی نبود. به زحمت لب باز کرد و گفت: همت و یک نفر دیگر سوار بر موتور، سمت پد» می‌رفتند که تانک بعثی‌ آن‌ها را هدف تیر مستقیم قرار داد و شهید شدند».

درحالی که کنار آمدن با این باور که دیگر او را نمی‌بینم، برایم محال به نظر می‌رسید. کم کم دستخوش دلهره دیگری شدم؛ این واقعه را چطور می‌بایست برای بچه رزمنده‌های لشکر مطرح می‌کردیم؟! طوری که خبرش، روحیه لطیف آن‌ها را تضعیف نکند.

 

– هنوز هم باور نبودن همت برایم سخت است، بدجوری ما را چشم به راه گذاشت … و رفت


یک شب خواب بودم که تو خواب دیدم دارن در میزنن. در رو که باز کردم دیدم شهید همت با یه موتور تریل جلو در خونه وایساده و میگه سوار شو بریم . 

ازش پرسیدم کجا؟ گفت یه نفر به کمک ما احتیاج داره. سوار شدم و رفتیم. سرعتش زیاد نبود طوری که بتونم آدرس خیابون ها رو خوب ببینم. وقتی رسیدیم از خواب پریدم. 
از چند نفر پرسیم که تعبیر این خواب چیه گفتن خوب معلومه باید بری به اون آدرس ببینی کی به کمکت احتیاج داره. 

نتیجه تصویری برای شهید همت

هر جوری بود خودمو به اون آدرس رسوندم، در زدم. در رو که باز کردن دیدم یه پسر جوون اومد جلوی در. نه من اونو میشناختم نه اون منو. 

گفت بفرمایید چیکار دارید. ازش پرسیم که با شهید همت کاری داشته؟ یهو زد زیر گریه. 

گفت چند وقته می خوام خودکشی کنم. دیروز داشتم تو خیابون راه می رفتم و به این فکر می کردم که چه جوری خودم رو خلاص کنم که یه دفعه چشمم افتاد به یه تابلو که روش نوشته شده بود اتوبان شهید همت.

گفتم میگن شماها زنده اید اگه درسته یه نفر رو بفرستید سراغم که من از خودکشی منصرف بشم و الان شما اومدید اینجا و می گید که از طرف شهید همت اومدید.


شهید همت : افرادی مانند خوارج دوران حکومت امیرالمومنین در اطراف ما هستند

سخنان حاج همت

 

شهید حاج محمد ابراهیم همت :

فکر نکنید افرادی مثل خوارج دوران حکومت امام علی {ع}  الان در اطراف ما وجود ندارندوجود دارند.

خوارج چه کسانی بودند ؟

خوارج آمدند و ابتدا به علی گفتند : که یا علی ما با تو هستیم بعد همین ها از پشت به علی ضربه زدند.این نیست که ما هم در اطراف خودمان چنین آدم هایی را نداشته باشیم الان هم مثل زمان حکومت حضرت علی {ع} خوارجی هستند »

کتاب به روایت همت صفحه ۲۵۳

 تذکرات امام، آویزه گوش همه شما باشد تذکرات امام، باید سنگِ مَحکِ تمام اعمال ما باشد  زرگرها وقتی که می خواهند یک قطعه طلا را از نظر میزان خلوصِ آن بسنجند از ابزاری استفاده می کنند به اسم "سنگِ محک" و می گویند این قطعه طلا را محک می زنیم تا عیار خلوص طلای آن، معلوم بشود و بفهمیم در این قطعه، چقدر طلای ناب به کار رفتهیا چقدر آن، مِس است

 

پس ای عزیزان

برای تشخیص خلوصِ اعمال خودمانما باید آنها را با این اوامر امام، محک بزنیم.

باید دستورهای ولایت فقیهریز به ریز و مو به مو در اعماق قلب شما حک بشوند »

-به روایت همت ص۶۲۹


معلم فراری

بچه های مدرسه درِ گوشی با هم صحبت می کنند. بیشتر معلمها به جای اینکه در دفتر بنشینند و چای بنوشند، در حیاط مدرسه قدم می زنند و با بچه ها صحبت  می کنند. آنها این کار را از معلم تاریخ یاد گرفته اند؛ با این کار می خواهند جا ی

خالی معلم تاریخ را پر کنند.

معلم تاریخ چند روزی است فراری شده. چند روز پیش بود که رفت جلو  صف و با یک سخنرانی داغ و کوبنده، جنایتهای شاه و خاندانش را افشا کرد و قبل از اینکه مأمورهای ساواک وارد مدرسه شوند، فرار کرد. حالا سرلشکر ناجی برای دستگیری او جایزه تعیین کرده است.

یکی از بچه ها، درِ گوشی با ناظم صحبت می کند. رنگ ناظم از ترس و دلهره  زرد می شود. در حالی که دست و پایش را از وحشت گم کرده، هول هو لکی  خودش را به دفتر می رساند. مدیر وقتی رنگ و روی او را می بیند، جا می خورد.

 چی شده، فاتحی؟

جناب ذاکری، بچه ها

جناب ذاکری، بچه ها می گویند باز هم معلم تاریخ.

آقای مدیر تا اسم معلم تاریخ را می شنود، مثل برق گرفته ها از جا می پرد ومی گوید چی گفتی، معلم تاریخ؟ منظورت همت است : وحشت زده می پرسد همت باز هم می خواهد اینجا سخنرانی کند.

تصویر مرتبط

ببند آن دهنت را. با این حرفها می خواهی کار دستمان بدهی؟ همت فراری است، می فهمی؟ او جرأت نمی کند پایش را تو این مدرسه بگذارد.

 جناب ذاکری، بچه ها با گوشهای خودشان از دهن معلمها شنیده اند. من هم با گوشهای خودم از بچه ها شنیده ام.

حالا کی قرار است همچین غلطی ؟

آقای مدیر که هول کرده، می گوید  همین حالا !

 آخر الان که همت اینجا نیست !

 هر جا باشد، سرساعت مثل جن خودش را می رساند. بچه ها با معلمها قرار گذاشته اند وقتی زنگ را می زنیم، به جای اینکه به کلاس بروند، تو حیاط مدرسه برای شنیدن سخنرانی او صف بکشند.

 بچه ها و معلمها غلط کرده اند. تو هم نمی خواهد زنگ را بزنی. برو پشت بلندگو، بچه ها را کلاس به کلاس بفرست. هر معلم هم که سرکلاس نرفت، برایش سه روز غیبت رد کن. می روم به سرلشکر زنگ بزنم. دلم گواهی می دهد امروز

جایزة خوبی به من و تو می رسد !

ناظم با خوشحالی به طرف بلندگو می رود.

از بلندگو، اسم کلاسها خوانده می شود. بچه ها به جا ی رفتن به کلاس، سرصف می ایستند. لحظاتی بعد، بیشتر کلاسها در حیاط مدرسه صف می کشند.

آقای مدیر، میکروفون را از ناظم می گیرد و شروع می کند به داد و هوار و خط و نشان کشیدن. بعضی از معلمها ترسیده اند و به کلاس می روند. بعضی بچه ها هم به دنبال آنها راه می افتند. در همان لحظه، درِ مدرسه باز م ی شود . همت وارد

می شود. همه صلوات می فرستند. همت لبخندن جلو صف می رود و با معلمها ودانش آموزان احوالپرسی می کند. لحظه ای بعد با صدای بلند شروع م ی کند به سخنرانی.

تصویر مرتبط

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم.

 

خبر به سرلشکر ناجی می رسد . او، هم خوشحال است و هم عصبانی.

خوشحال از اینکه سرانجام آقای همت را به چنگ خواهد انداخت و عصبا نی از اینکه چرا او باز هم موفق به سخنرانی شده است !

ماشینهای نظامی برای حرکت آماده می شوند.

رانندة سرلشکر، درِ ماشین را باز می کند و با احترام تعارف م ی کند . سگ پشمالوی سرلشکر به داخل ماشین می پرد. سرلشکر، در حالی که هفت تی ش را زیر پالتویش جاسازی می کند، سوار می شود. راننده، در را می بندد، پشت فرمان

می نشیند و با سرعت حرکت می کند. ماشینهای نظامی به دنبال ماشین سرلشکر راه می افتند

رانندة سرلشکر، درِ ماشین را باز می کند و با احترام تعارف م ی کند . سگ پشمالوی سرلشکر به داخل ماشین می پرد. سرلشکر، در حالی که هفت تی ش را زیر پالتویش جاسازی می کند، سوار می شود. راننده، در را می بندد، پشت فرمان

می نشیند و با سرعت حرکت می کند. ماشینهای نظامی به دنبال ماشین سرلشکر راه می افتند

رانندة سرلشکر، درِ ماشین را باز می کند و با احترام تعارف م ی کند . سگ پشمالوی سرلشکر به داخل ماشین می پرد. سرلشکر، در حالی که هفت تیرش را زیر پالتویش جاسازی می کند، سوار می شود. راننده، در را می بندد، پشت فرمان

می نشیند و با سرعت حرکت می کند. ماشینهای نظامی به دنبال ماشین سرلشکر راه می افتند.

رانندة سرلشکر، درِ ماشین را باز می کند و با احترام تعارف م ی کند . سگ پشمالوی سرلشکر به داخل ماشین می پرد. سرلشکر، در حالی که هفت تی ش را زیر پالتویش جاسازی می کند، سوار می شود. راننده، در را می بندد، پشت فرمان

می نشیند و با سرعت حرکت می کند. ماشینهای نظامی به دنبال ماشین سرلشکر راه می افتند.

وقتی ماشینها به مدرسه می رسند، صدای سخنرا نی همت شنیده می شود .

سرلشکر از خوشحالی نمی تواند جلو خنده اش را بگیرد. از ماشین پیاده می شود ،هفت تیرش را می کشد و به مأمورها اشاره می کند تا مدرسه را محاصره کنند.

عرق، سر و روی همت را پوشانده است. همه با اشتیاق به حرفهای او گوش می دهند.

مدیر با اضطراب و پریشانی در دفتر مدرسه قدم می زند و به زم ین و زمان فحش می دهد. در همان لحظه، صدای پارس سگی، او را به خود می آورد. سگرپشمالوی سرلشکر دوان دوان وارد مدرسه می شود.

همت با دیدن سگ متوجه اوضاع می شود اما به رو ی خودش نمی آورد.

لحظاتی بعد، سرلشکر با دو مأمور مسلح وارد مدرسه می شود.

مدیر و ناظم، در حالی که به نشانة احترام خم و راست می شوند، نَفَس ن خودشان را به سرلشکر می رسانند و دست او را می بوسند. سرلشکر بدون اعتنا، در حالی که به همت نگاه می کند، نیشخند می زند.

بعضی از معلمها، اطراف همت را خالی می کنند و آهسته از مدرسه خارج می شوند. با خروج معلمها، دانش آموزها هم یکی یکی فرار می کنند. لحظه ای بعد، همت می ماند و مأمورهایی که او را دوره کرده اند . سرلشکر از موش به تله افتاد. زود دستبندش بزنید،  از خوشحالی قهقهه ای می زند و می گوید  به افراد بگویید سوار بشوند، راه می افتیم

همت به هر طرف نگاه می کند، یک مأمور می بیند. راه فراری نمی یابد. یکی از مأمورها، دستهای او را بالا می آورد.

دیگری به هر دو دستش دستبند می زند.

همت می نشیند و به دور از چشم مأمورها، انگشتش را در حلقومش فرو می برد ؟ چی شده » : و عق می زند. یکی از مأمورها می گوید . حالش خراب شده » : دیگری می گوید غلط کرده پدرسوخته. خودش را زده به موش مردگی. » : سرلشکر می گوید  . گولش را نخورید. بیندازیدش تو ماشین، زودتر راه بیفتیم

همت باز هم عق می زند و استفراغ می کند. مأمورها خودشان را از اطراف او کنار می کشند. سرلشکر در حالی که جلو بینی و دهانش را گرفته است قیافه اش را درهم می کند و کنار می کشد. با عصبانیت یک لگد به شکم سگ می زند و فریاد

این پدر سوخته را ببریدش دستشویی، دست و صورت کثیف اش را بشوید، زودتر راه بیفتیم. تند باشید

پیش از آنکه کسی همت را به طرف دستشو یی ببرد ، او خود به طرف دستشویی راه می افتد. وقتی وارد دستشویی می شود، در را از پشت قفل می کند .

دو مأمور مسلح جلو در به انتظار می ایستند.

از داخل دستشویی، صدای شُرشُر آب و عق زدن همت شنیده می شود .

مأمورها به حالت چِندش، قیافه هایشان را درهم می کشند.

لحظات از پی هم می گذرد. صدای عق زدن همت دیگر شنیده نمی شود. تنها صدای شُرشُر آب، سکوت را می شکند.

سرلشکر در راهرو قدم می زند و به ساعتش نگاه می کند او که حسا بی کلافه رفت دست و صورتش را بشوید یا دوش بگیرد به مأمورها می گوید  بروید تو ببینید چه غلطی می کند

یکی از مأمورها، دستگیرة در را می فشارد، اما در باز نمی شود.

 در قفل است، قربان !

 غلط کرده قفلش کرده. بگو زود بازش کند تا دستشو یی را روی سرش خراب نکرده ایم.

مأمورها، همت را با داد و فریاد تهدید می کنند، اما صدایی شنیده نمی شود .

سرلشکر دستور می دهد در را بشکنند. مأمورها هجوم می آورند، با مشت و لگد به در می کوبند و آن را می شکنند. دستشویی خالی است، شیر آب باز است و پنجرة پشتی دستشویی هم!

سرلشکر وقتی این صحنه را می بیند، مثل دیوانه ها به اطرافیانش حمله می کند .

مدیر و ناظم که هنوز به جایزه فکر می کنند، در زیر مشت و لگد سرلشکر نقش زمین می شوند.


وصیتنامه شهید مدافع حرم شهید محمدرضا دهقان‌امیری

شهید محمد رضا دهقان امیری ازجمله شهدای حوزوی کشور است که با وجود علاقه وافر به علما و ت، در دفاع از حرم اهل بیت(ع) و جهاد علیه تکفیری‌های وهابی به سوریه رفت و در منطقه "حلب" به شهادت رسید.

در همین راستا سرکار خانم فاطمه طوسی مادر شهید محمدرضا دهقان امیری نکاتی خواندنی از زندگی آن طلبه  شهید بازگو کرد.

 
شهید مدافع حرم 
 
لطفا در ابتدا به معرفی شهید محمد رضا دهقان امیری بپردازید و اینکه از چه زمانی ایشان قصد پیوستن به مدافعان حرم  را داشتند و با چه انگیزه‌ای اقدام به این کار کردند؟

محمدرضا 26 فرودین سال 74 در تهران و در خانواده مذهبی متولد شد و رشد کرد. خانواده ای که درد انقلاب را چشیده بود. من دو برادر شهید دارم که در دوران دفاع به مقدس به شهادت رسیدند. پسرم عشق و علاقه زیادی به امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) داشت و وقتی جنگ عراق را می دید خیلی ناراحت و نگران بود و می گفت چرا حرم اهل بیت(ع) عرصه تاخت و تاز دشمنان اسلام  قرار گرفته است.

محمد رضا در مدرسه عالی شهید مطهری  در رشته فقه و حقوق اسلامی تحصیل می کرد که به سوریه اعزام شد.

 محمد رضا با ت هایی که نظام جمهوری اسلامی ایران داشت و علاقه ای که خود او به اهل بیت (ع) داشت مدام در خانه حرف از رفتن به جبهه را می زد با اینکه کم سن و سال بود و فقط 20 سال داشت. بزرگترین و شهید طلبه مدافع حرم محمدرضا دهقان امیریاولین انگیزه اش این بود که از حرم ائمه اطهار(ع) دفاع کند و دومین هدفش انسان دوستی بود. او بعضی وقت‌ها از طریق موبایل فیلم های داعش را دانلود می کرد و می گفت من از سقوط انسانیت در این افراد تعجب می کنم که چطور می توانند یک هم نوع خود را به شکل فجیع به قتل برسانند؟!
 
مادر شهید مدافع حرم
 
پسرم حس انسان دوستانه ای نسبت به تمام مردم عراق و سوریه اعم از شیعه و سنی داشت. او اطلاعات و مطالعات وسیعی درباره دوران دفاع مقدس داشت یعنی همه عملیات ها با تمام جزییات را درطول 8 سال مطالعه می‌کرد و مطالعه جنبی زیادی داشت. مثلا می دانست چه کسانی در دوران دفاع مقدس پشت صدام بودند و چه کسانی از جمهوری اسلامی حمایت کردند.

زمانی که از نیت محمد رضا آگاه شدید شما و خانواده تان چه واکنشی نشان دادید؟

محمدرضا در خانواده ای رشد پیدا کرده بود که چنین موضوعاتی همیشه در آن وجود داشت. همیشه  به عنوان یک مادر می خواستم بچه هایم آگاه به دین و جامعه باشند و بچه های متعهد، پرسشگر و تلاشگر که دنبال ناشناخته ها باشند تربیت کنم و در واقع در خانه ما مدام این حرف‌ها زده می شد و خودمان به تبع این اعتقادات دینی، وظیفه شرعی داریم. همسرم همیشه می گوید "خودت کردی که رحمت بر خودت باد" یعنی تو خودت محمدرضا را این طور تربیت کردی. پدر ایشان موافق اعزام محمدرضا بود، همسرم دوران جنگ رزمنده بودند و جلب رضایت همسرم خیلی ساده بود و زمانی که محمدرضا گفت می خوام برم سوریه گفت راضی ام.
پسرم وقتی این موضوع را با من مطرح کرد من خیلی تشویقش می‌کردم و با شوخی به او می‌گفتم برو اما تو چون شیطونی  شهید نمی‌شوی! اما در واقعیت می دانستم اگر روزی به جنگ برود حتما جزو شهدا می شود. حتی برایش دعا می کردم، چون همیشه از سن 14 سالگی به من می‌گفت حلالم کن و دعا کن تا شهید شوم و من می‌گفتم در کشور ما امنیت کامل هست؛ تو قراره کجا بروی که شهید بشی؟!

 از تاریخ اعزام ایشان بگویید و اینکه چندمین بار بود که  برای دفاع از حرم  به سوریه می رفتند؟

قبل از اعزام چند بار در قالب اردوهای آموزشی و به مدت دوسال در یکی از یگان‌ها بود. اوایل مهرسال  94 خداحافظی کرد و رفت  و حدود 48 روز بعد از اعزامش به شهادت رسید.

در این مدت که در سوریه بود 6 بار تماس گرفت هیچ چیزی درباره سوریه نمی گفت و در کلامش نشانه ای از اضطراب وجود نداشت. خیلی ساده و روان و خوشحال صحبت می کرد تا ما را به آرامش برساند. هیچ ناراحتی نداشت و با شور و شعف و عشق صحبت می کرد.

مادر شهید طلبه مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری پسر شما در یک موسسه آموزش عالی حوزوی تحصیل می کرد؛ از دلیل روی آوردن او به فراگیری علوم دینی بگویید؟

محمد رضا علاقه خاص و ویژه‌ای  به ت و علما داشت و عشق زیادی به حضرت‌آقا ، همیشه می گفت که مقام معظم رهبری "علی زمانه است" هر چه بگوید باید اطاعت شود.

 او همچنین علاقه زیادی به آیت الله امامی کاشانی ریاست مدرسه عالی شهید مطهری داشت و اولین هدیه ای که از آیت الله کاشانی گرفت عبا بود. خیلی آن را می بوسید و با  آن نماز می خواند. سه دایی محمدرضا هستند  او علاقه زیادی به ون داشت و احساس وظیفه نسبت به فرمایشات مقام معظم رهبری می کرد.

* خود را سرباز امام زمان می دانست

همیشه می گفت سرباز امام زمانم و زمانی که به او می گفتم بمان و ادامه تحصیل بده می گفت من صدای هل من ناصر امام حسین(ع) را الان می شنوم. حرف های عجیبی می گفت که ما را مجاب می کرد.

محمدرضا می گفت چون حضرت آقا فرمودند ما به سوریه کمک می کنیم و هیچ قیدی نیاوردند که چطور کمک می‌کنیم، من به عنوان پیرو حضرت آقا خودم را آماده کردم و آموزش های تکاوری و تخریب دیدم که هر موقع آقا اراده کند من آماده باشم. می‌گفت شما فکر کن امام زمان(عج)  ظهور کند و چشمش به من بیفتد و دست روی شانه من بگذارد و من یک جوان بی فایده باشم؛ امام زمان(عج) اینطور خوشحال می شود یا یک جوان و سرباز و آماده که ایشان را خوشحال کند؟

نحوه آشنایی با فنون نظامی چگونه بود و هم زمان با تحصیل چطور به آموزشهای نظامی هم می پرداخت؟
او از دوران نوجوانی جذب بسیج مدارس شد و بعد عضو بسیج مسجد باب الحوائج سلسبیل تهران  و سال آخر دبیرستان از طریق یکی از آشنایان جذب یگان آموزشی فاتحین شد و دو سال آموزش دید. آموزش ها از بدنسازی شروع شد و بعد آموزش های تخصصی؛ با عشق می رفت و احساس خستگی نمی کرد.

از صبح زود به کلاس درس می رفت و دروس حوزوی و دانشگاهی می خواند؛ شب هم به خانه می آمد و بلافاصله لباس آموزشگاه را می پوشید و می رفت و اصلا احساس خستگی نمی کرد. و این دوسال آخر آموزش هدفمند بود و به کسی بروز نمی داد که چه می کند؛ صمیمی‌ترین دوستانش نمی دانستند برای چه این آموزش ها را می بیند.

او واقعا با هدف می رفت. محمدرضا به امام حسین (ع )به عنوان مشعل زندگی‌اش نگاه می کرد و در کنار امام حسین (ع) به شهدای مدافع حرم و دفاع مقدس علاقه داشت. عشق زیادی به شهید "محرم ترک" از اولین شهدای مدافع حرم داشت و شهید رسول خلیلی، دایی های شهیدش، شهدایی مثل اصغر وصالی، همت، باکری و متوسلیان را الگوی زندگی خودش قرار می داد. اطلاع وسیعی از آنها داشت و خودش را برای هدف و آرمان بزرگش که شهادت بود آماده می کرد.

 اشاره کردید که همیشه شوق و آرزوی شهادت داشت؛ ایا پیش بینی هایی هم در این زمینه داشت؟

ما فیلمی از محمد رضا داریم که مربوط به دوسال قبل از شهادتش در بهشت زهرا سر مزار شهید جهان آرا است. او سنت حسنه ای در بهشت زهرا داشت، همیشه گل می خرید  و روی مزار شهدا می ریخت. سر مزار شهید جهان آرا از خواهرش می خواهد که از او فیلم بگیرد و بعد از شهادتش پخش کنند. آن  زمان می گوید 50 درصد کار درست شده و به خواهرش می گوید من در دمشق شهید می شوم و اگر دمشق نشد در حلب به شهادت می رسم؛ این حرف را دوسال پیش از شهادتش زد.

پسرم جزو معدود شهدایی است که تاریخ و زمان و محل دفنش را پیش بینی کرد. درباره محل شهادتش گفت حلب در حالی که آن زمان می گفت به عراق می روم و هنوز موضوع رفتن به سوریه آشکار نشده بود و حرف از عراق می زد که با داعشی ها در عراق می جنگم.

 تعیین محل دفن یکسال قبل از شهادت

درباره محل دفنش هم، عاشورای 93 با هم به هیئت امامزاده علی‌اکبر چیذر رفتیم نزدیک ظهر محمدرضا با من تماس گرفت و گفت بیا بیرون امامزداه من رفتم او دست من را گرفت من را با خود به سمت حیاط امامزاده برد و دست راستش را بلند کرد و گفت وقتی من شهید شدم من را اینجا دفن کن من این امامزاده را خیلی دوست دارم، من بهت زده شده بودم و فکر و روان من را با این حرفش به هم ریخت. خیلی ناراحت شدم و گریه می‌کردم و با خودم گفتم شب برای این کار دعوایش می کنم اما به قدرت خدا فراموش کردم تا سال بعد زمانی که پیکرش را وارد ایران کردند و به ما گفتند شهید وصیت خاصی دارد؟ من بعد از گذشت یک سال یادم آمد که دوست داشت در امامزاده علی‌اکبر چیذر دفن شود.

در محرم 93 علاقه داشت با من و پدرش در پیاده روی اربعین شرکت کند که امکانش فراهم نشد. او یک چفیه مشکی داشت آن را به من داد که با خودم ببرم و متبرک کنم اما در نجف چفیه را گم کردم. در تماسی که با او داشتم گفتم چفیه ات گم شده خیلی راحت گفت اشکالی نداره که تعجب کردم. محمد رضا گفت من حاجت روا می شم وقتی از او پرسیدم  حاجتت چیست؟ گفت:  "شهادت؛ من آرزوی شهادت دارم و شنیدم هرکس در حرم ائمه چیزی را گم کند حاجت روا می شود "می گفت: "من در سوریه شهید می شوم و خودت را  آماده کن و من تا اربعین سال آینده زنده نیستم."

خواسته ای که در روزهای نزدیک به شهادتش از شما داشت چه بود؟

اوایل محرم سال94 به سوریه رفت. یک شال عزا داشت که  از 12 سالگی همراهش بود اما با خود به سوریه نبرد در آن روزها از من خواست با خودم به هیئت امامزاده علی‌اکبر ببرم و گفت به یاد من برو هیئت به این شال احتیاج دارم. فکر می کردیم محمدرضا تا اربعین بر می گردد. به من گفت "امسال محرم  زیر علم حضرت زینب(س) سینه می زنم ولی به اربعینش نمی رسم". در ذهنم این بود تا اربعین بر می گردد که باهم به پیاده روی اربعین برویم می گفت شما از ایران بروید من از این طرف خودم می‌آیم و زمانی که این حرف محمدرضا را به همسرم گفتم همسرم گفت ممکن نیست و منظورش چیز دیگری بوده است.
عکس/شناسنامه دانشجوی بسیجی شهید محمدرضادهقان
چه تاریخی و در چه عملیاتی به شهادت رسیدند؟

روز آخر ماه محرم مصادف با 21 آبان سال 94 ساعت 7 شب در عملیات روستای العیس از روستاهای حومه حلب و در یک جنگ نابرابر و  تن به تن با داعش از فاصله نزدیک حدود ده متری با گلوله توپ 23 که به ناحیه سر و کتف چپش اصابت کرد به  شهادت رسید. او به همراه سه هم رزمش معروف به شهدای اربعه حلب شدند که در یک شب از یگان فاتحین به شهادت رسیدند.

امروز بعد از گذشت چند ماه که از شهادت ایشان گذشته آیا در ذهنتان و در برخورد با سوال های مردم که چرا اجازه دادید فرزندتان به جبهه برود» دچار تردید شده اید؟

گاهی به من می گویند که چطور شما راضی شدید که پسرتان به سوریه برود. من از مادری که فرزندش برای تحصیل علم به خارج رفته پرسیدم شما چطور حاضر شدید؟ گفت به سختی! من هم گفتم به سختی راضی شدم! برای من که مادر بودم خیلی سخت بود اما هیچ وقت مانعش نشدم او برای تحصیل معنویت رفت.

من باور دارم باید اول شهید باشی و بعد شهید بشی. محمد رضا شهید زندگی کرد که خدا عاشقش شد. ما باید یقین داشته باشیم بچه های ما امانت هستند به طوری که از اول زندگی‌ام می گفتم بچه هایم را برای خودم تربیت نمی کنم، برای دینم تربیت می کنم و همیشه از خدا می خواستم بچه های من را عالم و عارف به دین و مفید برای جامعه قرار بدهد و ایمان داشتم بچه ها امانت هستند و من امانت را نگه داشتم تا به صاحب امانت که خدا، امام زمان(عج) و امام حسین(ع) هستند پس بدهم بنابر این رضایت مفهومی ندارد و باید راضی به رضای خدا باشیم.شهید طلبه مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری
دلایلی که شما را برای اعزام به سوریه مجاب می کرد چه بود؟
این جمله محمد رضا که گفت "می خواهم به سوریه بروم و از من راضی باش" این جمله با همه دین من بازی کرد و یک هفته با خودم کلنجار می رفتم و الان خودم را سرزنش می کنم که چرا راحت تر و زودتر راضی نشدم. روزی در خانه گفت مامان اگر الان حضرت زینب بگویند پسرت را می خواهم شما چه جوابی داری به ایشان بدهی؟!

اما روز های آخر نزدیک به اعزامش وسایلش را آوردم و گفتم امیدوارم سوریه بهت خوش بگذره، او از رضایت من خیلی خوشحال شد. 6 ماه قبل از رفتنش دل از همه چیز کند و طور دیگری شده بود با وجود علاقه ای که به موتورش داشت قبل از رفتنش به یکی از دوستانش بخشید و گفت نیازی به این موتور ندارم به موهایش علاقه زیادی داشت و قبل از رفتن موهای سرش را زد و گفت سرباز امام زمان باید کچل باشد و با تمام وجود خودش را سرباز آقا می دانست.

 در وصیت ها و توصیه هایش به چه مواردی تاکید داشت؟

محمدرضا در حرف‌هایش روی دو چیز خیلی تاکید می کرد؛ یکی  پیروی از حضرت آقا، بزرگترین بحثش ولایت فقیه بود و با هیچ کس شوخی نداشت و جزو خطوط قرمزش محسوب می شد.

ودوم به حجاب خانم ها تاکید داشت و می‌گفت حجاب تنها ارثیه ای است که از حضرت زهرا(س) برای خانم‌ها به ارث مانده که باید حفظش کنند.
 در پایان اگر نکته‌ای برای ادامه راه این شهید و سایر شهدا دارید بفرمایید؟

با توجه به جو جامعه جوان می بینیم که اعتقادات برخی از جوانان ما نسبت به انجام واجباتشان کمرنگ شده و مثلا می گویند دلت پاک باشد و هرکاری بکن. اما محمدرضا واجباتش را انجام می داد و محرمات را ترک می کرد. من همیشه می گفتم خطوط قرمز خانواده ما خطوط دین ما است. محمدرضا به عنوان یک جوان 20 ساله در وصیت نامه اش نوشته 5 روز روزه قضا دارد و 20 نماز صبح که به قول خودش این هم دست بالا گفته بود. او به نماز جماعت خیلی اهمیت می داد و گاهی از این سمت تهران به محله دیگر می رفت تا پشت سر عالمی که دوست دارد نماز جماعت بخواند.
شهید مدافع حرم
محمدرضا با معامله ای که با خدا کرد ستاره ای درخشان شد که نیازی به معرفی ندارد اما وظیفه ما است که جوان های جامعه را هوشیار کنیم و آنها را با زندگی شهدا  آشنا کنیم.
وصیت‌نامه شهید مدافع محمد دهقان امیری/ روضه اباعبدلله (ع) و خانوم زینب کبری (س) فراموش نشود

وصیت‌نامه شهید مدافع محمد دهقان امیری/ روضه اباعبدلله (ع) و خانوم زینب کبری (س) فراموش نشود

وصیت‌نامه شهید مدافع محمد دهقان امیری/ روضه اباعبدلله (ع) و خانوم زینب کبری (س) فراموش نشود

و فدیناه بذبح العظیم» او را به قربانی بزرگی بازخردییم. سوره مبارکه صافات آیه ۱۰۷

اینجانب محمدرضا دهقان امیری» فرزند علی در سلامت کامل روانی و جسمی و در آرامش کامل شهادت می‌دهم و به یگانگی حضرت حق و شهادت می‌دهم به دین مبین اسلام و قرآن و نبوت خاتم الانبیاء. حضرت محمد (ص) و امامت امیرالمومنین حیدر کرار علی ابن ابی طالب (ع) و یازده فرزند ایشان که آخرینشان حضرت حجت قائم آل محمد (عج) برپاکننده عدل علوی در جهان و منتقم خون مادر سادات خانوم فاطمه اهرا (س) می‌باشد (الهم عجل لولیک الفرج)

با سلام بر همه دوستان، آشنایان و اقوام و. این حقیر از همه شما عزیزان تقاضای حلالیت دارم و تشکر می‌کنم از پدر و مادر عزیزتر از جانم که تمام تلاش خود برای نشان دادن راه سعادت به فرزندشان انجام دادند و این حقیر حتی نتوانستم قدر کوچکی از این فداکاری‌ها را پاسخ دهم از این دو بزرگوار حلالیت می‌خواهم و از صمیم قلب نیازمند دعایشان هستم؛ و تشکر می‌کنم از برادر عزیزم و امیدوارم که شهادت و روحیه جهادی را سرلوحه خود قرار دهی و همچنین خواهر عزیزم و حامی همیشگی من که نهایت لطف را بر من داشته است و من فقط با بدی پاسخش را دادم امیدوارم هم اکنون نیز دعایت را برای برادرت دریغ نکنی و همیشه به یادش و زینب گونه پایداری کنی.

از همه دوستان دانشگاه و مسجد و استادان و مربیانم و . درخواست حلالیت دارم و از شما دوستان می‌خواهم این حقیر را از دعای خیرتان محروم نفرمایید و اگر کوتاهی کردم در حق شما عزیزان به بزرگواری خود عفو کنید و از حقی که بر گردنم دارید درگذرید.

براساس آیه مبارکه ۱۵۶ سوره بقره الذین اذا اصابتهم مصیبه قالو انا الله و انا الیه راجعون» آن‌ها که هرگاه مصیبتی به آن‌ها رسد صبوری کنند و گویند ما از آن خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم.

صبر را سرلوحه خود قرار دهید و مطمئن باشد که هر کسی از این دنیا خواهد رفت و تنها کسی که باقی می‌ماند خداوند متعال است اگر دلتان گرفت یاد عاشورا کنید و مطمئن باشید غم شما از غم ام الصائب خانوم زینب کبری (س) کوچک قرار است روضه ابا عبدلله و خانوم زینب کبری فراموش نشود و حقیقتا مطمئن باشید که تنها با یاد خداست که دل‌ها آرام می‌گیرد.

قال الحسین (ع):

إن کان دین محمّد لم‌یستقم الاّ بقتلی فیاسیوف خذینی»

اگر دین محمد تداوم نمی‌یابد مگر با کشته شدن من، پس ای شمشیر‌ها مرا در بر گیرید.

زندگی نامه و گفتگو با همسر شهید مدافع حرم شهید جاسم نوری /از نقش کلیدی در فتح فاو تا ایجاد اختلاف بین النصره و داعش

شهید سید جاسم نوری از مدافعان حرم بود که در دوران دفاع مقدس نیز در جبهه‌های جنگ حضور داشته است. سید جاسم از پیشکسوتان قرارگاه سری نصرت به فرماندهی سردار شهید علی هاشمی بود و سال‌ها پس از اتمام دفاع مقدس نیز روحیه رزمندگی را در خود زنده نگه داشت؛ تا اینکه سال 1392 برای دفاع از حریم آل‌الله راهی سوریه و عراق شد. وی نهایتاً در خرداد ماه 1394 و پیش از ماه مبارک رمضان به شهادت رسید.

 

در پانزدهم اسفند سال 1346در حمیدیه فرزندی از خانواده سید جابر به دنیا آمد که نامش را جاسم گذاشتند، پدرش از سادات سید نور و مادرش بانوئی مؤمنه بنام قسمه بود. هنوز درگیر دوران کودکی و نوجوانی بود که جنگ پا وارد زندگی مردم شد و سید بزرگوار هم مثل همه غیور مردان ایرانی برای دفاع از مرزهای کشورش راهی می‌شود و امروز بانوی علویه برای خوانندگان رجانیوز گذری کوتاه از 28 سال زندگی مشترکش دارد.

 

آغاز زندگی مشترک

 

یازده سال داشتم و آقا سید بیست سال داشت که سر سفره عقد نشستیم. دبستانی بودم، کلاس پنجم تجدیدی ریاضی داشتم که سید حتی اجازه نداد امتحانم را بدهم، مادرم می گفت: این دختر من بچه است، نمی‌تواند یک زندگی را اداره کند. اما من در همان سن و سال بچگی‌ام، گفتم: من مشتاق ایمان و اخلاق سید هستم  و بله را با هر زوری بود به سید و خانواده‌اش دادم و سال 66 عروسی کردیم، با یک مهمانی ساده در حمیدیه. زندگی مشترک ما به 28 سال شد، سید بیشتر برای من یک دوست و یک پدر مهربان بود. بچه سال بودم و اصلاً از خانه‌داری و زندگی مشترک هیچ نمی‌دانستم، و همیشه و هر روز به من یاد می‌داد که در زندگی چه کاری انجام بدهم و چه کاری نکنم، تا آنجا که وقتش را داشت کارهای منزل را انجام می‌داد، و حالا بعد از رفتن سیدم از خانه بیرون نمی‌روم.

 

 

مرد همیشه مبارز

 

سید انگار مبارزه و نبرد با گوشت و خونش عجین شده بود، و من در همان بچگی می دانستم که ازدواج با یک رزمنده چقدر سخت است و خودم را برای همه چیز از جانبازی تا اسارت و نهایتاً شهادتش در زمان جنگ تحمیلی آماده کرده بودم. همیشه آخر همه دعاهایش از خداوند رزق شهادت بود. سید و دو پسر عمویش در هشت سال جنگ تحمیلی حضوری فعال داشتند و هر سه چون برادر بودند که بارها در زمان جنگ برای زیارت به نجف وکربلا رفته بودند و تا عمق خاک عراق پیش رفته بودند. یکی از پسر عموهایش شهید سید ناصر در خیبر و دیگری شهید سید فرج در عملیات کربلای 5 به شهادت رسیدند. سید در سن 13 سالگی به جبهه رفته بود و فرماندهی گردان اطلاعات نیروهای رزمی را بر عهده داشت. در سال‌های 1361 و 1362 مجروح شد و در تیپ ۸۵ موسی بن جعفر، تیپ ۵۱ حجت، تیپ امام صادق(ع) و مدتی نیز در تیپ ۳۷ نور فعالیت‌های بسیاری داشت. اکثر دوستان و هم دوره‌ای‌هایش از در زمان جنگ تحمیلی شهید شده بودند و همیشه حسرت جاماندن از دوستانش را داشت. هر سه با هم در قرارگاه سری نصرت نقش اطلاعاتی و عملیاتی بالایی داشتند و از بنیان‌گذاران اطلاعات برون مرزی بودند. آنها در جنگ تحمیلی وارد پادگان ها و مقرهای نظامی عراق می‌شدند و بعد از کسب اطلاعات دقیق و جامع بر می‌گشتند. سید همه نقاط منطقه عملیاتی جنوب را می‌شناخت و چشم بسته می‌رفت. شهید ناصر، شهید فرج و شهید جاسم در عملیات فتح فاو نقش کلیدی و اساسی داشتند.

 

 

خلقیات سید 

 

همیشه گوش به زنگ حرف حضرت آقا بود و می‌گفت ما باید ببینیم در مسائل ریز و درشت آقا چه می‌گویند. بسیار با تقوا، منظم و فعال بود. خنده‌رو بود و خیلی روی اعتقاداتش حساسیت داشت. سید فردی متواضع و خیلی هم اجتماعی بود. و همیشه گره از مشکلات دوستانش باز می کرد و در عوض از همه آنها می‌خواست که برای شهادتش دعا کنند. شجاعت و بی‌باکی‌اش مثال‌زدنی بود. همیشه پیش‌نماز نیروهایش بود و آنها از قنوت‌های پر از شور و احساس سید برایم می‌گویند. سید جانباز شیمیایی بود و بیشتر فصل سرما را در بیمارستان سپری می‌کرد و به گونه‌ای می‌شد که حتی نمی‌توانست حرف بزند و مجبور بود همه حرف‌هایش را بر روی برگه بنویسد تا اینکه به پیاده‌روی اربعین رفت و کمی حالش بهتر شد. به نظرم امام حسین(ع) شفایش داده بود. به یاد ندارم هیچ وقت سید از مسائل کار و بیرون از منزل برای ما حرفی بزند، می‌گفت: حرف بیرون مال بیرون است و هر مردی که وارد خانه‌اش می‌شود باید همه هم و غمش همسر و فرزندانش باشد و همیشه هم می‌گفت شما خودتان را درگیر مسائل کار من در بیرون از خانه نکنید. می‌خواهم در خانه با شما و فرزندانم راحت باشم.

 

 

حال و هوای دفاع از حرم

 

بسیار زیرک و باهوش، وقتی فهمید تکفیری‌ها در حال رشد و پیش‌روی به حرم خانم حضرت زینب(س) هستند، به‌صورت نیروی داوطلب به سوریه رفت، به ما گفت برای زیارت به سوریه می‌رود. حرف جنگ نزد. هر وقت هم که می‌آمد و بچه‌ها از اوضاع و احوال آنجا می‌پرسیدند حرفی نمی‌زد. دوستان و همراهانش در جریان کارهای سید بودند، اما ایشان برای اینکه ما نگرانی نداشته باشیم، چیزی به ما نمی گفت.  بعد از مدتی به عراق رفت، و در آنجا هم به عنوان نیروی داوطلب عادی بود، اما به‌خاطر تخصص و هوش و توانمندی که داشت به کار شناسایی مشغول شد. لهجه غلیظ عربی سید کمک حالی بود برای هم خودش و هم بقیه نیروها. به مناطقی که داعشی‌ها تحت نفوذشان بود می‌رفته و اطلاعات لازم را به دست می‌آورده و کمک بسیار خوبی برای نیروهای عراقی بوده است. سید فعالیت‌های زیادی از لحاظ اطلاعات شناسایی در عراق انجام داد و به کار شناسایی یک نظم خاصی داده بود. در اواخر عمر دنیایی‌اش می‌خواست یک لشکر مستقل به نام سادات سید نور» از سادات داوطلب خوزستانی و عراقی راه‌اندازی کند که زندگی‌اش ختم به شهادت شد. یکی از کارهای بسیار قهرمانانه سید بین داعش و النصره اختلاف انداخت و با درگیری‌های بین‌شان تلفات بسیار زیادی دادند و در عراق هم برای سامان‌دهی نیروهای حشدالشعبی یا همان مردمی تلاش بسیار زیادی کرد. شب نوزدهم ماه مبارک رمضان با یکی از دوستانش تماس می‌گیرد و می‌گوید: فقط برایم دعا کن که من شهید شوم. دوستانش می‌گفتند: سید یک مرتبه همراه چند تن از همرزمانش به مقر داعشی‌ها سرکشی کرده بودند و مقداری غذا و خوراکی به غنیمت آورده بودند.

 

 

زندگی با شهادت

 

سید همیشه بی‌تاب دوستان شهیدش شده بود، اما این اواخر دیگر خیلی بی‌تاب بود. وقتی یکی از دوستان یا همرزمانش شهید می شد، آرام گوشه‌ای می‌نشست و فقط گریه می‌کرد. حاج روزبه هلیسائی که شهید شد به من گفت خانم من دیگر از این جنگ بر نمی‌گردم، یا جنگ تمام می‌شود و من می‌آیم یا شهید می‌شوم و پیکرم به خانه بر می‌گردد. پایان این جنگ برای من شهادت است. دوستانش می‌گفتند: سید جاسم یک‌مرتبه همراه شهید هلیسائی و شهید کجباف به مقر داعشی‌ها سرکشی کرده بودند و مقداری غذا و خوراکی به غنیمت آورده بودند. شهر دجیل، یکی از حساس‌ترین شهرهای عراق، که به دست تروریست‌های داعش اشغال شده بود با هدایت و مشاوره سید آزاد شده. برای همین مردم دجیل به پاس حماسه‌سرایی سید جاسم به او لقب سبع الدجیل، یا همان شیرمرد دجیل دادند و شعارش کنا عباسک یا مهدی بود.

 

 

نحوه شهادت

 

پنجشنبه 7 خرداد 1394 در نزدیکی شهر الرمادی استان الانبار عراق مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستان مدینه الطب بغداد به شهادت رسید. وقتی خبر شهادت سید را به من دادند هلهله کردم و مستقیم به اتاق سید رفتم و پرچم حضرت زینب(س) را در اتاقش نصب کردم و گفتم خانم جان خودت به خودم و فرزندانم صبر بده، نگذار در فراق سید زجر بکشیم. ابتدا پیکر مطهرش را به کربلا منتقل و در بین‌الحرمین تشییع جنازه بسیار باشکوهی برایش گرفتند و بعد از آن از فرودگاه تهران پیکرش را به حمیدیه زادگاهش آوردند و در آنجا هم تشییع شد و بعد از آن پیکرش را به اهواز منتقل کردند، که آنجا هم تشییع باشکوهی تا بهشت‌آباد صورت گرفت.

 

 

شهید جاسم نوری شهدای مدافع حرم hardrevenge شیرمرد دجیل قرارگاه سری نصرت همسر شهید


شهید عبدالله اسکندری شهیدی که سرش را مانند اربابش امام حسین (ع) بر سر نیزه کردند گویی مرام یزدیان همیشه چنین بوده

سردار شهید حاج عبدالله اسکندری هرچند رزمنده‌ای نام‌آور در جنگ تحمیلی بود، اما نام او وقتی سرزبان‌ها افتاد که پیکر مطهرش پس از شهادت به دست گروه تروریستی اجناد الشام» افتاد و ابوجعفر نامی که از فرماندهان این گروه تروریستی بود سر از تن بی‌جانش جدا کرد و تصاویر آن را در فضای مجازی منتشر ساخت. البته طولی نکشید که وعده خدا محقق شد و با کشته شدن ابوجعفر به دست ارتش سوریه، این بار تصویر لاشه او بود که در معرض دید جهانیان قرار گرفت و دل همه دوستداران شهید را شاد کرد. سردار اسکندری از مدافعان حرم در سوریه و رئیس سابق بنیاد شهید استان فارس بود که در نهایت پس از سال‌ها مبارزه و مجاهدت به آرزوی قلبی‌اش رسید و در دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) به شهادت رسید. آنچه در پی می‌آید حاصل همکلامی ما با اعظم سالاری همسر شهید و علیرضا اسکندری فرزند شهید مدافع حرم است.

عبدالله اسکندری سرداری که سرش بر نیزه رفت/ تصدقت شوم برایم دعا کن»

اعظم سالاری همسر شهید
خانم سالاری فصل آشنایی‌تان با شهید اسکندری چگونه رقم خورد؟

من و شهید با هم پسر خاله و دختر خاله بودیم. برای همین شناخت کافی داشتیم. من آن زمان 16 سال داشتم و بعد از خواستگاری و مراسمی که معمولاً وجود دارد، در نهایت اول خرداد سال 1360با هم ازدواج کردیم. سالگرد ازدواج ما با سالگرد شهادت ایشان یکی شده است که نمی‌دانم چه حکمتی دارد؟ حاصل ازدواج ما سه فرزند، دو دختر ویک پسر است. شهید اسکندری یک سال قبل از ازدواج با من، یعنی در سال 1359 در جبهه‌ها حضور پیدا کرده بودند. برای همین از همان ابتدای زندگی مشترکمان می‌دانستم زندگی با ایشان ورود به جهاد است. البته عبدالله در زمان مبارزات انقلابی هم فعالیت‌های زیادی داشت برای آگاهی مردم و دوستان نسبت به امام و آرمان‌های انقلاب همه تلاش خود را کرده بود. ایشان بعدها برایم تعریف کردند که آن ایام اعلامیه‌های امام را برای مردم می‌خوانده تا راه انقلاب به درستی و از زبان خود امام برای مردم تبیین شود. 

عبدالله اسکندری سرداری که سرش بر نیزه رفت/ تصدقت شوم برایم دعا کن»

زندگی با یک رزمنده آن هم در شرایط جنگی چطور بود؟
شهید در تمام هشت سال دفاع مقدس در جبهه حضور داشت. یکی از شرایط ازدواجشان با من نیز حضور مستمرشان در کارزار نبرد بود. من هم پذیرفتم. یک سالی نامزد بودیم. مراسم ازدواجمان هم خیلی ساده برگزار شد و خدا هم به من توفیق داد تا همراهی‌اش کردم. ما چهار سال از دوران جنگ تحمیلی را در اهواز بودیم. در تمام دوران مأموریت ایشان و جابه‌جایی‌هایی که به شهر‌های مختلف داشتند من هم در کنارشان بودم وخدا را شاکرم که سهمی در مجاهدت‌های ایشان داشته‌ام. ایشان شخص خیلی وارسته‌ای بودند. من بعد از ازدواج ایشان را بهتر شناختم و به این نتیجه رسیدم که همسرم فردی وارسته و خدایی است و با بقیه فرق دارد. از همان زمان تصمیم گرفتم هر طوری که ایشان می‌خواهند باشم. نمی‌دانم تا چه حد موفق بودم. خداوند هم یاری کرد که در این مسیر با ایشان همراه باشم. از لحاظ عشق، اخلاق، ایمان و دینداری زندگی ما در میان آشنایان و بستگان سرآمد بود. این را هم بگویم که شهید اسکندری تنها یک هفته بعد از ازدواج راهی مناطق عملیاتی شدند. من نامه‌های ایشان را که از جبهه برایم می‌فرستاد، نگه داشته‌ام. نامه‌های بامحبت که همه را بایگانی کرده‌ام. او در نامه‌هایش به ما دلگرمی و امیدواری می‌داد. جنگ که تمام شد نگرانی ایشان جاماندن از قافله شهدا بود. همیشه یک دلواپسی داشتند که از دوستان شهیدشان جامانده‌اند. در مدت حضور ایشان در جنگ من و مادر شهید در ستاد پشتیبانی جنگ فعالیت داشتیم. مادر ایشان خیلی فعال بودند، از پختن نان بگیرید تا بافتن پلیور برای رزمندگان اسلام هر آنچه در توان داشتیم انجام می‌دادیم. سردار مدت 84 ماه در جنگ و جبهه حضور داشتند. در این مدت 9 بار مجروح شدند و 25 درصد جانبازی داشتند. 

شهید اسکندری چه مسئولیت‌هایی در دفاع مقدس داشتند؟
شهید در سال 1358 وارد سپاه شدند و در کردستان و مریوان حاضر بودند. اولین حضور ایشان در جبهه سوسنگرد بود. همسرم همرزم سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان بودند. سردار اسکندری در مدت حضورشان در جبهه‌ها تک‌تیرانداز، تیربارچی، نیروی اطلاعات شناسایی و. بودند. در عملیات خیبر فرمانده سپاه لار بودند. در عملیات بدر جانشین فرمانده گردان، در والفجر 8 جانشین رئیس ستاد تیپ الهادی بودند و در عملیات‌های کربلای 1، 3، 4، 5 و 8 رئیس ستاد تیپ الهادی بود. شهید در عملیات والفجر 10 جانشین تیپ مهندسی و در عملیات بیت‌المقدس4 فرماندهی تیپ مهندسی را بر عهده داشتند. از دیگر مسئولیت‌های ایشان، فرماندهی مهندسی رزمی 46 امام هادی (ع)، فرماندهی تیپ 46 امام هادی(ع)، فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه مدینه منوره، فرماندهی مهندسی تیپ 42 قدر و فرماندهی مهندسی رزمی جبهه مقاومت بود. همسرم در عرصه‌های سازندگی هم فعالیت داشتند که در احداث سد کرخه احداث جاده نیریز در استان فارس، طرح توسعه نیشکر، اجرای طرح‌های سد و بسیاری دیگر از فعالیت‌های جهادی سهیم بودند. طی سال‌های جنگ نیز کمتر فرصت می‌کرد به ما سربزند و مرتب در مناطق عملیاتی بودند. 

بعد از اتمام دفاع مقدس و فراغت از جنگ، جبران نبودن‌های ایشان شد؟
در پایان جنگ و همزمان با قبول قطعنامه من و دو دخترم در اهواز زندگی می‌کردیم. پیشتر هم که اهواز در محاصره بود، در آنجا بودیم و تا آنجا که می‌توانستیم در ستاد پشتیبانی جنگ همسران و فرزندان ایران اسلامی را یاری می‌کردیم. بعد از پایان جنگ سردار دو سالی در منطقه فعالیت داشتند اما بعد به شیراز آمدیم. مسئولیت‌های زیادی به ایشان واگذار شد. در پنج سال اخیر ایشان مدیریت بنیاد شهید و امور ایثارگران شیراز را بر عهده داشتند. شهید خیلی با خانواده شهدا و جانبازان مأنوس شده بودند تا آنجا که می‌توانستند در رفع مشکلات و مسائل آنها کوشش می‌کردند. صبر، خوشرویی و متانت ایشان زبانزد بود خیلی تحمل داشتند. ابتدا هم این مسئولیت را نمی‌پذیرفتند و نگران بودند نکند نتوانند حق مسئولیت را ادا کنند.

از دوران حضورشان در بنیاد شهید شیراز بگویید. 
وقتی این پست به ایشان پیشنهاد شد، خیلی طول کشید تا همسرم این مسئولیت را بپذیرد اما وقتی که قبول کرد، خیلی تلاش کرد تا خدایی ناکرده در این مسئولیت کوتاهی نداشته باشد. خوب به خاطر دارم، ساعت 11 تا 12 شب سر کار بودند. یک بار به ایشان گفتم آقا اگر شما یک مقدار از کارتان کم کنید و استراحت کنید، بهتر است. روح سالم و جسم سالم خیلی بهتر کار می‌کند. اما ایشان با همان مهربانی و لبخند همیشگی‌شان گفتند: این مسئولیت زمان محدودی به من واگذار شده است، فرصت من برای استراحت خیلی کم است. نمی‌خواهم شرمنده شهدا باشم. می‌خواهم در روز حساب و کتاب جوابگوی کسی نباشم. شاید در طول یکی دو ساعت اگر خداوند یاری کند، بتوانم گره از کار کسی باز کنم. دیدار با خانواده شهدایشان هر پنج‌شنبه بود که من هم در این دیدار‌ها شرکت می‌کردم. ایشان من را همسر شهید معرفی می‌کردند و وقتی از ایشان می‌پرسیدم که چرا ؟در پاسخ من می‌گفتند: شما همسر شهید آینده هستید. 

دغدغه ایشان در پست ریاست بنیاد شهید شیراز که قاعدتاً با خانواده شهدا و ایثارگران سر و کار داشتند، چه بود؟
اتفاقاً در یک مصاحبه تلویزیونی از سردار اسکندری همین سؤال را پرسیدند ایشان هم در پاسخ گفتند: سخت‌ترین و تلخ‌ترین دغدغه و نگرانی من زمانی است که یک ایثارگر یا یک فرزند شهید یا پدر و مادر شهید به بنیاد مراجعه کنند و خواسته‌ای داشته باشند که من به عنوان مسئول نتوانم آن خواسته را برآورده کنم. آن زمان برایم دشوار خواهد بود. برکات معنوی خدمات ایشان به خانواده شهدا را من به عینه در زندگی شخصی‌ام دیده بودم. ایشان الفتی خاص با خانواده شهدا داشتند.

از مأموریت آخرشان و حضور در جمع مدافعان حرم بگویید. 
کمی قبل از اعزامشان به سوریه به من گفتند که احتمالاً سفری به لبنان داشته باشند. من هم ساک ایشان را آماده کرده بودم. مأموریت‌های ایشان همیشگی بود اما این بار همه چیز رنگ و شکلی دیگر داشت. کمی بعد یعنی نزدیک مراسم اعتکاف بود که به من گفتند دوست دارند در این اعتکاف شرکت کنند و بعد راهی شوند. هنوز دستور اعزام ایشان صادر نشده بود که شهید به مراسم اعتکاف رفتند. روز دوازدهم ماه رجب سال 1393 بود، خیلی خوشحال بود که می‌تواند در اعتکاف شرکت کند. زمانی که در اعتکاف بودند، دلتنگشان می‌شدم و چند باری گوشی را بر داشتم تا زنگ بزنم،  اما پشیمان شدم گفتم مزاحم نشوم. 

بعد از بازگشت به من گفتند که سفر ایشان به لبنان نیست. بلکه ایشان باید راهی سوریه شوند. من هیچ حرفی به نشانه اعتراض نزدم. چون اصولاً هرگز روی حرف‌ها و تصمیمات ایشان حرفی نمی‌زدم. من همسرم را کامل قبول داشتم و هر تصمیمی که در طول 33سال زندگی گرفته بودند من هم همراهی‌شان می‌کردم. دو سه روز بعد از اعتکاف بود که صبح زود از خانه خارج شدند. یک ساعت بعد تماس گرفتند و به من گفتند: ساک من را آماده کن می‌خواهم به تهران بروم. به خانه آمدند ساکشان را برداشتند من هم همراهشان تا فرودگاه رفتم. بچه‌ها هم همراه ما بودند. در مسیر تا فرودگاه دائم ذکر می‌گفتند و من می‌خواستم حرف بزنم اما ایشان در حال ذکر بودند نگاهشان می‌کردم و دیدم در حال و هوای خودشان هستند. برای همین حرفی نزدم. زمان خداحافظی در فرودگاه به ایشان گفتم: کی بر می‌گردید؟ گفتند: دو ماه دیگر. گفتم: نه، من تاب نمی‌آورم؛ شما دو هفته دیگر یک سری به من بزنید بعد بروید، گفتند: ببینم خدا چه می‌خواهد. به ایشان گفتم: اگر بگویم هرروز با من تماس بگیرید برایتان مشکل خواهد بود اما از شما خواهش می‌کنم یک روز در میان با من تماس بگیرید. گفتند: حتماً. 

می‌دانستم این رفتن با همه رفتن‌های این چند ساله تفاوت دارد. دل من هم با او رفت. خاطرات زمان جنگ یادم می‌آمد و. اما خودم را دلداری می‌دادم که اتفاقی نمی‌افتد. رفتند و ساعت 4 و 20 دقیقه همان روز پیام دادند با توکل بر خدا من پریدم. »

طبق وعده یک روز درمیان با من حرف زدند. درست شب قبل شهادت زنگ زدند و با تک تک بچه‌ها صحبت کردند. فردای آن روز که با من صحبت کردند گفتند من سوریه هستم. به خانواده‌ام هم بگویید، روزی که خبر شهادت ایشان را به ما دادند خواهر‌ها و برادرهایش نمی‌دانستند که ایشان کجا رفته‌اند. 

آخرین جمله ایشان را همیشه به یاد دارم، در همان تماس آخر به من گفت تصدقت شوم برایم دعا کن، اتفاقاً همرزمانش هم خندیدند. من با خنده گفتم: دوستانت می‌خندند !گفت اشکال ندارد بگذار بخندند. آخرین جمله ایشان به من همین بود؛تصدقت شوم برایم دعا کن.» 

شهید عبدالله اسکندری1

چگونه از نحوه شهادت ایشان مطلع شدید ؟
از طریق یکی از دوستان متوجه شدیم که با پسرم تماس گرفته بودند. من از پسرم خواستم تا به خواهرهایش حرفی نزند. دو روز تحمل کردیم و به دخترها چیزی نگفتیم. روز سوم بود که از صحت خبر شهادت همسرم مطمئن شدیم، به دخترها هم گفتیم. همان لحظه من دعا کردم که خدایا یک صبر زینبی به من عطا کن. خدا می‌داند از آن لحظه به بعد خدا به من آرامشی داد تا بچه‌ها را آرام کنم. مردم و فامیل و دوستان نگران بودند و ناراحت اما وقتی آرامش من را می‌دیدند آرام می‌شدند و من این را از برکت وجود خانم زینب(س) می‌دانم. عکس‌های شهادت همسرم را هم با بچه‌ها همان شب نگاه کردم. آن لحظه فرموده خانم حضرت زینب‌(س) در ذهنم تداعی شد که: ما رایت الا جمیلا. خدا را شاهد می‌گیرم مصداق جمله ایشان در وجود من متبلور شد. من غیر زیبایی چیزی ندیدم. بچه‌ها خوشحالند که پدر به آرزویشان رسید. 

امروز که 10 ماهی از شهادت همسرم می‌گذرد تنها فراق از ایشان است که کمی من را آزار می‌دهد و دلتنگ می‌شوم. اما همین که فکر می‌کنم، ایشان به آرزویش رسیده آرام می‌شوم. این جمله همیشه ذکر زبانشان بود که از خداوند می‌خواهم که سرنوشت من را به بهترین نحو رقم بزند. بارها این جمله را گفتند و خداوند هم دعایشان را مستجاب کرد. دل نوشته‌های خیلی زیبایی از ایشان برای من به یادگار مانده است، که خواندنشان آرامم می‌کند.

علیرضا اسکندری فرزند شهید اسکندری 
از آخرین دیدار و لحظات وداع با پدر برایمان بگویید.

آن روز به همراه خانواده برای بدرقه پدر به فرودگاه رفتیم. دو ساعتی تا پرواز زمان داشتیم. پدر بی‌صبرانه منتظر پرواز به سمت تهران بودند. در نهایت لحظه وداع فرا رسید. قبل از اینکه پدر سوار هواپیما شوند، چند قدمی به سمت من آمدند و کارت شناسایی سپاهشان را به من دادند و گفتند: این را بگیر. دیگر نیازی به این ندارم. پدر دست روی شانه‌های من گذاشتند و گفتند: از این به بعد شما مراقب خانواده باش.  یک هفته‌ای در سوریه بودند تا اینکه اول خرداد ماه 1393 در اوج دلدادگی به معبود به آرزوی قلبی خود که سال‌ها در راه رسیدن به آن مجاهدت می‌کردند، یعنی شهادت رسیدند. 

از نحوه شهادت سردار اسکندری در رسانه‌ها و فضاهای مجازی عکس‌هایی منتشر شد که شاید دیدن آن دل هر مسلمانی را می‌لرزاند، شما که فرزند شهید بودید چگونه مطلع شدید؟دیدن این تصاویر شما را اذیت نمی‌کرد؟
پدر اول خردادماه به شهادت رسیده بود. خبر شهادت را در عید مبعث به ما دادند. قبل از شنیدن خبر شهادت، همکاران پدر تماس می‌گرفتند و این تماس‌ها ما را کمی مشکوک کرد. بعد هم یکی از دوستان با من تماس گرفت که من شنیده‌ام پدرتان به شهادت رسیده است. از ما خواستند تا خواهر و مادرم به اینترنت دسترسی نداشته باشند تا تصاویر شهادت بابا را ببینند. همان شب عکسی در سایت‌ها منتشر شد که پیکر ایشان با لباس رزمشان بود و سر از بدن جدا شده بود که خاکی و زخمی و خونی بود. من از لباس و. . . سر پدر را شناختم. 
ما اینگونه از شهادت پدر مطلع شدیم. اولین مراسم ایشان با روز پاسدار ولادت امام حسین(ع)‌ همسو شد. شهادت پدرم پاداش کار‌ها و مجاهدت‌هایی بود که با نیت الهی و برای رضای خدا در طول 36 سال انجام داده بود. 

گویی چندی پیش با امام ‌ای دیداری داشته‌اید، مایلیم از آن دیدار برایمان بفرمایید‌؟
بعد از شهادت پدر پیکر ایشان به ما بازگردانده نشد. اما صحبت‌هایی بود که با مبادله اسیر، یا پرداخت هزینه‌ای بتوانیم پیکر پدر را بازپس بگیریم. اما ما به مادرمان گفتیم که مادر جان به کسانی که می‌خواهند پیکر پدر را بازگردانند، بگویید ما راضی نیستیم که یک ریالی از پول بیت‌المال صرف این گروه خبیث شود. حتی یک اسیر هم نباید آزاد شود. پدر رفته بود تا آنها را به درک واصل کند. ما برای آنچه در راه خدا داده‌ایم، توقعی نداریم و حاضر نیستیم که به ازای پیکر پدرمان ریالی از بیت‌المال هزینه شود. زیرا هر اقدامی کمک به آنها محسوب می‌شود.  مدتی بعد شهادت زیارت نایب امام زمان( عج) روزی خانواده‌مان شد. در این دیدار مادر، این روایت را برای آقا بازگو کردند، آقا بسیار مسرور شدند و فرمودند: آفرین به این روحیه بچه‌ها، آفرین به این استقامت. خیلی ما را مورد تشویق قرار دادند. 

بعد هم آقا از وضعیت تحصیلی وکاری ما پرسیدند. بعد هم رهبر از حماسه‌آفرینی مدافعین حرم و دفاع از حرم شریف حضرت زینب (س) برایمان صحبت کردند. بیانات رهبر، آرامشی خاص به ما داد. این دیدار صمیمانه با رهبر انقلاب، خاطره‌ای شد که تا همیشه در ذهنمان باقی خواهد ماند. جهاد پدر و شهدای کشورمان همچنان ادامه خواهد داشت. این چراغ تا زمانی که روحیه ایثار‌گری پا بر جاست هرگز خاموش نخواهد شد.

شهید عبدالله اسکندری همسر شهید فرزند شهید مقطع الاعضا hardrevenge


گفتگو با پدر شهید وحید زمانی نیا محافظ سردار شهید حاج قاسم سلیمانی از خبر پرواز حاج قاسم فهمیدم که وحید هم شهید شده است

آسمانی شدن حاج قاسم سلیمانی، ابوالمهدی مهندس، محافظان و همراهان ایشان خبری بسیار سخت و باور نکردنی است که قلب تمام مردم ایران و حتی دیگر کشورها را به درد آورد. شهید وحید‌زمانی‌نیا یکی از محافظان و همراهان شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی است که در حمله بالگردهای آمریکایی در بغداد در بامداد روز جمعه مصادف با تاریخ 1398/10/13 شهید شد.

شهید "وحید زمانی‌نیا" در سال 1371 در محله اتابک تهران به دنیا آمد و تا 6 سالگی در آن محل رشد یافت. خانواده شهید از اولین سال تحصیلی پسرشان منزل را به شهر ری منتقل کردند و شهید وحید زمانی‌نیا دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در شهر ری با بالاترین معدل گذراند. شهید وحید زمانی‌نیا بعد از گرفتن مدرک دیپلم جذب دانشگاه افسری امام‌علی(ع) شد و در رشته‌ی نیروهای مخصوص سپاه قدس فعالیت خود را جهت پاسداری از انقلاب اسلامی آغاز کرد. شهید زمانی‌نیا با توجه به توانایی‌های بالایی که در چند سال خدمت از خود نشان داد در مدت زمانی کوتاه پس از فعالیت در سوریه توانست یکی از محافظان و جزو هیئت‌های همراه حاج قاسم سلیمانی شود. شهید وحید زمانی‌نیا برای دفاع از حریم اهل‌بیت(ع) 4 سال در جبهه‌های نبرد سوریه علیه تکفیری‌های داعش حضور یافت و در حلب سوریه جانباز شیمیایی شد.

پدر شهید زمانی‌نیا که چند روزی است فرزند دلبندش در راه دفاع از حریم‌ اهل‌بیت (ع) آسمانی شده است، در گفت‌وگوی اختصاصی با تسنیم بخش کوچکی از زندگی پسرش را توضیح داد.

* لطفاً از دوران کودکی و نوجوانی آقا وحید برایمان توضیح دهید.

آقا وحید سال 1371 در محله اتابک تهران به دنیا آمد و مدت 6 سال ما در آن محله زندگی کردیم، در 7 سالگی پسرم منزلمان را از محله اتابک به خیابان استخر شهر ری منتقل کردیم، او در شهر ری بزرگ شد و بهتر است بگویم بچه‌ی شهر ری است. تحصیلاتش را تا مقطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان با بالاترین معدل و به نحو احسن در محله 24 متری گذراند و در همین محله رشد کرد. و با این توصیفات بچه شاه عبدالعظیم حسنی(ع) بود.

* شهید زمانی‌نیا چرا وارد سپاه پاسداران شد، انگیزه‌اش از وارد شدن به سپاه چه بود؟

بعد از دیپلم تمایلی زیادی به شرکت در دانشگاه نداشت و قبل از ورود به خدمت سربازی با توجه به اینکه علاقه‌مند سپاه بود انگیزه‌ای درونش به وجود آمد که وارد سپاه پاسداران شود. البته چون خود من هم سپاهی‌ام و سال ها در لجستیک مشغول به خدمت بودم وحید دوست داشت سپاهی شود. بعد از پیگیرهایی که کرد وارد دانشگاه امام‌حسین (ع) شد و دوران تحصیلی و آموزشی را گذراند.

سردار قاسم سلیمانی , شهید سپهبد قاسم سلیمانی , مدافعان حرم , جانبازان شیمیایی , جانبازان مدافع حرم , گار شهدای تهران ,

* آیا آقا وحید برای دفاع از حریم اهل‌بیت(ع) عازم مناطق نبرد شده بود؟

بله، پسرم 4 سال در حلب سوریه از حرم اهل‌بیت (ع)  دفاع می‌کرد و بعد از آن مدتی از محافظان سفارت ایران بود.

* با توجه به اینکه فرمودید آقا وحید در جبهه‌های نبرد حضور داشته است، در آن مناطق مجروح شده بود؟

بله، اما با توجه به اینکه یکی از خصوصیات ایشان این بود که هر جایی می‌رفت و هر کاری می‌کرد هیچ چیزی به ما نمی‌گفت و با شوخی بحث را عوض می‌کرد، به همین علت ما تا بعد از شهادت ایشان نمی‌دانستیم جانباز است. یک ماه پیش به ایشان نامه زدند و گفتند به اصفهان برود و یک عکس پزشکی از خودش بگیرد و جوابش را بیاورد، زمانی که برگشت مادرش به او گفت این عکس برای چیست؟ اما او بحث را عوض کرد و گفت چیز مهمی نیست. پسرم از سال 1394 در حلب سوریه شیمیایی شده بود و تا الان به ما نگفته بود. ما بعد از شهادتش متوجه شدیم 40 درصد عفونت ریوی داشته است و یک کلمه به ما نگفته بود.

* به نظر شما چگونه پسر شهیدتان توانست جزو یکی از نزدیکان حاج قاسم شود؟

بعد از حضور در سوریه با توجه به توانایی و خصوصیاتی که از خود نشان داد جزو محافظان و همراهان حاج قاسم شد و در این مدتی که با ایشان بود هیچ حرفی به ما نمی‌زد و وقتی از ایشان سؤال می‌کردیم حرف را عوض می‌کرد. شاید یکی از دلایل همین سکوت و راز نگه‌داری او بود که او را به این مقام رساند.

سردار قاسم سلیمانی , شهید سپهبد قاسم سلیمانی , مدافعان حرم , جانبازان شیمیایی , جانبازان مدافع حرم , گار شهدای تهران ,

* ویژگی‌های اخلاقی شهید وحید را برایمان تعریف کنید؟ رفتار ایشان با شما دیگر اعضای خانواده چگونه بود؟

همیشه پیگیر مراسم‌های مذهبی  بود تا شرکت کند. هیئت را از موج الحسین شروع کرد. در آنجا ظرف می‌شست، جارو می‌کرد، یک روز حاج حسین سازور به او گفته بود تو چرا تا این موقع اینجا هستی و خادمی می‌کنی؟ وحید به ایشان گفته بود یکی از بنده‌های خدا هستم و هرکاری بتوانم برای خدمت انجام می‌دهم. هر پنجشنبه به گار شهدا و معمولاً ظهرها به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) می‌رفت، بعضی وقت‌ها شب با موتور به گار می‌رفتند مثلاً یک روز در اوج بارندگی با دوستش به بهشت زهرا(س) رفت، وقتی برگشت خیس خیس شده بود که مادرش او را با همان لباس‌های خیس راهی حمام کرد.

اگر کسی از پسرم کمک می‌خواست نه نمی‌گفت و اصلاً یادم نمی‌آید با برادرانش و یا کسی دیگر بلند صحبت کند. خیلی بچه‌ی با انضباطی بود، برای من و مادرش بسیار قابل احترام بود. حرف‌های مادرش را بسیار گوش می‌کرد. و به نظرم دلیل شهادتش هم این بود که مادرش در تربیت او خیلی زحمت کشید.

* احساس شما از اینکه آقا وحید شهید شده است چیست؟ آیا از شهادت ایشان ناراحت نیستید؟

از این بابت خوشحالم که خداوند این افتخار را به ما داد که فرزندم به شهادت برسد، من اصلاً غمگین نیستم، اما ناراحتی من برای همسرش است که دو ماه با ایشان زندگی کرد و بعد شهید شد. من به این علت که پسرم طعم شهادت را چشیده است اصلاً ناراحت نیستم، من و مادرش خیلی افتخار می‌کنیم پسرمان شهید شده است.

سردار قاسم سلیمانی , شهید سپهبد قاسم سلیمانی , مدافعان حرم , جانبازان شیمیایی , جانبازان مدافع حرم , گار شهدای تهران ,

* واکنش شما در قبال پیشنهاد اولین اعزامش به سوریه چگونه بود؟

اولین‌بار به من گفت بابا می‌خواهم به سوریه بروم و از این موضوع خیلی خوشحالم، من می‌روم و برمی‌گردم» با رفتنش اصلاً مخالفت نمی‌کردم، وقتی می‌دیدم برای حضور در سوریه علاقه‌مند است و خودش موقعیت‌ها را درک می‌کند، گفتم هرجوری خودت دوست داری عمل کن.

* آخرین دیدار شما چه زمانی بود؟

شبی به او زنگ زدند و گفتند باید با حاجی بروی، بعد از اینکه چند دقیقه‌ای صحبت کردند گفت که باید به مأموریت برود.

* چه زمانی متوجه شدید پسرتان با حاج قاسم به شهادت رسیده است؟

جمعه صبح نماز را خواندم و خوابیدم، ساعت 8 صبح یکی از دوستان وحید زنگ زد و مادرش گوشی را جواب داد و رفیق وحید به او گفت از پسرتان خبر دارید؟ مادرش گفت نه. گفت اگر خبری شد به من اطلاع دهید.

بعد از تمام شدن تلفن خانمم، من پیام‌های موبایلم را نگاه کردم، نوشته بود حاج قاسم پرواز کرد.

به خانمم گفتم تلویزیون را روشن کن، وقتی روشن کرد من مطمئن شدم که همراه حاج قاسم رفته‌اند و پسرم هم شهید شده است.

* آیا پسرتان وصیتی هم نوشته بودند؟

فعلا چیزی به دست ما نرسیده است، اما پسرم برای ما تعریف کرد که سال 1394 یه کاغذ به او می‌دهند تا وصیتش را بنویسند، آخرین بند وصیتش این بود که اگر شهید شدم من را وسط حرم سیدالکریم دفن کنید. رفیقش به شوخی به او گفته بود تو و شهادت! تو بادمجان بمی توفیق شهادت نداری! بعد به او می‌گوید تو اگر شهید شوی ما تو را کنار جوب‌های بهشت زهرا(س) دفنت می‌کنیم، وحید به او می‌گوید شما دعا کنید من شهید شوم هر جا دلتان خواست من را خاک کنید.

شهید وحید زمانی نیا محافظ سردار سلیمانی شهدای مدافع حرم


شهید مدافع حرم شهید احمد حیاری از عشایر عرب استان خوزستان :این انقلاب باید جهانی شود پیرو ولایت فقیه باشید

شهید احمد حیاری یکی از فرزندان عرب عشایر که دوم شهریور 1394 در دفاع از حرم حضرت زینب(س) در سوریه به شهادت رسید، یکی از همین عشایر عرب غیور کشورمان است که تصاویر صندلی خالی‌اش در امتحانات دانشگاه دل همه‌مان را به درد آورد.

مریم نیسی همسر شهید  با تبریک شهادت همسرش، روایتش را آغاز می‌کند.

اهل ماندن نبود

من مریم نیسی متولد 1366 هستم. احمد پسر خاله مادرم بود و متولد 16 بهمن 1360 و آشنایی ما از طریق خانواده‌ها صورت گرفت. مراسم ازدواج‌مان را بسیار ساده و سنتی در 12 مرداد ماه 1388 برگزار کردیم. احمد زمانی که به خواستگاری من آمد از نبودن‌هایش برایم بسیار گفت. از شهادت و شهدا برایم گفت. گفت که مرگ با شهادت را می‌پسندند. اینگونه بود که متوجه شدم او اهل ماندن نیست.

از لحاظ روحی او را خوب می‌شناختم. زمانی که عزم رفتن کرد به مادر شوهرم گفتم احمد کسی نیست که کنار بایستد و خودش را سرگرم کارهای جانبی کند. شجاعت و دلاوری‌اش را می‌شناختم و مطمئن بودم که او خودش را به جبهه نبرد می‌رساند و شاید دیگر باز‌نگردد. هفت روزی از رفتنش می‌گذشت و دل در دل نداشتم. گویی 70سال برایم گذشته بود. دلهره داشتم. رفتن همسرم به جمع مدافعان حرم، با باقی نبودن‌هایش تفاوت داشت.

هنوز سر مزار شهیدم نرفته‌ام

احمد عاشق ولایت فقیه بود. برخی از دوستانش برای دفاع از حرم رفته بودند و او هم قصد رفتن داشت. با من خیلی حرف زد و من را از مسیری که قرار بود برود آگاه کرد. از اعتقاداتش برایم گفت که: حفظ انقلاب بستگی دارد به حفظ اسلام. حب اهل بیت مرز نمی‌شناسد. اگر ما برای دفاع از آل‌الله نرویم نمی‌شود اسم‌مان را مسلمان بگذاریم.»

من هم راضی شدم. امروز که خبر شهادتش به گوش دوستان و اطرافیانم رسید خیلی‌ها به من می‌گویند: چرا اجازه رفتن به او دادی؟ امروز از من می‌پرسند که الان راضی هستی و من می‌گویم: بله راضی هستم.

اما فقط می‌خواهم خدا به من صبر بدهد. احمد خیلی خوب بود. حیف بود که به مرگ طبیعی بمیرد. از شهادتش و از اینکه به خواسته درونی‌اش رسید، خوشحالم.

نمی‌خواستم شرایط من و زندگی پا‌گیرش کند. دخترمان فاطمه سه سال دارد و دختر دوممان هم دو ماه دیگر به دنیا می‌آید. می‌آید در حالی که پدرش را نخواهد دید. احمد وقت رفتن به من گفت مراقب خودت و دخترها باش. هنوز هم به دخترم فاطمه نگفته‌ام که پدرش شهید شده، گفتم سفر است و بازمی‌گردد. خودم هم هنوز سر مزار شهید نرفته‌ام. احمد روی تربیت بچه‌ها خیلی حساس بود. نام اولی را خودش انتخاب کردو نام فرزند دوم را هم به من سپرد که انتخاب کنم.

شهید احمد حیاری1

اسباب‌کشی به خانه آخرت

از زمانی که ازدواج کردیم یعنی سال 1388 تا امروز در کنار خانواده شوهرم زندگی کردم. با آمدن فرزند دوم می‌خواستیم مستقل شویم. یک اتاق داشتیم و با یک بچه و نوزاد توی راهی که داشتیم، زندگی کمی سخت می‌شد. بنابراین می‌خواستیم خانه‌مان را عوض کنیم. احمد همه کارها را انجام داد. همه وام‌ها و حساب‌ها را تسویه کرد. همه وسایل من را آماده کرد. همه وسایل خانه را شست و تمیز کرد. حتی برای فرزندمان که هنوز به دنیا نیامده همه چیز حتی پوشک را هم خرید. قرار بود اول یا دوم شهریورماه به خانه جدیدمان برویم که خبر شهادتش را در همان روز برای‌مان آوردند. احمد قبل از رفتن به من گفت معلوم نیست که من به خانه جدید بروم. او می‌دانست که این رفتن را بازگشتی نیست اما من متوجه نشدم. نمی‌دانستم اولین اعزامش آخرین اعزام او خواهد بود. او به خانه آخرت اسباب‌کشی کرد و رفت.

احمد باید برود

فقط این را باید بگویم تنها عاملی که باعث شد احمد به فیض شهادت نائل شود، در مرحله اول احترام خاصی بود که به مادرش می‌گذاشت و بعد هم به خانواده. در مقابل مادرش خاک می‌شد! نسبت به من هم خیلی مهربان و خوب بود. خیلی از او راضی هستم.

ابتدا مادرشان راضی نبودند، دلتنگی و وابستگی مادرانه بود و مسائلی از این دست، اما احمد چند مرحله صحبت کردند ایشان هم راضی شدند. باورم نمی‌شد زمانی که احمد می‌خواست برود نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده بود که مادرش می‌گفت: او را می‌خواهند، احمد باید برود ما نمی‌توانیم کاری کنیم.

همسرم در بخشی از وصیت‌نامه‌اش نوشت: دوست دارم برای تشییع پیکر من هزینه زیادی نشود و مختصر برگزار شود و باقی هزینه‌ها در رفع احتیاح نیازمندان صرف شود. اگر پیکرم دست تکفیری‌ها ماند، نمی‌خواهم برای بازگرداندن پیکر من نظام هزینه‌ای بدهد. در اینجا و از طریق رومه جوان» می‌خواهم از مردم عزیز شوش و شهرهای اطراف برای حضور در تشییع پیکر شهید تشکر و قدردانی کنم. مردمی که عاشقانه به استقبال شهید آمدند و شهید را فرزند خود دانستند.

عبداهرا حیاری برادر شهید

ما پنج برادر و سه خواهر بودیم. احمد فرزند پنجم خانواده ما بود که به فیض شهادت نائل آمد. پدرم کارگر ساده شرکت نیشکر در شهر شوش بودند. زندگی آرام و ساده‌ای داشتند و تمام تلاش‌شان این بود که برای امرار معاش خانواده رزق حلال را به خانه بیاورند. ما جزو استان خوزستان بودیم. از عرب‌های اصیل شهرستان شوش. سن و سال ما به جنگ و جبهه نمی‌رسید. اگر چه خودمان در جنگ نبودیم اما همجوار جنگ و جهاد بودیم و با صدای توپ و تانک روزها و شب‌های‌مان را می‌گذراندیم و سهم ما هم خرابی‌ها و ویرانی‌هایی بود که چون دیگر شهر‌های جنگ‌زده نصیبمان می‌شد.

شهید احمد حیاری

ستون خانواده حیاری‌ها

یکی از برترین ویژگی‌هایی که می‌توانم از احمد برادرم برایتان بگویم همان اهمیتی بود که ایشان برای خانواده قائل بودند. توجه‌ای که شهید به مادر و پدر، خواهر و برادرها و همسر و فرزندان خود داشتند همواره مورد توجه ما بود. او خانواده‌دوست بود. احمد مرجعی برای خانواده‌مان بود و از احترام بالایی در خانواده برخوردار بود. حتی برادرهای بزرگ خانواده برای انجام امور با احمد م می‌کردند و ستون خانواده حیاری‌ها بود. صله رحم داشت و در اندک فرصت پیش آمده به خانواده و بستگان سرکشی می‌کرد. کارهایی که به ایشان محول می‌شد در محیط کار در نهایت دقت و توجه به انجام می‌رساند. احمد یک نیروی فعال بسیجی بود که در پایگاه و مسجد فعالیت فراوانی در عرصه فرهنگی و رزمی داشت. دوره‌های آموزشی برای نیروهای بسیجی برگزار می‌کرد. انضباط کاری برایشان مهم بود. توجه زیادی به بیت‌المال داشت و در اموری که به ایشان مربوط می‌شد تلاش می‌کرد تا حقی ناحق نشود و حق الناسی برگردنش نیفتد. تا آنجا که می‌توانست همه امور را خودش انجام می‌داد و به دیگران محول نمی‌کرد.روزی که می خواست به سوریه برود موقع خداحافظی فقط تلفنی حرف زدیم وقتی رسیدم خانه، رفته بود و نتوانستم او را برای بار آخر ببینم، مادرم هم او را ندید فقط هنگام وداع دو تن از خواهرانم و یکی از دامادهایمان بودند و خداخافظی کردند.

 

روضه‌های مادرانه بر پیکر شهید

زمانی که مادر و خواهرهایم برای دیدن پیکر شهید به سردخانه می‌رفتند همراهی‌شان کردم که در آخرین لحظات دیدار کنارشان باشم و مراقب مادر که نکند خدای نکرده اتفاقی برایش رخ دهد. همه تصورم این بود که مادر چطور می‌خواهد با این صحنه روبه‌رو شود. مادر است و هزار و یک بی‌تابی و بیقراری. زمانی که به سردخانه رسیدیم در را که باز کردند و پیکر احمد را آوردند خواهرهایم شروع به گریه و بی‌تابی کردند. اما مادرم جلوی در ایستاد و خطاب به خواهر‌های شهید گفت که بهتر است همین الان برگردید، اگر قرار است اینگونه با برادرتان وداع داشته باشید! چرا گریه و زاری می‌کنید؟ احمد شهید است و باید با افتخار و عزت سرمان ر ا بالا بگیریم و شهید را تشییع کنیم. بر پیکر شهید گریه معنایی ندارد.

همه چیز بر عکس شده و بود من مات همه ابهت و صبر مادرانه او مانده بودم. ما رفته بودیم که مراقب مادر باشیم اما حالا این مادر بود که ما را آرام می‌کرد و به ما دلداری می‌داد. فضا آرام شد و خانواده چهره برادر را دیدند. مادر عرب‌زبان هستند و با همان زبان عربی خطاب به احمد می‌گفت: تو ما را سربلند کردی و عزت و افتخار برایمان آوردی. روضه عربی خواندند و همه اطرافیان با روضه‌های مادرانه‌اش بی‌تاب شده بودند.

انقلابی که باید جهانی شود

من اعتقاد دارم که همه چرایی رفتن احمد برای دفاع از حرمین شریفین چون رازی در دلش ماند. احمد معتقد واقعی نظام و ولایت فقیه بود. همواره هم می‌گفت این انقلاب باید جهانی شود. ما باید برویم و دفاع کنیم و ارزش‌های معنوی خود و اسلام ناب محمدی و تصویر واقعی و درست اسلام ر ا به همه نشان دهیم. مکرراً احمد این مسائل را آشکارا در میان جمع بسیجیان و دوستان خود مطرح می‌کردند و اعتقاد عجیبی به سیده حضرت زینب (س)‌داشتند و همواره چون شهدای دیگر از مکتب اهل بیت دفاع می‌کردند و درنهایت هم در این مسیر گام برداشتند. حرم حضرت زینب (س)‌ مورد تهدید تکفیری‌ها بود و این برای جزم کردن عزم احمد کافی بود. مدت دو سال در تلاش بود تا خود را به سوریه برساند و امانتدار بانوی دو عالم شود که به لطف خدا خودش را رساند و به آرزویش رسید.

شهادت در لازقیه

برادرم 20مرداد در سوریه بود و در نهایت در دوشنبه دوم شهریور ماه در لازقیه مجروح شد و بعد از چند ساعت به فیض عظیم شهادت رسید. هیچ کدام از اعضای خانواده با احمد خداحافظی نکردند. به ایشان اطلاع داده شد که باید اعزام شود و ایشان هم خیلی سریع راهی شده بود حتی مادر در منزل نبودند که با هم وداع داشته باشند. بعد از اینکه به سوریه رسید تماس گرفت و تلفنی از همه خانواده حلالیت طلبید. در اصل باید ما از ایشان حلالیت می‌طلبیدیم که ندانستیم به این زودی او از بین ما خواهد رفت.

صندلی خالی احمد

برادرم احمد حیاری برای دانشگاه خیلی زحمت کشید اما به آخرین جلسه امتحانش نرسید. ترم تابستانی برداشت که خیلی زود درسش را تمام کند. یک ترم هم بیشتر نمانده بود تا مدرکش را بگیرد. او به ترم آخر نرسید اما در امتحان الهی شرکت کرد و به لطف خدا پذیرفته شد.

پیرو ولایت فقیه باشید

عبداهرا حیاری، برادر شهید، می گوید: احمد خیلی تاکید می کرد که پیرو ولایت فقیه باشید و این را در وصیت ‌نامه‌ اش هم نوشته و گفته که اگر پیکرم به دست دشمن افتاد سعی نکنید برای بازگشت آن پولی هزینه کنید تا برگردد بلکه بگذارید همانجا بماند زیرا برایم مهم نیست که در کجا دفن شوم.

شهادت در مسیر کاروان عشق

وی درباره نحوه شهادت شهید حیاری گفت: صبح روز شهادت، صدای  انفجاری می آید. سوری ها به ایرانی ها می گویند بهتر است به محل انفجار نزدیک نشوید زیرا تصمیم داشتند از فرماندهان ایرانی محافظت کنند. محل انفجار، مسیر تاریخی عبور اسرای کربلا بوده است. احمد طاقت نمی آورد و به آنجا می رود. از ماشین که پیاده می شود، چند قدم که پیش می رود، ناگهان زیر پایش مین منفجر می شود. آن طور که تعریف می کنند داعشی ها آن مین از راه دور کنترل می کرده اند. آنجا مجروح شده به کما می رود و دو روز بعد به شهادت می رسد.

نام دخترم را زینب بگذارید

برادر شهید حیاری گفت که از برادرش دو یادگار به نام های فاطمه» و زینب» به یادگار مانده است. فاطمه زمان شهادت پدر 4 ساله و زینب، 40 روز بعد از شهادت پدر به دنیا می آید و بنابر وصیت شهید نام او را زینب»می گذارند.

 

احمد» پای بچه های خوزستان را به سوریه باز کرد/ شهیدی که در مسیر تاریخی کاروان اسرای کربلا در شام به شهادت رسید

 

جلیقه های ضد گلوله برای رزمندگان سوری

حیاری در ادامه به بیان خاطراتی از بردار شهیدش پرداخت و روایت کرد: آقای مقدم یکی از فرماندهان ایرانی که اهل مشهد است، با شهید حیاری در سوریه در یک مقر مستقر بودند. او تعریف می کرد شهید احمد در کار بسیار منظم بود. در سوریه انباری را پیدا می کند که حدود 40 جلیقه ضدگلوله آنجا بوده است. سوری ها این جلیقه ها را نمی شناختند. شهید که عرب زبان بوده به آنها توضیح می دهد که اینها جلیقه های ضد گلوله هستند. تمام 40 جلیقه را بین دیگران تقسیم می کند و شاید اگر یکی از آنها را خودش می پوشید، شاید شهید نمی شد.

عدالت در شرایط جنگی

وی اضافه کرد: آن فرمانده برایمان تعریف کرد که گاهی اوقات رزمنده های سوری برای گرفتن غذا آمار بالاتری اعلام می کردند تا باقی مانده را برای خانواده هایشان که در روستاهای اطراف بودند، ببرند. احمد با آن ها دعوا کرده و می گفته نباید آمار اشتباه بدهید.

حلالیت حتی با باتوم

برادر شهید حیاری با بیان خاطره جالبی از نحوه حلالیت طلبیدن شهید حیاری، نقل کرد: احمد از دو سال پیش از اعزام برای رفتن به سوریه ثبت نام کرده بود. ساکش را هم بسته بود اما رفتنش عقب می افتاد. یکی از بسیجیان تعریف می کرد پیش از اعزام به سوریه در یکی از کلاس های آموزشی، با باتوم وارد کلاس شد و با لبخند و شوخی گفت می خواهم به مسافرت بروم، حلالم کنید. هرکس می خواهد با باتوم من را بزند، هرکس هم که حلال نمی کند، برایش سینه خیز می روم.

 

احمد» پای بچه های خوزستان را به سوریه باز کرد/ شهیدی که در مسیر تاریخی کاروان اسرای کربلا در شام به شهادت رسید

 

 پای بچه های جنوب را به سوریه باز کرد

حیاری با بیان این که شهادت احمد باعث شد تا بسیاری از جوانان استان خوزستان عازم سوریه شوند، گفت:  بعد از شهادت برادرم افراد زیادی از شوش و شهرهای اطراف به سوریه رفتند که حدود 20 نفر از آن ها به شهادت رسیده اند. شهید حیاری راه را برای دیگر شهیدان استان باز کرد.

روایت مجتبی شریفی از دوستان شهید

مجتبی شریفی، از جوانان منطقه دانیال شوش، هم عنوان می کند: شهید را از نزدیک دیده بودم، خیلی خوش برخورد و مهربان بود ولی در عین حال نیز بر رعایت قانون تاکید داشت؛ شهدای مدافع حرم مقام بالایی دارند و این شهید در راه دفاع از حرم حضرت زینب(س) به شهادت رسید.

 وی تصریح می کند: ما پای آرمان ‌های امام و انقلاب ایستاده ‌ایم و هر چقدر مسافت هم باشد برای پاسداشت شهدای خود می ‌آییم و تا آخرین نفس همانند این شهید والامقام گوش به فرمان رهبر و مقتدای خود هستیم.

 روایت جواد اسدی صدر از نیروهای گردان امام حسین(ع) شوش

جواد اسدی صدر، از نیروهای گردان امام حسین(ع) شوش، هم می گوید: طی مدتی که در گردان امام حسین(ع) شوش در محضر شهید حیاری بودم دو خصوصیت بارز را در ایشان از نزدیک دیدم که یکی از آنها ولایتمداری و دیگر نظم در کارهاست.

 وی خاطر نشان می کند: شهید حیاری با اخلاقی که داشت خیلی‌ها را مجذوب خودش کرد و در عین حال در انجام کارهایش به ویژه در گردان امام حسین(ع) شوش خیلی مقرراتی بود.

 احمد در تاریخ 26 اردیبهشت 1387 در حالی که جوانی برومند شده بود و لباس پاسداری به تن داشت، ازدواج کرد و پنجم تیر 1391 صاحب دختری به نام فاطمه شد؛ دختر دوم شهید حیاری نیز در حالی به دنیا آمد که پدرش در بهشت میهمان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و دیگر شهیدان است.

 این شهید مدافع حرم روز دوشنبه دوم شهریور در نبرد با تروریست های تکفیری در ارتفاعات استان لاذقیه» سوریه بر اثر اصابت ترکش خمپاره مجروح شد و چهارشنبه چهارم شهریور بر اثر شدت جراحات به فیض شهادت نائل آمد.

 پیکر مطهر این شهید مدافع حرم پس از انتقال به تهران در عصر روز جمعه ششم شهریور از طریق فردوگاه بین ‌المللی اهواز به خوزستان منتقل شد و در راه انتقال به شوش دانیال در شهرها و روستاهای طول مسیر از جمله الهایی، شهر الوان(عبدالخان)، سید عباس و شاوور مورد استقبال مردم و مسئولان قرار گرفت و سپس در گار شهدای شوش به خاک سپرده شد.

 

شهید احمد حیاری شهدای مدافع حرم hardrevenge همسر شهید برادر شهید پشتیبان ولایت فقیه


شهید مدافع حرم شهید موسی رجبی

 شهید موسی رجبی در چهارم اردیبهشت سال 58 در شهرستان ترکمنچای ازتوابع میانه به دنیا آمد، دوران ابتدایی و راهنمایی را در شهرخودش به پایان رساند، به دلیل مهاجرت خواهر بزرگشان به شهرستان ساوه او نیز به این شهر عزیمت کرد تا درکنار خواهر باشد، درمقطع دبیرستان روزها مشغول درس خواندن بود و شبها در شهرک صنعتی ساوه کار میکرد تا برای هزینه های تحصیل و زندگی مستقل باشد. بعد از اخذ دیپلم در بندرعباس مشغول به کارشد. اهل مطالعه و بسیاردلسوز و دستگیر نیازمندان بود. ارادت خاصی به امام حسین(ع) وحضرت زینب(س) داشت ومداح اهل بیت بود، همیشه چهره ی بشاشی داشت و هرگز لبخند از روی لبش محو نشد.اخلاق بسیارخوب ایشان در بین همه ی اقوام ودوستان زبانزد بود. در برخورد با دیگران تواضع منحصربه فرد و اهمیت فراوان به لقمه ی حلال و احترام کامل به اعضای خانواده به خصوص تسلیم محض در برابر پدر و مادر و بوسیدن دستان والدینش از شاخص ترین خصوصیات ایشان بود و در اینکه ولی فقیه، نایب امام زمان است تردیدی نداشت. درسال 84 باخانواده ای مذهبی درتهران وصلت کرد و درشب نیمه ی شعبان پیمان ازدواج بستند که ثمره ی این ازدواج دو پسر ولایی به نام های محمدعرفان ۱۲ ساله  و امیرعلی ۸ ساله است.


نتیجه تصویری برای شهید موسی رجبی

شهید معتقد بود سالها مداحی کرده ام وفقط حرف زده ام حالا وقت عمل کردن است.

شهید بزرگوار موسی رجبی از نیروهای مردمی و جهادی ساکن اسلامشهر تهران بودند که داوطلبانه به یاری نیروهای جبهه مقاومت اسلامی مستقر در سوریه پیوستند. این شهید بزرگوار داوطلبانه و به اختیار خود پای در میدان جهاد و مدافعت از حریم آل الله بویژه حرمین شریفین در سوریه گذاشت. با اینکه نیروی ویژه نظامی نبود. ولی دوره های پیش نیاز ـ تخصصی مختلفی را جهت حضور و مقابله با گرگ ها و دشمنان اسلام که در لباس میش به میدان آمده بودند ، با موفقیت و توان بالا گذراند. طبیعتاً یگان های مستقر در سوریه و خطوط جبهه مقاومت اسلامی از ملیت های مختلفی تشکیل شده است که نیاز به یک مرکز فرماندهی پشتیبانی و راهبردی متمرکز دارد. از این روی افرادی خاص و با توانایی های ویژه و همراه با دارا بودن شرایط و ضریب امنیتی و اعتماد بالا برای این امور انتخاب و بکار گیری می شوند. شهید موسی رجبی جوانی از سرزمین شهیدان باکری و از خانواده زحمت کش و ارادتمند به آستان اهل بیت عصمت و طهارت،  پای در عرصه دفاع از حرم گذاشته بود. شهید از حُسن اعتماد مسئولین در منطقه سوریه بویژه پشتیبانی خطوط و یگان های رزم بهرمند بودند و توانست فردی موثر باشد. از آنجائیکه موشک های نقطه زن و برخی سلاح های دقیق نظامی نیاز به ارسال و دریافت اشعه های ( اپتیکی و یا لیزری ) بر روی اهداف دارد. این شهید بزرگوار توانست توانمندیها و علم خود را در این زمینه بروز داده و یادگاری را از خود به ارمغان گذارد. بدلیل حساسیت و اهمیت مراکز پشتیبانی و تحقیقاتی که مورد رصد و هدف دشمنان اسلام بویژه صهینویستی ها قرار می گیرد . این شهید بزرگوار با ویژگیهایی آشکار و پنهانی که داشته است در راه مدافعت از حرم در کشور سوریه و همچون سرورش حسین ابن علی علیه السلام در سوریه به فیض شهادت نائل گردید. این شهید بزرگوار با وجود دو فرزند خردسال و نوجوانش،  پای بر روی حوائج دنیوی خود گذاشت و راه سرخ شهادت که همانا راه رسوال الله و فرزندان اطهرش است را انتخاب نمود.

و سرانجام در روز پنج شنبه 31 خرداد سال 97 در حالیکه روزه بوده به همرزمش میگوید خواب دیدم شهید میشوم . غسل شهادت میکند و بعد از انکه روزه خود را با  افطار باز میکند و نماز میخواند به درجه رفیع شهادت نائل میشود. شهید موسی رجبی  می گفت خوش به حال شهید حججی ، شهدا همه پیش خداجایگاه خاصی دارن اما اگه شهید بی سر بشی یعنی امام حسین هم به نوکری قبولت کرده مثل اربابت شهید بشی خیلی لذت داره.

 پیکر شهید موسی به مشابه مولایش امام حسین (ع)  بی سر  شد و دو تا از انگشتهای دستش  و همونایی که انگشتر مینداخت قطع شد


نتیجه تصویری برای شهید موسی رجبی

پیکر مطهر شهید مدافع حرم موسی رجبی با حضور مسئولان شهرستان اسلامشهر در روز پنج شنبه هفتم تیرماه در این شهرستان تشییع و در گار شهدای امامزاده عقیل اسلامشهر در جوار دیگر شهدا به خاک سپرده شد. شهید موسی رجبی از جمله شهدای با معرفت و عاشق شرکت در میدان‌های مختلف از جمله دفاع از حرم اهل بیت(ع) بود و این اواخر هم در سوریه حضور داشت.  فعالیت شهید رجبی در سوریه مشتمل بر : پشتیبانی از رزم و مدافعین حرم در جبهه‌های مختلف در برابر داعش و کسانی که دست پرورده استکبار جهانی هستند، بود. روحیه خاص خودش را در میدان‌های نبرد و خط مقدم داشت و در آخر هم به آرمان بزرگش که شهادت در راه خدا و دفاع از حرم حضرت زینب(س) بود رسید. همرزم شهید رجبی با اشاره به خصوصیات اخلاقی شهید می‌گوید: از ویژگی‌های بارز او ارادت بسیار زیاد به حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و حضور در هیأت‌های امام حسین(ع) بود.  در منطقه‌ای که حضور داشت در حین پشتیبانی از رزمندگان مدافع حرم در مأموریتش به شهادت رسید. همیشه از یک طرف شجاعت و حماسه رزمندگان مدافع حرم را تعریف می‌کرد و از طرفی هم از شقاوت و بد دلی دشمنان می‌گفت.  صداقتش خیلی بارز بود و در میان همکارانش معروف به انسانی صادق بود. هم در دل و نیت و هم در رفتار و عملش انسان صادقی بود. در خانواده هم همینگونه بود. هم در میان برادران خودش و هم در خانواده و با همسر و فرزندان عزیزش هم همینگونه بود.


نتیجه تصویری برای شهید موسی رجبی

  روحش شاد و راهش گرامی باد

شهدای مدافع حرم شهید موسی رجبی


گفتگو با همسر شهید مدافع حرم موسی جمشیدیان :ایشان به نماز اوّل وقت جماعت و همچنین التزام ویژه ای به ولایت فقیه اهتمام داشت

شهید موسی جمشیدیان متولد بیست و هشت آبان سال شصت و دو است و در چهاردهم آبان سال نود و چهار در دفاع از حرم حضرت زینب به شهادت رسید، شهید نیروی لشگر زرهی هشت نجف اشرف به عنوان فرمانده تانک فعالیت می کرد. همچنین شهید چند جزیی از قرآن را حفظ بود. و دانشجوی رشته ی جغرافیا دانشگاه پیام نور اصفهان بود. که مدرک حقیقی را از حضرت زینب (س) گرفت. از شهید یک دختر به نام فاطمه زینب به یادگار مانده است. همسر شهید خانم جمشیدیان حافظ کل قرآن و معلم است، امروز گذری کوتاه از زندگی مشترکشان را برای ما داشته اند.

قبل از ازدواج، بعد از اینکه خبر شهادت حاج احمد کاظمی را شنید به مادرش گفت دعا کن من هم با شهادت عاقبت بخیر شوم. خیلی دوست داشت زندگانی شهدا را دنبال کند. کتاب می خرید، فیلم می دید و منِ کم طاقت که دوری چند روزه از آقا موسی را نمی توانستم تحمل کنم، به خودم اجازه نمی دادم حتی به شهادتش فکر کنم. اینها را زهرا جمشیدیان»، همسر شهید مدافع حرم موسی جمشیدیان» می گوید. متولد سال 1363 است و یک سال از همسرش کوچک تر. در حال حاضر کارشناس ارشد رشته فقه و اصول است و به عنوان مدرس شاغل در آموزش و پرورش و حوزه است.

 

 

اولین بار، تلفنی با هم صحبت کردیم، سال 87. مکالمه‌ای نیم ساعته، بعد از آن قرار ملاقات حضوری را گذاشتیم. در همان جلسه آقا موسی گفت: دوست دارم زندگی داشته باشم که زمینه ساز ظهور حضرت مهدی(عج) باشد. همین حرف کنار خوش خلقی، متانت و خنده رو بودن آقا موسی کافی بود تا من بله را بگویم. برای مراسم عروسی رفتیم زیارت خانه خدا، مرداد ماه سال 88 بود و بعد از اینکه از زیارت بازگشتیم با یک مهمانی ساده، زندگی مشترکمان را شروع کردیم. از همان ابتدای آشنایی من را به درس خواندن ترغیب می کرد. خودش هم دانشجوی ارشد در رشته جغرافیا بود. آقا موسی خیلی خوش سفر بود، بیشتر سفرهای ما سفر زیارتی بود. در این شش سال، بیشتر  از 10 مرتبه به زیارت امام رضا(ع) رفتیم،دوبار کربلا و یک مرتبه هم زیارت خانه خدا نصیبمان شد که تک‌تک این سفرها برای من پر از خاطره‌های زیباست. دوست داشت هر کاری که انجام می‌دهد، فقط برای رضای خدا باشد، وقتی کسی می گفت: فلان کار ثواب دارد، انجام بده، در جوابش با متانت همیشگی‌اش می گفت: خوب است که کارها را نه فقط به خاطر ثواب اش،به خاطر خدا و برای رضای خدا انجام دهیم.

آقا موسی وقتی سپاه قبول می شود، به شیراز می رود،  بعداز کسب معدل عالی که میخواهد برگردد، پیشنهادمی کنند که بیابه جای لشکر هشت به  تهران برو که پیشرفت خوبی خواهی داشت. ولی آقاموسی می گوید: پدرم رضای‍‍ت ندارن که شیراز بروم. و می گوید لشگرهمین جامیروم، اگرقرار است در تهران پیشرفت کنم در لشکر هشت همین جا، با رضایت پدرم پیشرفت میکنم.

شش سال زندگی با آقا موسی برای من پر از چشم به راهی بود. آقا موسی معمولا ساعت دو و نیم به خانه می آمد. اگر دو دقیقه از این ساعت می گذشت نگرانش می شدم و زنگ می زدم که کجایی؟! آقا موسی صادقانه زندگی کرد؛می توانم به جرات بگویم که هیچ وقت از زبانش دروغ نشنیدم. موسی علاقه زیادی هم به حضرت آقا داشت. گاهی پیش می‌آمد، چندین مرتبه صحبت‌های ایشان را گوش دهد.


ارادت عجیبی به حضرت زهرا(س) داشت. می گفت دوست دارم خدا به من سه دختر بدهد و در اسم هر سه از نام فاطمه استفاده کنم. دخترمان را خیلی دوست داشت.بغلش می کرد، بو می کرد و همه اش می گفت که تو فاطمه من هستی. تا جایی که می توانست اهل کمک به بقیه بود. خیلی وقتها از خودش و از ما میزدند تا به بقیه کمک کند. با اینکه خیلی صبور بود ولی با ناراحتی و مریضی فاطمه زینب بعضی وقت ها گریه میکرد. یک مرتبه فاطمه زینب تب کرد از شب تا صبح خیلی مواظب بود که تبش بالا نرود. اگر ه ای پای بچه را میگزید جای آن را بوس میکرد و میگفت: بابا ببخشید اینها نمی فهمند که تو فاطمه ی منی همیشه کف پای بچه را بوس میکرد و روی چشمانش میگذاشت.


نتیجه تصویری برای شهید موسی جمشیدیان

هیچ وقت از کارش در خانه حرفی نمی زد. یک مرتبه اصرارکردم که درجه ات چی هست نمیگفت. خیلی التماس کردم تا گفت: این درجه ها به درد من نمیخورد. به درد شما که دیگه اصلا نمی خورد. بعد ازشهادتش دیدم نامه ای خطاب به مقام معظم رهبری نوشته بود. یکی از جملاتش این بود که " من تا جایی که توانسته ام در احوال شهیدان دقت کرده ام و زندگی آنها را مطالعه نموده ام و سعی کردم الگویم را آنها قرادهم آنها برای ترفیع درجه امضای حضرت زهرا سلام الله علیها را میخواستند ولی الان خیلی ها دنبال درجه و مقام میدوند ولی من قسم میخورم که قدمی برای ترفیع درجه و رتبه بر نداشتم."

اسم من را در گوشی اش پرتو فاطمه ذخیره کرده بود. وقتی پرسیدم چرا؟ گفت : آخر ما شیعیان، شعاعی از نور حضرت زهرا (س) هستیم.

آقا موسی بسیار اهل نماز اول وقت به جماعت بود. یک بار به همراه خانواده برای زیارت به امامزاده شاهرضا می رفتیم. بین راه اذان گفتند. وقتی به مسجد رسیدیم توقف کرد و از آقایی که آنجا بود سوال کرد که آیا در این مسجد برا اقامه نماز جماعت می آیند؟ چون مسجد بین راه بود و خیلی بعید به نظر می رسید که آنجا بیاید. آن مرد آقاموسی رو مسخره کرد و حرف ناپسندی زد و لی ایشان سرشان را پایین انداختند و گذشتند. رفتیم وضو گرفتیم و داخل مسجد آمدیم. همین که میخواستیم نماز بخوانیم حاجآقایی تشریف آوردند و ما به ایشان اقتدا کردیم و در کمال ناباوری نماز را به جماعت خواندیم . موقع برگشتن آقا موسی به آن مرد خندید و گفت: دیدید حاجآقا اینجا هم پیدا میشه؟

صبح ها برای صبحانه گردو می برد. هر کسی که کنار آقا موسی بود بی نصیب از گردو هایش نمی شد. حتی به یک تکه کوچک. یک مرتبه در ماموریت یواشکی گردو می خورد که همه می ریزند سرش و همه گردو هایش را  به زور می گیرند. آقا موسی نیروهایش را خیلی دوست داشت. هر کاری که از دستش برمی آمد برایشان انجام میداد. تا آنجا که میتوانست به آنها نه نمی گفت. و بیشتر اوقات نیروهایش نماز را به جماعت آقا موسی می خواندند.

روی بیت المال خیلی حساس بود یک مرتبه مجبورشده بود ماشین سپاه را به خانه بیاورد. دیر وقت از ماموریت برگشت، مدام میرفت بیرون و به ماشین سر میزد و برمیگشت که مبادا اتفاقی بیفتد. همیشه لباس های کارش  را که می آورد خانه جیب هایش پر ماژیک وایتبرد و بود که دخترم خیلی دوست داشت آنها را بردارد. ولی همیشه با نظم و ترتیب خاصی آنها  را یک جای مخصوص می گذاشت که کسی دست نزند.

قبل از ازدواج بعد از این که خبر شهادت حاج احمد کاظمی را می شنود به مادرش می گوید: دعا کن من هم با شهادت عاقبت به خیر شوم. خیلی دوست داشت زندگی شهدا را دنبال کند.

درمسائل ی بسیار اهل تحقیق و بررسی و بصیرت بود. زیاد مسائل روز را دنبال میکرد وقتی از سرکار بر می گشت اولین کارشان این بود که تلویزیون را روشن میکرد و میزد اخبار همیشه این حدیث را با لحن خاصی میخوند که . " الا و لایحمل هذا العلما لا اهلا لبصر و الصبر و العلم بمواضع الحق" این پرچم را تنها کسانی می‌توانند بر دوش بگیرند که اهل بینش، پایداری و آگاه به مواضع حق باشند

کربلا هر چند دقیقه شهید می آوردند. موسی تا پیکر شهید را میدید و میرفت تشیع و برمیگشت. شاید در آن لحظات شهادتش را از خدا خواست . در بین آن کلناعباسک یا مهدی ها یی که درصحن و سرای امام حسین(علیه السلام) پخش میشد.

آخرین سفر کربلایمان؛ یکی از فامیل هم آنجا آقا موسی را دیده بود. هر چند دقیقه یک مرتبه شهید مدافع حرم می آوردند. گفته بود یعنی آقا موسی میشود ما هم شهید شویم و موسی گفته بود بله میشود، مگر ما چه چیزی کمتر داریم.

 حال و هوای دل بی قرار آقا موسی بعد از شنیدن خبر شهادت روح الله کافی زاده دیدنی بود.سال ها بود که خبری از شهادت نشنیده بودم. وقتی آقا موسی به خانه آمد و از شهادت شهید کافی زاده صحبت کرد، حالم بد شد.گفتم: کجا رفته بود که شهید شد؟! گفت: با هم اسم نوشته بودیم. روح الله انتخاب شد و . نگذاشتم حرف اش تمام شود، گفتم: من طاقت شنیدن این حرف ها را ندارم،حتی اگر بدانم که بروی  و سالم برمی گردی، باز توان شنیدن ندارم.  بی قراری اش برای رفتن هر روز بیشتر از قبل می شد. گفتم: من راضی به رفتن تو نیستم و فقط گفت: جواب حضرت زهرا(س) با خودت. دچار عذاب وجدان شدم، گفتم: اگر خانم به خواب من آمدند من هم رضایت به رفتن می دهم.پیش خودم گفتم: من که قابل نیستم که خواب حضرت را ببینم؛ با این کار شاید کمی حال و هوای رفتن از سر آقا موسی بیفتد. بعد از آن مدام سراغ می گرفت و می گفت: خواب ندیدی؟

خبر شهادت شهید نوری را که شنید شروع کرد به گریه کردن. می گفت : شرمنده بچه هایی می شوم که با من برای رفتن به سوریه اسم نوشتند و آنها رفتند و من ماندم. بعد از اتمام ماموریت شیراز قرار بود یک هفته مرخصی داشته باشد. فردای همان روز بلند شد و لباس هایش را پوشید. گفتم: کجا؟ گفت رزمایش داریم. کم طاقت بودن من سبب شده بود که لحظه های آخر ماموریت هایش را به من بگوید. چند روزی بود احساس می کردم می خواهد چیزی بگوید، اما نمی تواند. صبح برای رفتن به محل کار آماده می شدم که گفت : می خواهم بروم تهران؛ اسم تهران را که شنیدم دلم به یک باره فروریخت. شروع کردم به گریه کردن. چون زودتر از او از خانه زدم بیرون. نشد از زیر قرآن ردش کنم.بعدازظهر بود که رسیدم خانه.صدای کلید که در قفل در پیچید حسابی خوشحال شدم از اینکه ماموریت اش به هم خورده، اما آقا موسی انتخاب شده بود برای این راه. فردای آن روز نزدیکهای ظهر زنگ زدم برای احوال پرسی که گفت: در مسیر تهران است. بی تابی دلم زیاد شد؛ هرچند روز یک بار تماس می گرفت.آنقدر دلتنگ اش بودم که با انگشت های دستم روزهای نبودنش را می شمردم.آخرین مرتبه که تماس گرفت خیلی گریه کردم، ازپایان نامه ام پرسید، ولی اصلا آن موقع پایان نامه مهم نبود، وقتی می خواست خداحافظی کند گفت:راضی باش تا شما هم شریک باشی.دلم لرزید.تماس که قطع شد، گفتم: خدایا من راضی راضی ام.  نذر کرده بود که برای سلامتی آقا موسی زیارت جامعه کبیره بخواند آن هم هر  روز. فراموش کردم بخوانم،شنبه هم همین طور.28 روز رفته بود. پنجشنبه 14 آبان سال 94 موسی به خواسته اش رسید.

از روزی که با قرآن آشنا شده بودم همیشه این دعا را میخوندم که " ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرتا عین و جعلنا للمتقین اماما" یعنی" خدایا همسر و فرزند ما را مایه روشنی چشم ما قرار ده " . بعضی وقتها فکر میکردم چطور ممکن است در این زمان دعای من مستجاب شود و همسرم روشنی چشمم نشود. روزهایی که به  سوریه اعزام شده بودند خیلی دلتنگی میکردم قرآن را باز کردم آیه فکلی و اشربی و قری عینا، یعنی خوشحال باش و چشمت روشن باشد» بعد شهادت یکی از دوستان که پیش من آمدند گفتند: من دلم نمی آید که  به  تو تسلیت بگویم من واقعا به  تو تبریک میگویم این حرفش من را یاد آیه قرآن انداخت انگار اولین بار خداوند این تبریک را به من گفته بود.

یک مرتبه ی دیگرقرآن را باز کردم آیات سوره انسان آمد "قطعا بندگان نیک خدا از جامی مینوشند که طعمی شبیه کافور دارد چشمهای که بندگان خدا از آن مینوشند چرا که آنها به نذر و عهد خود وفا کردند" بعد شهادت یادم آمد که آقا موسی همیشه این آیه را خیلی دوست داشت و وقتی میخواند میشد بفهمی که چقدر احساس میکرد که از قافله شهدا عقب مانده" از مومنین کسانی هستند که محکم و استوار پای پیمانی که با خدا بستند ایستادند عدهای در این راه به شهادت رسیدند و عده ای همچنان منتظر شهادت و هیچگاه از عهد و پیمان خود برنگشتند" و جالب تر از آن اینکه عکسها و بنرهای شهید را بعدشهات دقت کردم دیدم آیات سوره انسان اطراف حرم حضرت زینب سلام الله علیه نوشته شده بود " انا لابرار یشربو نمنکاس کان مزاجها کافورا"

هر سفر زیارتی که می رفتم از خدا می خواستم حتی یک ثانیه بعد از آقا موسی نباشم. یاد زیارت جامعه کبیره که نذرش کردم افتادم.بارها دراین دعا می خوانیم بابی انت و امی ودعای من مستجاب شده بود.جنس گریه هایم بعد از شهادت موسی حسابی فرق کرد. از ناحیه گردن و پهلو ترکش خورده بود و می شد چهره اش را دید.هیچ شکی نیست که مصیبت ما، در برابر مصیبت آقا ابا عبدالله هیچ است. اما وقتی صورتش را دیدم همه اش این جمله امام حسین(ع) بعد از شهادت حضرت علی اکبر(ع) بر زبانم جاری می شد؛بعد از تو خاک بر سر این دنیا.

 

همسر شهید موسی جمشیدیان از طلاب سطح سه مؤسسه آموزش عالی حوزوی مجتهده امین(ره) در وصف همسر شهیدش چنین می‌گوید: از ویژگی‌های بارز شهید انس با قرآن بود تا آنجا که مم بودند هر روز صبح ها قبل از رفتن به محل کار خویش قرآن کریم را باز نموده و قرائت نماید و در آیات الهی تأمل کند و بدون اینکه کسی حتی پدر و مادر ایشان بدانند دوازده جزء از قرآن کریم را حفظ کردند.
وی از خاطرات انس شهید با قرآن می‌گوید: در یکی از روزها که مشغول تلاوت و تأمل در قرآن بودند مرا صدا زدند و گفت به این آیه بنگر آیه ۱۰ از سوره صف که خداوند می‌فرماید یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى‏ تِجَارَهٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنفُسِکُمْ ذَ لِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ»، اى کسانى‏که ایمان آورده‌‏اید، آیا شما را بر تجارتى که از عذاب دردناک (قیامت) نجاتتان دهد، راهنمایى کنم؟ به خدا و رسولش ایمان آورید و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید که این براى شما بهتر است اگر بدانید» من از خدا می خواهم که من هم از مصادیق این آیه باشم و دعایش این بود اللّهم اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَهِ والشَّهَادَهِ».
همسر شهید به دیگر ویژگی‌های شهید اشاره کرد و گفت: ایشان به نماز اوّل وقت آن هم به جماعت اهتمام خاصی داشت و همچنین التزام ویژه ای به ولایت فقیه داشت و همیشه پیگیر سخنان مقام معظم رهبری(مدظله العالی) بود و همچنین علاقه غیرقابل وصف شهید به حضرت زهرا(سلام الله علیها) داشت تا حدی که همیشه ایشان را با لفظ مادرم خطاب می‌کرد و همیشه می‌گفت از خدا می‌خواهم به من سه دختر عطا کند و نام هر سه را فاطمه خواهم گذاشت و همچنین نظم ایشان در امور را می‌توان از شاخصه‌های بارز این شهید بر شمرد.

فاطمه زینب اوایل خیلی سراغ پدرش را می گرفت. من حرفی از شهادت به اونزده بودم، اما یک بار که از خانه بیرون آمدیم خودش گفت : که می دانم بابای من شهید شده است. به هرحال هنوز بچه است. شب وداع خیلی دوست داشتم که یک گل از گل های تابوت را بردارم. اما ازدحام جمعیت اجازه نداد. آخر شب که رسیدیم خانه، صدای زنگ در آمد. یکی از همسایه ها یک شاخه از گل های تابوت را برایم آورده بود. خیلی عجیب بود، چون من به کسی نگفته بودم که گل می خواهم. یکی از نزدیکان خواب آقا موسی را دیده بود که در یک دستش فاطمه زینب بوده و در دست دیگرش دختری که خیلی پریشان به نظر می آمده و می گفته که نگران فاطمه زینب نباشید،او را سپردم به حضرت رقیه(س). این را هم گفته بود اگر به سراغ من می آیید فقط با وضو باشید، نیازی به آوردن گل نیست

شهید موسی جمشیدیان پشتیبان ولایت فقیه نماز اول وقت ارزش قائل شدن برای نماز hardrevenge

سرباز ولایتچهارشنبه 7 اسفند 1398 ساعت 17:52

0 نظر 

گفتگو با همسر عارف گمنام شهید مدافع حرم شهید محمدحسین علیخانی / شب قبل از روز قدس از سوریه تماس گرفت که در راهپیمایی شرکت کنید

محمدحسین علیخانی متولد ۱/۱/ ۵۰ کرمانشاه بود. از همان بچگی اهل مطالعه و درس و کتاب بود. وقتی ۱۵ سالش بود به عنوان بسیجی به جبهه رفت و از آنجا که خیلی شجاع و زیرک بود در قسمت اطلاعات عملیات و شناسایی مشغول شد. در سال ۶۷ در عملیات مرصاد آرپی‌جی‌زن بود. آنقدر آرپی‌جی زد که از گوش‌هایش خون می‌آمد. بعد از پایان جنگ تحمیلی هم وارد سپاه شد. او از فرماندهان ایرانی لشکر زینبیون پاکستانی‌های مدافع حرم بود و در ۱۵ شهریور سال ۹۵ به شهادت رسید. با زینب کرمی‌راد، همسر این شهید همکلام شدیم که در ادامه می‌خوانید.

آشنایی و ازدواج شما چگونه رقم خورد؟

ما سنتی آشنا شدیم و ازدواج کردیم. من دانشجو بودم که مادر و خواهر محمدحسین از امور دانشجویی دانشکده شماره تماس مرا گرفته بودند. اول خانواده‌ها با هم آشنا شدند و بعد من و همسرم با هم آشنا شدیم. سال ۷۸ هم ازدواج کردیم. سه فرزند، یک پسر و دو دختر دارم. پسرم علی‌اکبر متولد ۸۰، فاطمه متولد بهمن ۸۳ و دخترکوچکم هم متولد فروردین ۹۴ است.

نتیجه تصویری برای شهید مدافع حرم شهید محمدحسین علیخانی

با سه فرزند برای شما سخت نبود که رضایت دهید همسرتان به عنوان مدافع حرم آن هم داوطلبانه به سوریه برود؟
ما از روز اول نقطه اشتراکی که داشتیم روی مسائل اعتقادی و ولایی بود. یکسری تفاوت‌ها بین خانواده‌ها و افراد طبیعی است، ولی آن چیزی که برای ما در درجه اول مهم بود بحث اعتقادات و ولایت‌پذیری بود. ما در این مورد مشکلی با هم نداشتیم، لذا برای رفتن به سوریه هیچ مخالفتی نکردم اگرچه دوری همسرم برای ما خیلی سخت بود. محمدحسین آرزوی شهادت داشت و از من می‌خواست تا دعا کنم به مرگ طبیعی از دنیا نرود.

شهید علیخانی از نظر اعتقادی و اخلاقی چه ویژگی‌هایی داشتند؟
علاقه ویژه به فلسفه و عرفان دینی داشت و در تهذیب نفس فوق‌العاده همت داشت. در تمام مسائل جلب رضایت الهی برایش مهم بود، این نبود که اهل حرف و شعار باشد. شاید باورتان نشود ما زمانی که می‌خواستیم جهیزیه تهیه کنیم، سال ۷۸ و ۷۹ گفت که کالا باید کالای ایرانی باشد، آن موقع اصلاً بحث مسائل اقتصادی و تحریم نبود، ولی بصیرت و معرفت فوق‌العاده‌ای داشت.

کم می‌خوابید و خیلی اهل مطالعه بود، بنیه اعتقادی فوق العاده‌ای داشت و از طریق معرفت دینی، معرفت ی هم پیدا کرده بود. تقوا باعث می‌شود معرفت ی در وجود فرد شکل بگیرد، وقتی به من گفت: می‌خواهد سوریه برود من احساس کردم که او این رفتن را نوعی تکلیف برای خود می‌داند، بنابراین گفتم نباید مانع او شوم و مخالفتی نکردم، اما گفتم فکر این نباش که شهید شوی، مواظب خودت باش .

او گفت: اگر من به این فکر کنم که بروم و جنگ کنم و شهید شوم این خود خودکشی است من می‌خواهم اگر می‌توانم کاری برای اسلام انجام بدهم، من برای دفاع از دین اسلام می‌روم، البته اگر در این راه شهید شوم خدا را شکر می‌کنم و همیشه می‌گفت: من دوست دارم جزو یاران و سربازان امام‌زمان (عج) شوم و در کنار ایشان شمشیر بزنم، یعنی دیدی که داشت خیلی وسیع بود، فوق‌العاده علاقه‌مند به خانواده و فرزندان بود، آن‌ها را با اسم کوچک صدا نمی‌زد به پسرم می‌گفت: داداش بابا و به دخترم می‌گفت: خواهر بابا و هر کدام از ما را با یک اسم خاص صدا می‌کرد. واقعاً فرزندان و زندگی را دوست داشت و اینکه می‌گویند که شهدا از زن و بچه دل می‌کنند، باید گفت: شهدا اول به اوج علاقه می‌رسند و وقتی با تمام وجود عاشق می‌شوند با خداوند معامله می‌کنند.

چند بار به سوریه رفتند؟
اولین اعزامش به سوریه در اسفند سال ۹۴ مصادف با ایام شهادت حضرت زهرا (س) بود که دقیقاً ۶۷ روز طول کشید. دفعه دوم که اعزام شد مصادف با نیمه شعبان سالروز ولادت صاحب‌امان حضرت مهدی (عج) بود. دفعه سوم مصادف با ایام تولد امام رضا (ع) بود. آن روز وقتی داشت می‌رفت از من پرسید چه روز‌هایی اعزام شدم؟ وقتی من روز‌های اعزام را گفتم گفت: فکر کنم خدا برای من برنامه‌ای دارد. گفتم ان‌شاءالله هر چه هست خیر باشد و اگر خدا بخواهد شما می‌روی و به سلامت برمی‌گردی و رفت و بعد از ۱۹ روز به شهادت رسید.

فرزندانتان چطور با نبود پدر کنار آمدند؟ منظورم وقتی است که به سوریه می‌رفتند.
بچه‌ها از نبود پدرشان خیلی اذیت می‌شدند، چون ارتباط فوق‌العاده قوی میان آنان وجود داشت ولی، چون مأموریت بود به نبود پدر عادت کردند؛ البته ارتباط تلفنی همیشه وجود داشت حتی از طریق تلفن برای بچه‌ها مخصوصاً دختر کوچکم شعر می‌خواند، بی‌قراری می‌کردند، اما با این موضوع کنار آمده بودند و وقتی پدرشان از مأموریت می‌آمد کلی انرژی می‌گرفتند و زمانی که پدرشان را از دست دادند واقعاً مثل یک گل پژمرده شدند و بی‌حال بودند و خیلی زمان برد تا به خودشان بیایند.

وقتی از سوریه می‌آمدند درباره اوضاع و اتفاق‌های آنجا صحبت می‌کردند؟
هیچ وقت از سختی‌هایش برای من صحبت نمی‌کرد، وقتی می‌پرسیدم اوضاع آنجا چگونه است یا حالت خوب است؟ می‌گفت: اینجا خیلی خوب است اگر گرممان شود سرما می‌رسانند و اگر سردمان شود گرما می‌رسانند! می‌گفت: خیلی هوای ما را دارند و من همیشه فکر می‌کردم شاید جایشان خوب باشد و مشکلی نداشته باشند تا اینکه یک بار که از سوریه برگشت من گفتم در این ایام خیلی به ما سخت گذشت، همیشه ترس و اضطراب داشتیم، پرسید علی اکبر (پسرمان) هم ترسیده بود؟ گفتم بله او از همه ما بیشتر می‌ترسید.

علی اکبر را صدا کرد و شروع کرد به صحبت کردن با او که ما در سوریه برخی اوقات جا‌هایی بودیم که روز و شب اصلاً نخوابیدیم، اصلاً جا برای خوابیدن نداشتیم، غذا هم به ما نمی‌رسید یا در مکانی بودیم که وقتی بالا بودیم فکر می‌کردیم داعشی‌ها پایین هستند و وقتی پایین بودیم فکر می‌کردیم که داعش بالای سر ماست، یعنی اطراف ما پر از داعشی‌ها بود، ما با این سختی داریم مبارزه می‌کنیم و تو باید مرد باشی، داشت درس مردانگی به پسرم می‌داد و من آنجا فهمیدم که اوضاع آنجا چگونه است و چقدر به آن‌ها سخت می‌گذرد.

یک سال ماه رمضان را کامل در سوریه بود، زنگ می‌زد و می‌گفت: به تغذیه بچه‌ها توجه کنم تا بتوانند روزه بگیرند و من سؤال کردم که اوضاع شما چطور است؟ از پاسخش متوجه می‌شدم که مواد غذایی به اندازه کافی ندارند و با سختی روزه می‌گیرند.

خیلی به مسائل ی توجه داشت، شب قبل از روز قدس از سوریه تماس گرفت و گفت: امشب افطاری برای بچه‌ها غذای خوبی درست کنم و سحری مناسبی هم به آن‌ها بدهم تا فردا صبح برای راهپیمایی آماده باشند و بتوانند در راهپیمایی شرکت کنند.

من هم آن شب غذای مفصلی تدارک دیدم تا سحری با بچه‌ها بخوریم، اما برعکس شب‌های دیگر سحر خواب ماندیم و بعد از اذان صبح بیدار شدیم. به بچه‌ها گفتم این دفعه ایرادی ندارد اگر به خاطر پدرتان می‌خواهید به راهپیمایی بیایید و اذیت می‌شوید، من خودم می‌روم، ولی آن‌ها قبول نکردند و گفتند اگر پدرمان زنگ بزند و از ما بپرسد که به راهپیمایی رفته‌اید یا نه و ما بگوییم نرفته‌ایم شرمنده می‌شویم. با وجود گرسنگی و تشنگی که داشتند (هوا خیلی گرم بود، مرداد ماه بود) در راهپیمایی شرکت کردند و وقتی شب همسرم زنگ زد و پرسید راهپیمایی رفتید یا نه، ماجرا را برایش گفتم، خیلی خوشحال شد، این مسائل خیلی برایش مهم بود.

جدی می‌گویید؟!

باورتان می‌شود که من الان از شما می‌شنوم که همسرم فرمانده بودند. وقتی از او می‌پرسیدم در سوریه چکار می‌کنید؟ می‌گفت: من یک سرباز هستم، اصلاً ما اطلاع نداشتیم حتی وقتی همرزمانش و نیرو‌های سپاه برای مراسم تشییع و یادبود هم آمده بودند در این مورد چیزی به ما نگفتند. پارچه نوشته‌هایی که به این مناسبت زده بودند روی آن نوشته شده بود عارف گمنام».

واقعاً همسرم گمنام بودند (اشک‌های همسر شهید علیخانی با گفتن این عبارت جاری می‌شود و من می‌گویم ان شاءالله خدا به شما صبر خواهد داد تا بتوانید این دوری را تحمل کنید.) ایشان یکی از مجاهدان دلیر لشکر زینبیون و فرمانده نیرو‌های پاکستانی جبهه مقاومت بودند، پاکستانی‌ها هم مهاجر بودند و به ایران می‌آمدند و از ایران به سختی به سوریه می‌رفتند، بخش سخت جبهه مقاومت در دست بچه‌های پاکستانی بود حتماً فرماندهی چنین نیرو‌هایی در آن جبهه‌ها کار راحتی نبود، اما همسر شما ارتباط خیلی خوبی با نیروهایش داشت.

متأسفانه ایشان مدت ۹ سال کرمانشاه نبود، در تهران خدمت می‌کرد و از همانجا به سوریه اعزام شد. ما تهران زندگی می‌کردیم و موقتاً به کرمانشاه آمدیم، چون خانواده من کرمانشاه هستند. بعد از شهادت همسرم ما خیلی اذیت شدیم، تهران برای ما قابل تحمل نبود و دوستان همسرم هم اصرار داشتند پیکر همسرم در کرمانشاه دفن شود، به‌خاطر همین بود که ما به کرمانشاه آمدیم.

همسرم را بعد از شهادت بیشتر شناختم

از خاطرات همسرتان درجبهه مقاومت یا در دوران دفاع مقدس برایمان بگویید.
همسرم درباره حضورش در هر دو جبهه دفاع مقدس و مقاومت معمولاً چیزی نمی‌گفت و من حتی موضوع زدن تانک بعثی‌ها توسط او در نوجوانی را هم از همرزمانش شنیدم. یکی از آزادگان می‌گفت: موقعی که بعثی‌ها مرا اسیر کردند شروع کردند به زدن من. وقتی سؤال کردم که چرا می‌زنید می‌گفتند یکی از نوجوانان ایرانی با آرپی‌جی تانک ما را منفجر کرده و مانع پیشروی نیرو‌های ما شده است و آن‌ها از عصبانیت مرا می‌زدند. بعد‌ها متوجه شدیم که آن نوجوان حسین علیخانی بود، اما همسرم از کارهایش برای ما هیچ چیز نمی‌گفت.

خصوصیات اخلاقی، رفتاری و ویژگی‌های شخصیتی شهید چگونه بود؟
بعد از شهادتش کسانی آمدند و گفتند که شهید سرپرست ما بوده و یتیم‌داری می‌کرده و من اصلاً از این موضوع اطلاعی نداشتم. همسرم خیلی مظلوم بود، حالا که شهید شد بیشتر او را شناختیم. وقتی در قید حیات بود کسی او را نمی‌شناخت. همسرم پای مباحث آیت‌الله خوشبخت، آقای انصاریان و آقای هاشمی‌نژاد می‌رفت و علاقه زیادی به مباحث اعتقادی و اخلاقی داشت. اهل تماشای تلویزیون نبود. بیشتر اهل مطالعه بود.

در هر زمینه‌ای که از ایشان سؤال می‌کردید، جواب داشت، یک دایره المعارف بود، وقتی مطالعه می‌کرد هدفش حفظ مطالب نبود بلکه برای عمل کردن مطالعه می‌کرد، خیلی اهل تفکر بود. سؤالاتی را برای ما مطرح می‌کرد و هر کدام از ما جوابی می‌دادیم بعد می‌گفت: جوابتان کامل نیست باید بیشتر فکر کنید و ما را وادار به فکر و مطالعه بیشتر می‌کرد. همیشه بچه‌ها را به نمایشگاه کتاب می‌برد. خیلی اهل علم بود، الان در کرمانشاه ایشان را از آگاهان به فلسفه می‌دانند، برخی استادان فلسفه را ایشان به جوانان کرمانشاهی معرفی و اندیشه‌هایشان را تبیین می‌کرد.

طب سنتی را در کرمانشاه همسرم رواج داد و احیا کرد و خیلی‌ها را به طب سنتی ترغیب نمود. خیلی راحت با جوان‌ها ارتباط برقرار می‌کرد و برای آن‌ها وقت می‌گذاشت. وقتی سرمزار ایشان می‌روم بار‌ها خانواده‌هایی را می‌بینم که می‌آیند و می‌گویند شهید علیخانی عامل هدایت پسرشان به راه راست بوده است. رفتارش خیلی متین بود. یک بار ندیدم که به بچه‌ها توهین کند.

شهید محمدحسین علیخانی عارف گمنام روز قدس انفاق به فقرا طب سنتی


زندگی نامه و وصیت نامه شهید محمد رضا شفیعی : مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر در راه حسین علیه السلام و با هدف شهید شد

 

پدر و مادرش اهل قم و محله پامنار بودند. از ابتدای زندگیشان با فقر و تنگدستی شروع کردند. پدرش چرخ تافی داشت و در فصلهای تابستان بستنی فروش و در زمستانها لبو و شلغم فروش بود. چون صدای خوبی هم داشت به او حسین بلندگو» هم می‌گفتند. مادرش اول زندگی چند تکه طلا داشت. آنها را فروخت و ۱۰۰ متر زمین خریدند و شروع کردند با شوهرش به ساختن. او خشت می‌گذاشت و همسرش گل می‌مالید، خانه را نیمه کاره سرپا کردند و رفتند مشغول زندگی شدند؛ یک زندگی ساده و باصفا و خوب.

 خانه باصفا

با خانه نیم‌ساز هم می‌ساختند و برای تابستان مشکلی نداشتند ولی زمستان به مشکل بر می‌خوردند. درآمد مرد خانه فقط خانه را کفایت می‌کرد. زن خانه شروع کرد به قالی بافتن. آن روزها من و تویی نبود بین زن و شوهرها. یکدل و همراه بودند در تمام مشکلات. زن خانه یک قالی بافت، خانه را کاه گل کردند. یکی دیگر بافت، برق کشیدند. یکی دیگر را بافت و لوله کشی آب کردند، بالاخره با هزار مشقت یک خشت و گل روی هم گذاشتند تا اینکه خدا محمدرضا»را به آنها داد و به برکت قدمش وضع زندگیشان کمی بهتر شد و توانستند منزلشان را در همان محل عوض کرده و تبدیل به احسن کنند. خانه شان هر جا که بود و هر شکل که داشت باصفا بود، بس که دلهاشان مهربان بود و آدمهای باخدایی بودند.


مرد کوچک

محمدرضا در سال ۱۳۴۶ به دنیا آمد و با آمدنش برکت بارید انگار به زندگی باصفای پدر و مادرش. رزق و روزی پدرش خیلی رونق گرفت. محمد‌رضا خیلی بچه زرنگ و کنجکاو و با استعدادی بود. در هر کاری خودش را وارد می‌کرد، خصوصاً اگر کار سخت بود. می‌خواست همه چیز را یاد بگیرد. بسیار مهربان و غمخوار بود. همیشه کمک حال مادرش بود و نمی‌گذاشت یک لحظه مادرش دست تنها بماند. همیشه دوست داشت به همه کمک کند. یازده ساله بود که پدرش از دنیا رفت و محمدرضا شد مرد کوچک خانه. مادرش وقتی گریه می‌کرد او را دلداری می‌داد و می‌گفت: گریه نکن، من هم گریه ام می‌گیرد. برای مرد هم خوب نیست گریه کند. بابا رفت. من که هستم.

طبیب اصلی

دوران کودکی محمدرضا شیطنت‌های کودکانه خاصّ خودش را داشت. همه را با خود مشغول می‌کرد، در منزل قدیمی که بودند ایوان کوچکی داشتند که پله‌های آن به آب انبار منتهی می‌شد، محمدرضا که می‌خواست سیم برق را داخل پریز کند، برق او را گرفت و با شدت از بالای پله‌های ایوان به پایین پله‌های آب انبار پرت شد. مادرش تنها بود و پایش هم شکسته بود و در اتاق زمین‌گیر شده بود وبه هیچ وجه نمی‌توانست از جایش بلند شود. شروع کرد به یا زهراء و یا حسین گفتن. همسایه‌ها را صدا می‌زد که تصادفاً خواهرش وارد خانه شد. با گریه و التماس از او خواست محمدرضا را از پله‌های آب انبار بالا بیاورد، وقتی بچه را آوردند چهره اش سیاه و کبود شده بود و به هیچ وجه حرکت و تنفس نداشت.

او را بردند به سمت بیمارستان. یک بقال در محله بود به نام سید عباس.

در بین راه خواهرش را با بچه روی دست دیده بود بعد از شنیدن ماجرا بچه را بغل کرده بود. او سید باطن دار و اهل معرفت و صاحب نفسی بود. سید عباس انگشتش را در دهان محمدرضا گذاشت و شروع کرد چند سوره از قرآن را خواندن که به یکباره محمدرضا چشمانش را باز کرد و کاملاً حالش عوض شد. سید گفته بود: نیازی به دکتر نیست، طبیب اصلی او را شفا داده است.

هزار تا صلوات

۱۴ سال داشت که آمد و تقاضای جبهه کرد. ناراحت بود و می‌گفت مرا قبول نمی‌کنند و می‌گویند سن شما کم است، باید ۱۵ سال تمام داشته باشید. مادر به او می‌گفت: صبر کن سال بعد ان‌شاء‌الله قبولت می‌کنند. ولی محمدرضا برای رفتن به جبهه لحظه‌شماری می‌کرد و صبر نداشت و می‌گفت: آنقدر می‌روم و می‌آیم تا بالاخره دلشان به حالم بسوزد.

بالاخره هم شناسنامه اش را گرفت و دستکاری کرد و یک سال به سن خود اضافه کرد. به مادرش می‌گفت: مادر هزار تا صلوات نذر امام زمان عجل‌الله فرجه کردم تا قبولم کنند. با اصرار زیاد به مسئول اعزام، بالاخره برای اعزام به جبهه آماده شد. خوشحال بود و سر از پا نمی‌شناخت.

خدا با ماست

 

مادر به او می‌گفت: من تنها شدم، نمی‌گویم قید جبهه را بزن ولی بیا برویم خواستگاری و یک دختر خوب و مؤمنه پیدا کنیم، هم مونس من باشد، هم شریک زندگی تو.

محمد رضا با خنده جواب می‌داد که خدا یار بی کسان است. زنم یک تفنگ است و همینطور خانه ام، سنگر.یک متر بیشتر نیست، ساخته و آماده نه آهن می‌خواهد نه بنا!

می‌گفت: غصه تنهایی را نخور. خدا با ماست.

چطور من را نشناختی؟!

در خانه تلفن نداشتند. محمدرضا به خانه همسایه زنگ می‌زد و جویای حال مادرش می‌شد. یک روز عید، تماس گرفته بود. وقتی مادرش رفت پای تلفن دید صدایش خیلی نزدیک است. وقتی پرسید: محمدرضا کجایی؟گفت: قم هستم. و از مادرش خواست گوشی را به خواهرش بدهد. به خواهرش گفته بود: من زخمی شده ام و در بیمارستان گلپایگانی هستم. مادر را با احتیاط برای دیدنم بیاورید.

وقتی وارد بیمارستان و بخش مجروحین شدند، یک جوان نشسته روی یک ویلچر روبروی مادرسبز شد. مادر دستپاچه بود تا محمدرضا را زودتر ببیند. به آن جوان گفت: شما محمدرضا شفیعی را می‌شناسی؟

آن جوان گفت: شما اگر او را ببینید می‌شناسیدش؟ مادر جواب داد: او پسر من است. چطور او را نشناسم؟! جوان گفت: پس مادر! چطور من را نشناختی؟! یکدفعه مادر گریه اش گرفت، بغلش کرد.

خیلی ضعیف شده بود و صورتش لاغر شده بود و ظاهراً خون زیادی از او رفته بود. سر و صورتش سیاه شده بود، مادرش با ناراحتی گفت: عزیزم چی شده؟ محمدرضا با همان آرامش شگفت انگیز همیشگی اش گفت: چیزی نیست، یک تیغ کوچک به پایم فرو رفته. مهم نیست. دکترها بیخودی شلوغش می‌کنند.

بعدها مادرش فهمید یک ترکش بزرگ از سر پوتین وارد شده پایش را شکافته و از انتهای پوتین خارج شده بود.


نتیجه تصویری برای شهید محمد رضا شفیعی

نذر مادر

ارتباط عمیق و توسل – معنوی عجیبی به امام زمان عجل‌الله فرجه داشت. پایش هم که پس از سه سال حضور در جبهه مجروح شد، خود امام زمان علیه السلام شفایش داد. چهار عمل روی پایش انجام دادند اما دکترها گفته بودند، اصلاً فایده‌‌ای نکرده است، باید ۵ یا ۶کیلو وزنش را کمتر کند.

وقتی به مادر گفت، او خیلی ناراحت شد، بعد هم هزار تا صلوات نذر کرد. از مال دنیا هم دو تا قالیچه بیشتر نداشت که یکی را نذر خوب شدن پای محمدرضا کرد. محمدرضا رفت جمکران آمد، گفت: مادر، غصه نخور!

رفته بود پیش پزشک برای ویزیت مجدد، که دکتر گفته بود این پای دیروزی نیست.

چشم به راه من نباشید

چند روز بیشتر از وداع محمدرضا نگذشته بود که شب در عالم خواب مادرش او را دید.

در خواب مادر محمدرضا از در خانه داخل آمده بود. یک لباس سبز پر از نوشته بر تنش بود. از در که آمد یک شاخه گل سبز در دستش بود ولی جلوی مادرکه آمد یک بقچه سبز کوچک شد. سه مرتبه گفت: مادر برایت هدیه آوردم.

مادرش گفت: چطوری پسرم؟ این بار چرا اینقدر زود آمدی؟!

گفت: مادر عجله دارم، فقط آمدم بگویم دیگر چشم به راه من نباشید!

صبح که مادر بیدار شد از خودش پرسید چه اتفاقی افتاده است؟ شاید دیشب حمله و عملیات بوده است. با دامادش تماس گرفت و قصه را گفت.

دامادش خواب را خیلی تایید نکرد. دوباره شب بعد مادر همین خواب را دید. محمدرضا گفت: دیگر چشم به راه من نباشید! وقتی برای بار دوم به دامادش گفت، رفت سپاه و پرس و جو کرد ولی خبری نبود. از آنها خواستند یک عکس و فتوکپی شناسنامه را پست کنند برای صلیب سرخ، که آنها هم همین کار را کردند.

جگرم می‌سوزد

دوستی داشت به نام محسن میرزایی از مشهد که با هم زخمی و اسیر شده بودند و او بعدها آزاد شد. بعدها همین محسن میرزایی تعریف ‌کرده بود: محمدرضا ترکش توی شکمش خورده بود، زخمی داخل کانال افتاده بودند، قرار بود بعد از چند ساعت آنها را به عقبه منتقل کنند ولی زودتر از نیروهای کمکی، عراقیها رسیدند و آنها را اسیر و به ارودگاه اسرا در شهر موصل منتقل کردند. هر دو حالشان وخیم بود، ولی محمدرضا به خاطر زخم عمیق شکمش خیلی اذیت می‌شد. در روزهای اول از او خواسته بودند به امام خمینی رضوان الله علیه و انقلاب فحش بدهد و ناسزا بگوید ولی محمدرضا در مقابل همه درجه داران و افسران عراقی به صدام فحش و ناسزا گفته بود. بعد زده بودند توی دهنش که یکی از دندانهایش شکسته بود. پزشکان دستور داده بودند به خاطر زخم عمیقی که داشت به هیچ وجه آب به او ندهند.

روز آخر خیلی تشنه‌اش شده بود، به محسن می‌گفت: محسن من مطمئنم شهید می‌شوم، ان‌شاءالله ما پیروز می‌شویم و تو آزاد می‌شوی و بر می‌گردی کنار خانواده ات، تو با این نام و نشان به خانه ما می‌روی و می‌گویی من خودم دیدم محمدرضا شهید شد؛ دیگر چشم به راهش نباشید.

بعدها که برادر میرزایی بعد از ۴ سال آزاد شد، به منزل محمدرضا آمد و از لحظه شهادت محمدرضا برایشان تعریف کرد. می‌گفت روز آخر محمدرضا خیلی تشنه‌اش بود، یک لگن آب لب تاقچه گذاشته بودند. خودش را روی زمین می‌کشید تا آب بنوشد. در بین راه افتاد و به شهادت رسید. به لطف خدا و عنایت اهل بیت علیهم السلام در همان لحظه از صلیب سرخ برای بازدید از اردوگاه آمده بودند. با این صحنه که مواجه شدند از جنازه عکس گرفتند و شماره زدند. او را برای تدفین بردند.

این برادر می‌گفت: لحظه‌های آخر خیلی دلم آتش گرفت. محمدرضا داد می‌زد، فریاد می‌زد: جگرم می‌سوزد. ولی من نمی‌توانستم به او آب بدهم. آخرین جمله را گفت و رفت. گفت: فدای لب تشنه ات یا اباعبدالله.»


نتیجه تصویری برای شهید محمد رضا شفیعی

زائر غریب

وقتی مادر محمدرضا به زیارت عتبات عالیات مشرف شد، عکس و شماره قبر محمدرضا را برداشت و با توکل به خدا راهی شد به امید آنکه به زیارت محمدرضایش برود. وقتی رسیدند به هر کسی از مأمورین التماس می‌کرد تا بگذارند شده حتی یک ساعت بر سر قبر محمدرضا برود، قبول نمی‌کردند و او را منع می‌کردند و می‌ترسیدند خبر به استخبارات برسد. پسر برادرش همراهش بود، او کمی عربی بلد بود، با یکی از رانندگان صحبت کردند و ۲۰ هزار تومان پول نقد به او دادند تا آنها را به قبرستان الکخ رساند و رفت. عکسهای شهدا را نزده بودند ولی طبق آدرسی که داشت قبر را پیدا کرد. ردیف ۱۸، شماره ۱۲۸. لحظه به یاد ماندنی بود، مادر بی تاب بود و خودش را بر روی مزار انداخت. به محمدرضا گفت: شب اول خواب دیدم گار بودی، دلم می‌خواهد پیش من بیایی. خیلی التماس کرد و بعد از آن در کربلا سیدالشهداء علیه السلام را به جوان رعنایش علی اکبر علیه السلام قسم داد تا فرزندش را به وی برگرداند.

مسافر کربلا

دو سال از سفر عتبات گذشته بود که یک روز اخبار اعلام کرد ۵۷۰ شهید را به ایران باز گرداندند. مادر محمدرضا با خودش گفت: یعنی می‌شود بچه من هم جزو اینها باشد؟!. داشت پرس و جو می‌کرد که در زدند: منزل شهید محمدرضا شفیعی؟

گفت: بله محمدرضای من را آوردید!

گفتند: مگر به شما خبر دادند که منتظر او هستید؟! مادر گفت: سه چهار شب قبل خواب دیدم پدرش آمد به دیدنم با یک قفس سبز و یک قناری سبز و گفت این مژده را می‌دهم بعد ۱۶ سال مسافر کربلا بر می‌گردد.

آن برادر سپاهی گفت: بعد ۱۶ سال جنازه محمدرضا صحیح و سالم است و هیچ تغییری نکرده است، الان هم در سردخانه بهشت معصومه سلام الله علیها است. (۴مرداد ماه ۱۳۸۱)

انگشتر متبرک

 

سر تشییع جنازه، مادر کنار قبر محمدرضا نشسته بود. دید آقایی لباس بلندی پوشیده و چفیه به گردنش. دو متری با او فاصله داشت، گفت: مادر شفیعی، یک قدمی بیا جلوتر. مادر رفت. یک انگشتر عقیقی به او داد و گفت محمدرضا خیلی تبرک است، این انگشتر را به او بمالید. مادر هم داد انگشتر را به صورت و بدن محمدرضا مالیدند. گفتند: آن حیف است که با پیکر دفن شود، ببرید منزل برای شفای مریض.

مادرش گفت: این برای آن آقاست. برای من نیست که! آمد تا انگشتر عقیق را به صاحبش بر‌گرداند، هرچه گشت آن آقا را پیدا نکرد. از آن روز به بعد انگشتر نزد او ماند. هرکسی که آمده، برای شفا از آبش دادند، شفا یافته و حاجت گرفته است. هم اینک پیکر مطهر محمدرضا در گار شهدای علی ابن جعفر قم آرام گرفته است.

 

نحوه شهادت

محمدرضا از نیروهای واحد تخریب لشکر علی ابن ابیطالب علیه السلام بود. عملیات کربلای ۴ آخرین عملیات او بود. بعد از ۵ سال حماسه آفرینی در جبهه‌های حق علیه باطل در عملیات کربلای ۴ مجروح و سپس اسیر شد. ۱۱ روز شکنجه سربازان دشمن را تحمل کرد تا عاقبت در تاریخ ۱۴دی ماه ۱۳۶۵ به شهادت رسید.

دوستانش می‌گفتند به سختی مجروح شد و پیکرش جا ماند. اینطوری بود که محمدرضا شفیعی به جرگه شهدای گمنام پیوست. برخی می‌گفتند او اسیر شده چون دوستانی که در کنار او بودند همگی اسیر شدند، اما خانواده اش چشم انتظار او بودند.

به آنها اطلاع دادند که محمدرضا در ارودگاه شهر موصل، بعد از ۱۰ روز اسارت به شهادت رسیده و جنازه او را در قبرستان الکخ مابین دو شهر سامرا و کاظمین دفن کرده‌اند.


وصیتنامه شهید محمد رضا شفیعی

  بسم الله الرحمن الرحیم»

  یا اَیتُها النَفسُ المُطمَئِنَه اِرجِعی اِلی رَبِک راضیه مَرضیه فَادخُلی فی عِبادی و ادخُلی جَنّتی». به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان، درهم کوبنده کاخ ستمگران. او که عالم هستی را از هیچ آفرید و همه را از حکمتش تعادل بخشید. و با سلام و درود بی کران بر تمامی رهروان راه حسین علیه السلام. آنان که در این راه قدم نهادند و گلوی خود را با شربت شیرین شهادت، تر کردند و جان خود را فدای اسلام و قرآن نمودند.

ما بندگان خدا هستیم و در راه او قیام می‌کنیم اگر شهادت نصیب شد، سعادت است».

اینجانب محمدرضا شفیعی فرزند مرحوم حسین شفیعی لازم دانستم که چند سطر وصیتی با امت حزب الله داشته باشم. و حال که وقت آزاد شدن من از قفس دنیوی رسیده است لازم دانستم که به جهاد در راه خدا بپردازم که اگر به درگاه باریتعالی قبول گردید به سوی زندگی سعادتمند و جاوید دیگری پر بکشم.

من یکی از بسیجی‌هایی هستم که برای اجرای احکام اسلام به جهاد پرداخته ام و از ریخته شدن خونم در این راه باکی ندارم. چون راه، راه انبیا و اولیای خداست و بایستی پیروی از شهید تشنه لب کربلا نمود: اِن کانَ دینِ محمدٍ لَم یستَقِم اِلا بِقَتلی فَیا سُیوفَ خُذینی ». بعد از شهادت من این سعادت را جشن بگیرید که سنگر خونین من حجله دامادی من بوده است و ما شهادت را جز سعادت نمی‌دانیم. چون شهادت ارثی است که از انبیا به ما رسیده است.

سفارش من به کسانی که این وصیت نامه را می‌خوانند این است که سعی کنید که یکی از افرادی باشید که همیشه سعی در زمینه سازی برای ظهور صاحب الامر عجل‌الله فرجه دارند و بکوشید اول خود و بعد جامعه را پاک سازی کنید و دعا کنید که این انقلاب به انقلاب جهانی آقا امام زمان علیه السلام متصل شود. پس اگر می‌خواهید دعاهایتان مستجاب شود به جهاد اکبر که همان خودسازی درونی است بپردازید.

‌ای برادر و خواهر مسلمان، بدان که با شعار در خط امام بودن ولی در عمل دل امام را به درد آوردن، وظیفه انسانی و اسلامی ما نیست.‌

ای برادران، ما که هنوز خود را نساخته‌ایم و تمام کارهایمان اشکال دارد چگونه می‌خواهیم دیگران را بسازیم و انقلابمان را به تمام جهان صادر کنیم؟ در کارها از خود محوری و تفسیر کارها به میل خود بپرهیزیم و سعی در خودسازی داشته باشیم و خیال نکنیم با کمی فکری که داریم، فکرمان از همه بالاتر است و از همه خودساخته تر و خلاصه نظرمان بهتر است.

برادران گرامی و ملت شهید پرور، همیشه از درگاه خداوند بخواهید که به شما توفیقی عنایت فرماید که بتوانید در خط امام عزیزمان و برای رضای خدا گام بردارید.‌

ای جوانان، نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین علیه السلام در میدان نبرد شهید شد و مبادا در غفلت بمیرید که علی علیه السلام در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر در راه حسین علیه السلام و با هدف شهید شد.

و‌ ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردای قیامت در محضر خدا نمی‌توانید جواب زینب سلام الله علیها را بدهید که تحمل داغ ۷۲ شهید را نمود. همه مثل خاندان وهب جوانانتان را به جبهه‌های نبرد بفرستید و حتی جسد او را هم تحویل نگیرید، زیرا مادر وهب فرمود: پسری را که در راه خدا داده ام پس نمی‌گیرم و از خواهران گرامی تقاضامندم که از فاطمه سلام الله علیها، یگانه سرور ن سرمشق بگیرید و حجاب اسلامی خود را رعایت فرمایید.

امیدوارم روزی فرا رسد که همه ملت از زن و مرد و تا جوان و کودک به وظیفه اسلامی خود آشنا شوند و مرتکب گناه نشوند. در آخر از مادر گرامی خودم حلالیت می‌طلبم و امیدوارم از زحماتی که برای من کشید مزد آن را از زینب سلام الله علیها بگیرد و امیدوارم همچون دیگر خانواده شهدا استوار و مقاوم بمانید و کاری نکنید که دشمنان را شاد کند.

‌ای جوانان عزیز و ارجمند همانطور که امام فرمود: من چشم امیدم به شماست. پس شما هم به ندای هل من ناصر حسین زمان لبیک بگویید و به سوی جبهه‌ها حرکت کنید و نگذارید اسلام و قرآن بی یاور بماند والسلام. ما بندگان خدا بدنیا آمده‌ایم تا توشه‌ای برای آخرت جمع آوری نماییم و به سوی زندگی جاوید پر بکشیم. الهی تا ظهور دولت یارخمینی را برای ما نگه دار» آمین. محمدرضا شفیعی. ۲۵/۱۲/۶۴

به ما اطلاع دادند که محمدرضا در اردوگاه موصل ، بعد از ده روز اسارت به شهادت می رسد و جنازه او را در قبرستان الکخ ما بین دو شهر سامرا وکاظمین دفن کرده اند.

سال ۸۱ یک روز اخبار اعلام کرد ۵۷۰ شهید را به میهن اسلامی باز گردانده اند.

زنگ درب خانه به صدا در آمد: به شما نوید می دهم پیکر محمدرضایتان را بعد از 16 سال آورده اند ولی پسر شما با بقیه فرق می کند؛ پیکر محمدرضا صحیح و سالم است و هیچ تغییری نکرده است.

وقتی وارد سردخانه شدم پاهام سست شده بود، نفسم بند آمد بالاخره او را دیدم، نورانی ومعطر بود موهای سر ومحاسنش تکان نخورده بود، چشمهایش هنوز با من حرف می زد.

بعثی ها بعد از مشاهده ی پیکر محمدرضا برای از بین بردن این بدن آن را سه ماه زیر آفتاب داغ قرار داده بودند وحتی آهک هم روی آن ریخته بودند. بازهم چهره ی او بهم نریخته بود  فقط زیر آفتاب کبود شده بود.

یکی از همرزمان قدیمی محمدرضا، بالای قبر می گفت: من می دانم چرا بعد از ۱۶ سال سالم برگشته !

او غسل جمعه اش، زیارت عاشورایش، نماز شبش ترک نمی شد. همیشه با وضو بود، هر وقت در مجلس روضه شرکت می کرد یا در سنگر مصیبت می خواندیم، اشکهایش را به بدنش می مالید و گریه می کرد.

 

 

شهید محمد رضا شفیعی شهیدی که پیکرش بعد از 16 سال سالم مانده بود

 

 

 

شهید محمد رضا شفیعی شهدای دفاع مقدس پشتیبان ولایت فقیه صادر کردن انقلاب


گفتگو با همسر عارف گمنام شهید مدافع حرم شهید محمدحسین علیخانی / شب قبل از روز قدس از سوریه تماس گرفت که در راهپیمایی شرکت کنید

محمدحسین علیخانی متولد ۱/۱/ ۵۰ کرمانشاه بود. از همان بچگی اهل مطالعه و درس و کتاب بود. وقتی ۱۵ سالش بود به عنوان بسیجی به جبهه رفت و از آنجا که خیلی شجاع و زیرک بود در قسمت اطلاعات عملیات و شناسایی مشغول شد. در سال ۶۷ در عملیات مرصاد آرپی‌جی‌زن بود. آنقدر آرپی‌جی زد که از گوش‌هایش خون می‌آمد. بعد از پایان جنگ تحمیلی هم وارد سپاه شد. او از فرماندهان ایرانی لشکر زینبیون پاکستانی‌های مدافع حرم بود و در ۱۵ شهریور سال ۹۵ به شهادت رسید. با زینب کرمی‌راد، همسر این شهید همکلام شدیم که در ادامه می‌خوانید.

آشنایی و ازدواج شما چگونه رقم خورد؟

ما سنتی آشنا شدیم و ازدواج کردیم. من دانشجو بودم که مادر و خواهر محمدحسین از امور دانشجویی دانشکده شماره تماس مرا گرفته بودند. اول خانواده‌ها با هم آشنا شدند و بعد من و همسرم با هم آشنا شدیم. سال ۷۸ هم ازدواج کردیم. سه فرزند، یک پسر و دو دختر دارم. پسرم علی‌اکبر متولد ۸۰، فاطمه متولد بهمن ۸۳ و دخترکوچکم هم متولد فروردین ۹۴ است.

نتیجه تصویری برای شهید مدافع حرم شهید محمدحسین علیخانی

با سه فرزند برای شما سخت نبود که رضایت دهید همسرتان به عنوان مدافع حرم آن هم داوطلبانه به سوریه برود؟
ما از روز اول نقطه اشتراکی که داشتیم روی مسائل اعتقادی و ولایی بود. یکسری تفاوت‌ها بین خانواده‌ها و افراد طبیعی است، ولی آن چیزی که برای ما در درجه اول مهم بود بحث اعتقادات و ولایت‌پذیری بود. ما در این مورد مشکلی با هم نداشتیم، لذا برای رفتن به سوریه هیچ مخالفتی نکردم اگرچه دوری همسرم برای ما خیلی سخت بود. محمدحسین آرزوی شهادت داشت و از من می‌خواست تا دعا کنم به مرگ طبیعی از دنیا نرود.

شهید علیخانی از نظر اعتقادی و اخلاقی چه ویژگی‌هایی داشتند؟
علاقه ویژه به فلسفه و عرفان دینی داشت و در تهذیب نفس فوق‌العاده همت داشت. در تمام مسائل جلب رضایت الهی برایش مهم بود، این نبود که اهل حرف و شعار باشد. شاید باورتان نشود ما زمانی که می‌خواستیم جهیزیه تهیه کنیم، سال ۷۸ و ۷۹ گفت که کالا باید کالای ایرانی باشد، آن موقع اصلاً بحث مسائل اقتصادی و تحریم نبود، ولی بصیرت و معرفت فوق‌العاده‌ای داشت.

کم می‌خوابید و خیلی اهل مطالعه بود، بنیه اعتقادی فوق العاده‌ای داشت و از طریق معرفت دینی، معرفت ی هم پیدا کرده بود. تقوا باعث می‌شود معرفت ی در وجود فرد شکل بگیرد، وقتی به من گفت: می‌خواهد سوریه برود من احساس کردم که او این رفتن را نوعی تکلیف برای خود می‌داند، بنابراین گفتم نباید مانع او شوم و مخالفتی نکردم، اما گفتم فکر این نباش که شهید شوی، مواظب خودت باش .

او گفت: اگر من به این فکر کنم که بروم و جنگ کنم و شهید شوم این خود خودکشی است من می‌خواهم اگر می‌توانم کاری برای اسلام انجام بدهم، من برای دفاع از دین اسلام می‌روم، البته اگر در این راه شهید شوم خدا را شکر می‌کنم و همیشه می‌گفت: من دوست دارم جزو یاران و سربازان امام‌زمان (عج) شوم و در کنار ایشان شمشیر بزنم، یعنی دیدی که داشت خیلی وسیع بود، فوق‌العاده علاقه‌مند به خانواده و فرزندان بود، آن‌ها را با اسم کوچک صدا نمی‌زد به پسرم می‌گفت: داداش بابا و به دخترم می‌گفت: خواهر بابا و هر کدام از ما را با یک اسم خاص صدا می‌کرد. واقعاً فرزندان و زندگی را دوست داشت و اینکه می‌گویند که شهدا از زن و بچه دل می‌کنند، باید گفت: شهدا اول به اوج علاقه می‌رسند و وقتی با تمام وجود عاشق می‌شوند با خداوند معامله می‌کنند.

چند بار به سوریه رفتند؟
اولین اعزامش به سوریه در اسفند سال ۹۴ مصادف با ایام شهادت حضرت زهرا (س) بود که دقیقاً ۶۷ روز طول کشید. دفعه دوم که اعزام شد مصادف با نیمه شعبان سالروز ولادت صاحب‌امان حضرت مهدی (عج) بود. دفعه سوم مصادف با ایام تولد امام رضا (ع) بود. آن روز وقتی داشت می‌رفت از من پرسید چه روز‌هایی اعزام شدم؟ وقتی من روز‌های اعزام را گفتم گفت: فکر کنم خدا برای من برنامه‌ای دارد. گفتم ان‌شاءالله هر چه هست خیر باشد و اگر خدا بخواهد شما می‌روی و به سلامت برمی‌گردی و رفت و بعد از ۱۹ روز به شهادت رسید.

فرزندانتان چطور با نبود پدر کنار آمدند؟ منظورم وقتی است که به سوریه می‌رفتند.
بچه‌ها از نبود پدرشان خیلی اذیت می‌شدند، چون ارتباط فوق‌العاده قوی میان آنان وجود داشت ولی، چون مأموریت بود به نبود پدر عادت کردند؛ البته ارتباط تلفنی همیشه وجود داشت حتی از طریق تلفن برای بچه‌ها مخصوصاً دختر کوچکم شعر می‌خواند، بی‌قراری می‌کردند، اما با این موضوع کنار آمده بودند و وقتی پدرشان از مأموریت می‌آمد کلی انرژی می‌گرفتند و زمانی که پدرشان را از دست دادند واقعاً مثل یک گل پژمرده شدند و بی‌حال بودند و خیلی زمان برد تا به خودشان بیایند.

وقتی از سوریه می‌آمدند درباره اوضاع و اتفاق‌های آنجا صحبت می‌کردند؟
هیچ وقت از سختی‌هایش برای من صحبت نمی‌کرد، وقتی می‌پرسیدم اوضاع آنجا چگونه است یا حالت خوب است؟ می‌گفت: اینجا خیلی خوب است اگر گرممان شود سرما می‌رسانند و اگر سردمان شود گرما می‌رسانند! می‌گفت: خیلی هوای ما را دارند و من همیشه فکر می‌کردم شاید جایشان خوب باشد و مشکلی نداشته باشند تا اینکه یک بار که از سوریه برگشت من گفتم در این ایام خیلی به ما سخت گذشت، همیشه ترس و اضطراب داشتیم، پرسید علی اکبر (پسرمان) هم ترسیده بود؟ گفتم بله او از همه ما بیشتر می‌ترسید.

علی اکبر را صدا کرد و شروع کرد به صحبت کردن با او که ما در سوریه برخی اوقات جا‌هایی بودیم که روز و شب اصلاً نخوابیدیم، اصلاً جا برای خوابیدن نداشتیم، غذا هم به ما نمی‌رسید یا در مکانی بودیم که وقتی بالا بودیم فکر می‌کردیم داعشی‌ها پایین هستند و وقتی پایین بودیم فکر می‌کردیم که داعش بالای سر ماست، یعنی اطراف ما پر از داعشی‌ها بود، ما با این سختی داریم مبارزه می‌کنیم و تو باید مرد باشی، داشت درس مردانگی به پسرم می‌داد و من آنجا فهمیدم که اوضاع آنجا چگونه است و چقدر به آن‌ها سخت می‌گذرد.

یک سال ماه رمضان را کامل در سوریه بود، زنگ می‌زد و می‌گفت: به تغذیه بچه‌ها توجه کنم تا بتوانند روزه بگیرند و من سؤال کردم که اوضاع شما چطور است؟ از پاسخش متوجه می‌شدم که مواد غذایی به اندازه کافی ندارند و با سختی روزه می‌گیرند.

خیلی به مسائل ی توجه داشت، شب قبل از روز قدس از سوریه تماس گرفت و گفت: امشب افطاری برای بچه‌ها غذای خوبی درست کنم و سحری مناسبی هم به آن‌ها بدهم تا فردا صبح برای راهپیمایی آماده باشند و بتوانند در راهپیمایی شرکت کنند.

من هم آن شب غذای مفصلی تدارک دیدم تا سحری با بچه‌ها بخوریم، اما برعکس شب‌های دیگر سحر خواب ماندیم و بعد از اذان صبح بیدار شدیم. به بچه‌ها گفتم این دفعه ایرادی ندارد اگر به خاطر پدرتان می‌خواهید به راهپیمایی بیایید و اذیت می‌شوید، من خودم می‌روم، ولی آن‌ها قبول نکردند و گفتند اگر پدرمان زنگ بزند و از ما بپرسد که به راهپیمایی رفته‌اید یا نه و ما بگوییم نرفته‌ایم شرمنده می‌شویم. با وجود گرسنگی و تشنگی که داشتند (هوا خیلی گرم بود، مرداد ماه بود) در راهپیمایی شرکت کردند و وقتی شب همسرم زنگ زد و پرسید راهپیمایی رفتید یا نه، ماجرا را برایش گفتم، خیلی خوشحال شد، این مسائل خیلی برایش مهم بود.

جدی می‌گویید؟!

باورتان می‌شود که من الان از شما می‌شنوم که همسرم فرمانده بودند. وقتی از او می‌پرسیدم در سوریه چکار می‌کنید؟ می‌گفت: من یک سرباز هستم، اصلاً ما اطلاع نداشتیم حتی وقتی همرزمانش و نیرو‌های سپاه برای مراسم تشییع و یادبود هم آمده بودند در این مورد چیزی به ما نگفتند. پارچه نوشته‌هایی که به این مناسبت زده بودند روی آن نوشته شده بود عارف گمنام».

واقعاً همسرم گمنام بودند (اشک‌های همسر شهید علیخانی با گفتن این عبارت جاری می‌شود و من می‌گویم ان شاءالله خدا به شما صبر خواهد داد تا بتوانید این دوری را تحمل کنید.) ایشان یکی از مجاهدان دلیر لشکر زینبیون و فرمانده نیرو‌های پاکستانی جبهه مقاومت بودند، پاکستانی‌ها هم مهاجر بودند و به ایران می‌آمدند و از ایران به سختی به سوریه می‌رفتند، بخش سخت جبهه مقاومت در دست بچه‌های پاکستانی بود حتماً فرماندهی چنین نیرو‌هایی در آن جبهه‌ها کار راحتی نبود، اما همسر شما ارتباط خیلی خوبی با نیروهایش داشت.

متأسفانه ایشان مدت ۹ سال کرمانشاه نبود، در تهران خدمت می‌کرد و از همانجا به سوریه اعزام شد. ما تهران زندگی می‌کردیم و موقتاً به کرمانشاه آمدیم، چون خانواده من کرمانشاه هستند. بعد از شهادت همسرم ما خیلی اذیت شدیم، تهران برای ما قابل تحمل نبود و دوستان همسرم هم اصرار داشتند پیکر همسرم در کرمانشاه دفن شود، به‌خاطر همین بود که ما به کرمانشاه آمدیم.

همسرم را بعد از شهادت بیشتر شناختم

از خاطرات همسرتان درجبهه مقاومت یا در دوران دفاع مقدس برایمان بگویید.
همسرم درباره حضورش در هر دو جبهه دفاع مقدس و مقاومت معمولاً چیزی نمی‌گفت و من حتی موضوع زدن تانک بعثی‌ها توسط او در نوجوانی را هم از همرزمانش شنیدم. یکی از آزادگان می‌گفت: موقعی که بعثی‌ها مرا اسیر کردند شروع کردند به زدن من. وقتی سؤال کردم که چرا می‌زنید می‌گفتند یکی از نوجوانان ایرانی با آرپی‌جی تانک ما را منفجر کرده و مانع پیشروی نیرو‌های ما شده است و آن‌ها از عصبانیت مرا می‌زدند. بعد‌ها متوجه شدیم که آن نوجوان حسین علیخانی بود، اما همسرم از کارهایش برای ما هیچ چیز نمی‌گفت.

خصوصیات اخلاقی، رفتاری و ویژگی‌های شخصیتی شهید چگونه بود؟
بعد از شهادتش کسانی آمدند و گفتند که شهید سرپرست ما بوده و یتیم‌داری می‌کرده و من اصلاً از این موضوع اطلاعی نداشتم. همسرم خیلی مظلوم بود، حالا که شهید شد بیشتر او را شناختیم. وقتی در قید حیات بود کسی او را نمی‌شناخت. همسرم پای مباحث آیت‌الله خوشبخت، آقای انصاریان و آقای هاشمی‌نژاد می‌رفت و علاقه زیادی به مباحث اعتقادی و اخلاقی داشت. اهل تماشای تلویزیون نبود. بیشتر اهل مطالعه بود.

در هر زمینه‌ای که از ایشان سؤال می‌کردید، جواب داشت، یک دایره المعارف بود، وقتی مطالعه می‌کرد هدفش حفظ مطالب نبود بلکه برای عمل کردن مطالعه می‌کرد، خیلی اهل تفکر بود. سؤالاتی را برای ما مطرح می‌کرد و هر کدام از ما جوابی می‌دادیم بعد می‌گفت: جوابتان کامل نیست باید بیشتر فکر کنید و ما را وادار به فکر و مطالعه بیشتر می‌کرد. همیشه بچه‌ها را به نمایشگاه کتاب می‌برد. خیلی اهل علم بود، الان در کرمانشاه ایشان را از آگاهان به فلسفه می‌دانند، برخی استادان فلسفه را ایشان به جوانان کرمانشاهی معرفی و اندیشه‌هایشان را تبیین می‌کرد.

طب سنتی را در کرمانشاه همسرم رواج داد و احیا کرد و خیلی‌ها را به طب سنتی ترغیب نمود. خیلی راحت با جوان‌ها ارتباط برقرار می‌کرد و برای آن‌ها وقت می‌گذاشت. وقتی سرمزار ایشان می‌روم بار‌ها خانواده‌هایی را می‌بینم که می‌آیند و می‌گویند شهید علیخانی عامل هدایت پسرشان به راه راست بوده است. رفتارش خیلی متین بود. یک بار ندیدم که به بچه‌ها توهین کند.

شهید محمدحسین علیخانی عارف گمنام روز قدس انفاق به فقرا طب سنتی


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها